2.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 بخدا که اگر تو ایران چنین صحنه ای دیده بشه تو کل دنیا مخابره میشه که مردم ایران اینقدر فقیر و بی چیزن که تو خیابون های اصلی شهر اینجور مثل بدبختا افتادن به دریوزگی
🔹البته که مردم سانفرانسیسکو چنین صحنه ای براشون عجیب نیست، چون شاید هرروز ببینن و از کنارش رد بشن
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اینها خیلی گنده شده اند!!!
⏪افشاگری تکان دهنده از پشت پرده تورم و افزایش قیمت دلار برای اولین بار....
محسن زنگنه نایب رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس: فولادیها و پتروشیمیها محصولاتشان را ۹۰۰ درصد گرانتر و با دلار تلگرامی میفروشند!
9.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با پزشک وطندوستی که چند روز قبل بهعنوان برترین پزشک غدد کودکان در جهان انتخاب شد
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلمی جالب از نبرد حق و باطل در کره خاکی!
🔹️راستی ما در کدام طرف ایستادهایم؟ در هر طرفی که ایستادهایم فقط تماشاچی هستیم یا نقشی فعال داریم؟
4.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی از مظلومیت رهبری حرف میزنیم از چی حرف میزنیم؟؟؟
چندین ماهه رهبری درمورد سلب اعتبار معاملات غیررسمی که منشأ خیلی از فسادها و زمینخواری بوده دستور دادن؛ بعد مجمع تشخیص انقدر مخالفت کردن که آقا گفتن: اگه مجمع تشخیص، مصلحت یقینی حقیر رو تصدیق نمیکنه کار خودشو انجام بده!
🎥وقتی تیمسار ایرانی صدام را به دوئل دعوت می کند
8 مهرماه سالروز شهادت
☀️حسن با کمک هشت کلاه سبز ایرانی در منطقه دشت عباس چنان بلایی بر سر نیروهای عراقی آورد که رادیو عراق اعلام کرد؛ یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقر شده است!... وی اولین کسی بود که در دوران دفاع مقدس توانست نیروهای عراقی را به اسارت بگیرد. او طی نامه ای به صدام وی را به نبرد در دشت عباس فرا خواند. صدام یک لشگر به فرماندهی "ژنرال "عبدالحمید" به منطقه دشت عباس فرستاد، "عبدالحمید" کسی بود که در اسکاتلند از حسن آبشناسان شکست خورده بود و هفتم شده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقی ها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت گرفت... در سال 1362 به فرماندهی قرارگاه حمزه و سپس فرماندهی لشگر 23 نیروهای ویژه منسوب شد. به خاطر رشادتش در جنگ به او لقب "شیرصحرا" دادند
☀️وقتي برای آخرین بار دیدمش سفيد مثل مهتابي شده بود.تازه اصلاح كرده بود. چشمهايش باز بود. تفنگ را به زور از دستش در آورده بودند. اگر سوراخ روي قلبش نبود ميگفتم خوابيده.گوشهي لبهايش چين خورده بود.درد داشت. آنقدر به خطوط صورتش، حالت لبهايش دقت كرده بودم كه فهميدم چه معنايي دارد. به پسرها گفتم:كف پاي بابا را ببوسيد. پاي بابا خيلي خسته است.بعد هم يك پروانه آمد نشست روي پيكر حسن. بعد پرواز كرد و با حسن آمد تا قبر. لباسهاي خونياش را پسرها شستند و من همهي آنها را تميز و مرتّب در كمد نگه داشتهام.حالا سالهاست كه از رفتن حسن ميگذرد؛ مينشينم و عكسها را جلويم ميچينم و نگاه شان ميكنم و بر تنهائيم فكر ميكنم. بچهها هستند اما حسن نيست
🌹طنز جبهه!
💥داستانهای آقا فریبرز (13):👇
🌿... یڪے از 👱بچہ ها خیلے اهل معنویت و دعا بود .برای خودش یہ قبری ڪنده بود . شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد . 🙌
شبها گذشت تایہ شب مهتابـے فریبرز با👥چند نفر، رفتند سرقبر .😇با خوشان گفتتد, بریم یہ ڪمے باهاش شوخے ڪنیم.😁 خلاصہ قابلمہ ی بزرگ گردان را برداشتند و با بچہ ها رفتند سراغش...😜 پشت خاکریز قبرش نشستند... اون بنده ی خدا هم بی خبر از همه جاداشت با یہ شور و حال خاصے نافلہ ی شب مےخوند ، واقعا دیگہ عجیب رفتہ بود تو حال !...😌
🌿... فریبرز بہ مصطفی شیپور قورت داده ڪہ تن صدای بالایـے داشت، گفت👈 داخل قابلمہ برای این ڪہ صدا توش بپیچہ و بہ اصطلاح اڪو بشہ ، بگو : 👇
اقراء ... 😐 اقراء ... 😐 اون بنده خدا در قبر, یهو تنش شروع ڪرد بہ لرزیدن و شور و حالش بیشتر شد یعنے بہ شدت متحول شده بود و فڪر مےڪرد برایش باب رحمتی باز شده است...!😰
💥 برای بار دوم و سوم هم گفت : اقراء😇بنده ی خدا با شور و حال و گریہ گفت : چے بخونم ؟...😇 و این دفعه خود فریبرز باصدای بلند و گیرا گفت : بابا ڪرم بخون ...😂😇
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه