#به استقبال اربعین(20):👇
#آيت_الله_قاضی ره
💥 هر که صبحش با سلامی برحسین آغاز شد
حق بگوید خوش بحالش بیمه زهرا شد...
🌸خداوندا روزی من فرما : محبت_خودت را و محبت هر کسی را که تو دوستش داری.
ومحبت هر کس که تورا #دوست دارد. وکارهایی که مرا به #محبت_تو می رساند. و محبت خودت را محبوب ترین چیزها در نزد من قرار بده...آمین
🔴آرزوی پیرمرد در پیاده روی اربعین...
🍀به گمانم پنجاه سالش بود. شاید هم بیشتر. صورت لاغر و آفتاب سوخته اش، دست های زمختش،ریش جو گندمی اش و قدم های محکم و استوارش را فراموش نمی کنم.
💥از بصره چهارده روز راه آمده بود تا برسد به کربلا. از کنار هر موکبی که رد می شد همه ساکت می شدند...
🔆همه به حالش حسرت می خوردند، دستانش را بالا آورده بود، تقریبا داشت می دوید، اشک هایش تمام صورتش را خیس کرده بود، با هر قدمش اربابش را صدا می زد، با همان لهجه ی غریبش چنان "حسین" میگفت که انگار حسین (علیه السلام) آغوشش را باز کرده ده قدم جلو تر ایستاده و دارد به او لبخند می زند...
🌷پیرمرد عاشقانه می دوید؛ اشک میریخت؛ حسینش را صدا می زد؛
و من بهت زده نگاهش می کردم که چهارده روز دویده و اشک ریخته، این چنین محبوبش را با سوز صدا زده، حتما حاجت خیلی مهمی دارد...
🌙دنبالش دویدم. اذان مغرب شده بود. کنار موکبی ایستاد.منتظر ماندم تا نمازش تمام شود.
🌴کنارش نشستم، دستانش را گرفتم، رو به من کرد و لبخند زد، دستان بزرگ و زمختش را روی صورتم گذاشتم، چنان حرارتی داشت که فهمیدم درونش آتشی بر پاست.
✨با عربی دست و پا شکسته قسمش دادم، گفتم بگو حاجتت چیست که این طور آتش گرفته ای... شروع کرد به گریه کردن، من هنوز در چشمانش غرق بودم، بی آنکه بفهمم من هم داشتم اشک می ریختم.
☀️ناگهان آتش دلش زبانه کشید؛ سرش را رو به آسمان کرد؛ دستانش را بالا برد؛ همه ی موکب دورش جمع شده بودند؛چشمان سبز رنگش برق می زد؛بلند فریاد زد:
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج....🌹
#کتاب-جاده ائی-تا-ظهور-ناصر-کاوه
💥 دلنوشته
زائر اربعین ارباب حواست هست #حسین زمانت #مهدی عج یست واوست آوره وتنها
نکند #کوفی باشی و ندای یاری آقایت را نشنوی #اربعین گذرگاه ظهوراست
اربعین یعنی چهل روز جنگیدن #زینب(س)
چهل روز آوارگی
چهل روز خون دل خوردن
چهل روز جسارت
چهل روزاسارت
اربعین یعنی باید #زینبی باشی به پای امام زمانت... یعنی چیزی نبینی جزء #زیبایی
پس حواست باشد فقط #زائرنباشی که زائر بودن با پای دل هم میسراست و به قول سید شهیدان اهل قلم #شهیدآوینی :
" #کربلا"به رفتن نیست
به شدن است !
که اگربه رفتن بود !
شمرهم " #کربلایی"است !
بیایید👇
#زینب_وار #حسینی شویم ...
دعوتید به کانال کتاب
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
🔰 #معرفیشهید | #هفته_بسیج
#بسیجی_شهید_محمدحسین_حدادیان
🔅 تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۳۷۴
📆 تاریخ شهادت: ۱ اسفند ۱۳۹۶
📌مزار شهید: امام زاده علی اکبر چیذر
🕊محل شهادت : تهران
📍 برف آهسته میبارید، زمین پیراهن سفید به تن کرده بود و هلهله کنان پذیرای زمستان بود. مادر از پنجره زمستان را تماشا میکرد.
🔻 آرزوی مادر دیدن محمد حسین در لباس خادمی بود و خداوند چه زود مادر را به آرزویش رساند. به فراز بأبی أنتَ وَ اُمی و نَفسی و... زیارت عاشورایش جامه عمل پوشاند و به فرزندش که اذن پرواز میخواست این اجازه را داد پرواز به سوی دمشق، جایی که عباس های زینب گرد هم آمده بودند پسر او هم یکی...
.
🔅 و تقویم به اسفند نود و شش میرسد وسوریهٔ دوباره را در تهران به تصویر میکشد ، هوا گرگ و میش است و صدای اذان صبح شهادت فاطمهٔ زهرا در خیابان پاسداران میپیچد. تنی چاک چاک کف خیابان افتاده، مادر این صحنه را میبیند و قتلگاه پیش چشمانش جان میگیرد ، تنی تیر باران که خون سرخش فرش خیابان شده، کفتار ها بوی خون مشامشان را پر کرده و هیچ جوره نمیشود از دور پیکر دورشان کرد که با پنجه های تیزشان تنش را میدرند و آخرین نفس های خیسش به گوش میرسد که همراه اذان زمزمه میکند: أشهَدُأنلاإلهَإللّٰه و أشهَدُأنَّمُحَمَّدًرَسولُاللّٰه...
و آرام چشمانش را میبندد، در اُمُّالقُری جهان اسلام ، خیابان پاسداران #کربلایی دوباره به پا شد و تولدی دوباره برای خادم رایتالعباس رقم خورد...
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News