eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
924 دنبال‌کننده
22هزار عکس
16.8هزار ویدیو
541 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💥خاطره‌ای از رهبری روزی آیت‌الله خامنه‌ای که در آن زمان نماینده حضرت امام خمینی (ره) در شورای‌عالی دفاع بودند، برای دیدار با رزمندگان، به جبهه «شوش» رفتند. حسین و حاج صادق در این دیدار، در محضرشان بودند. آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند: «در این دیدار با رزمندگان نماز جماعت خواندیم. بعد از نماز بچه‌ها دور من جمع شدند و هر کس با من صحبتی داشت. بعد از چند دقیقه، من نگاه کردم. دیدم سیدحسین قرآنی در دست گرفته و عده زیادی از بچه‌ها دور او جمع شده‌اند و ایشان به قدری زیبا از آیات قرآن و استقامت در جنگ و... صحبت می‌کرد که من تعجب کردم». 💥حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مصاحبه‌ای که در سال 59 انجام گرفت و در آخرین برنامه «روایت فتح» که توسط شهید «مرتضی آوینی» تهیه و پخش شد، فرمودند: «وقتی خبر شهادت سیدحسین علم‌الهدی را شنیدم، اولین چیزی که به ذهنم آمد، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود»... 💥صدای خرد شدن استخوان‌های حسین 👈 یکی از همرزمان حسین که روز شهادت وی همراه او بود و به اسارت گرفته شد، با بیان این‌که خوشحالم که این اعتراف دردناک زمانی انجام می‌گیرد که مادر بزرگوار حسین (که خود شیرزنی بود) در قید حیات نیست؛ می‌گوید: «من سال‌ها در اسارت بوده‌ام و حتما از رفتار وحشیانه عراقی‌ها با اسرا چیزهایی شنیده‌اید، اما شکنجه‌ای که من دیدم، یک لحظه بیشتر نبود و با این حال، هنوز که هنوز است، از درد آن یک روز هم نتوانسته‌ام سر راحت بر بالین بگذارم. آری مرا به تانکی بستند که از روی پیکر مبارک حسین گذشت، در حالی که هنوز جان داشت، هرچند که چفیه‌اش صورتش را پوشانده بود و با آن چشم‌های زیبا و گیرایش دیگر نمی‌توانست عذاب کشیدن مرا ببیند... "من صدای خرد شدن استخوان‌های حسین را شنیدم و راستش در آن لحظه خدا را شکر کردم که دیدم دارم به اسارت برده می‌شوم، والا چگونه می‌توانستم برگردم و بگویم از پا حسین افتاد و ما بر پا بودیم؟...
💥سال 1359 (16 دی ماه) حماسه هویزه، شهادت سید حسین و یارانش در دشت هویزه:👇 🍀صدای تانك های آن طرف جاده به گوش می رسید. تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینكه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده كه رسیدیم، توانستیم تانك هایی را ببینیم. به جز چند تایی كه در حال سوختن بودند، بقیه غرش كنان به پیش می تاختند. 🍀چشمم به حسین (علم الهدی) كه افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاكریز دراز كشیده بود. در امتداد خاكریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یك جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود كه بچه ها با گلوله مستقیم تانك ها از پای در آمده بودند. 🍀تانك های سالم از كنار تانك های سوخته عبور می كردند و به طرف خاكریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عكس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» كه حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانك ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: كمی دیگر صبر كن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت. 🍀تانك ها به حدود پنجاه متری خاكریز رسیده بودند كه یكباره حسین از جا بلند شده و نزدیك ترین تانك را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانك خورد و آن را به آتش كشید. غیر از حسین دو نفر دیگر كه آر. پی. جی داشتند، دو تانك دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش كشیدند. بقیه تانك ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاكریز را به گلوله بستند. خاكریز یكپارچه دود شد و بعید بود كسی سالم مانده باشد. 🍀روز علی بلند شد و نزدیك ترین تانك را نشانه رفت و با اینكه فاصله كم بود، تانك را از كار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت خاكریز پیدا شد و یك تانك دیگر با گلوله حسین به آتش كشیده شد. پیدا بود كه از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. 🍀حسین از جا كنده شد و خود را به خاكریز دیگر رساند. تانك ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانك ها دوباره شروع شد. حسین پشت خاكریز خوابیده بود. تانك به چند متری خاكریز كه رسید، حسین گلوله اش را شلیك كرد. دود غلیظی از تانك بلند شد. تانك دیگری با سماجت شروع به پیشروی كرد. 🍀روز علی كه آر. پی. جی را آماده كرده بود، از خاكریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانك به آتش كشیده شد و چهار تانك دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاكرد. سه تانك باقیمانده در یك زمان به طرف حسین شلیك كردند. گلوله ها خاكریزش را به هوا بردند. گردو خاك كمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت خاكریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود. یكی از تانك ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت كه از روی پیكر حسین عبور كند. 🌷شهید سیدمحمدحسین علم الھدی🌷 💓قرآنی با امضا 🌼 بنی‏ صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در هویزه عقب‏ نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند!.. حسین می‏ گفت: هویزه دردل دشمن است و ما از اینجا می‏ توانیم به عراق ضربه بزنیم شخصاً با بنی‏ صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمی‏برد، نامه ‏ای به آیت ‏الله خامنه‏ ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه‏ های ما از تعداد نیروها هم كمتر است، ولی ما می‏ مانیم!.. در دی ماه ۱۳۵۹ بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما بادل استوار ازایمان وتوكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند... 🌼چهارم دی سال پنجاه و نه، بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند.هیچ كس زنده نماندند!.. عراقی‏ها با تانك از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری كه هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه‏ ها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضا👈 💓امام خمینی و آیت‏ الله خامنه‏ ای... , برشی اززندگی شهیدحسین علم الهدی ✍️ تنها درخواست شهید محمد حسین علم الهدی در زندان ساواک چه بود؟👈 نوجوان که بود ، ساواک دستگیرش کرد. رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاعِ زندان اصلاً خوب نیست. اتاقهای زندان بسیار کوچک و قدیمی و کاملاً غیر بهداشتی بود. به سید حسین‌گفتم: چه چیزی لازم داری تا برات بیارم؟... گفت: فقط یه جلد قرآن برام بیارین...
💠 مجموعه پوسترهای فقط برای خدا 🌸 خاطرات تصویری شهید سلیمانی 🌐 لینک دانلود با کیفیت بالا👇 سری اول: https://b2n.ir/744999 سری دوم: https://b2n.ir/534822 سری سوم: https://b2n.ir/756834 🌟 واقعا زیبا و خواندنی هستند 👌🏻 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنی .... التماس دعا.... ارادتمند
🍂 حماسه هویزه در آذر ماه ۱۳۵۹ش. یک گروهان از نیروهای سپاه اهواز برای محافظت از شهر هویزه، به این شهر اعزام شدند. در این حال، بنی صدر، دستور تخلیه هویزه از نیروهای سپاه را صادر و محافظت از این شهر را به ارتش واگذار کرد؛ اما با مخالفت و پی گیری شهید علم الهدی (فرمانده سپاه هویزه)، این حکم لغو شد و قرار عملیات مشترک سپاه و ارتش گذاشته شد. در این عملیات، به دلیل نرسیدن نیرو و مهمات و پاتک دشمن، نیروهای خودی مجبور به عقب نشینی شدند و تنها شهید علم الهدی به همراه یکصد تن از نیروهای پاسدار و دانشجویان بسیجی، به دفاع از شهر در برابر تانک های دشمن پرداختند و با شهادت مظلومانه خود، حماسه هویزه را در ۱۶ دی ۱۳۵۹. آفریدند. سرانجام شهر هویزه که از روزهای اول جنگ، در اشغال نیروهای بعث عراق بود، در جریان عملیات بیت المقدس، به محاصره رزمندگان اسلام درآمد و در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۱ش. به طور کامل آزاد شد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 یادش بخیر! چقدر خاطره انگیزست! طعم غذاهای جبهه و تجدید آن در این تصویر آنها که چشیده‌اند ، می دانند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
1_602130924.mp3
1.35M
🍂 نواهای ماندگار 🔻 با نوای حاج صادق آهنگران در شهادت حسین علم الهدی در حماسه هویزه کو یاوران، همسنگران، حسینم علم الهدی آن نور هر دو عینم http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 از کتاب ویرانی دروازه شرقی وفیق السامرایی ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅┄ 🔅 ابتکار عمل در دست ایران سد دربندیخان ..نبردها در این گوشه و آن گوشه جبهه ها تا روز ۱۱ مارس ادامه داشت تا اینکه نیروهای ایرانی، منطقه «حلبچه» واقع در شرق سلیمانیه را هدف حمله خود قرار دادند و جنگ با اشغال این قصبه گسترش پیدا کرد. پنجاه فروند هواپیما که هر یک چهار بمب شیمیایی به وزن ۵۰۰ کیلوگرم داشتند، در روز ۱۹۸۸ / ۳ / ۱۶ حلبچه را هدف حمله شیمیایی خود قرار دادند. پنج هزار نفر از شهروندان این شهر نابود شدند، اما آتش جنگ فرو ننشست و در محور جنوبی به سمت «دربندیخان» گسترش پیدا کرد و نیروهای ایرانی فقط چند کیلومتر با سد «دربنديخان» فاصله داشتند. اشغال این سد به معنای تسلط ایران بر یک دریاچه بزرگ، با حدود چهار میلیارد متر مکعب آب بود. این حجم آب برای غرق کردن استان دیالی و بغداد و استان هایی در جنوب عراق کافی بود. ابتکار عمل در دست نیروهای ایرانی بود و هرجا که می خواستند فرماندهان عراقی را به دنبال خود می کشیدند؛ عملیات آنان به منزل دامی تلقی می شد برای نابودسازی یگان هایی که به تازگی بازسازی شده بودند و برای شرکت در نبردهایی که ما انتخاب می کردیم نه ایرانی ها، آموزش داده بودیم. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂