eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
1.1هزار دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
21.5هزار ویدیو
775 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💥‏ آموزش تضمینی مکالمه ی عملی👈 "فهم زبان مقاومت" 💪به تمام زبانهای خارجی در دنیا با استفاده از شیوه های هوائی, دریایی و زمینی کمتر از یک هفته توسط سپاه پاسداران👌(دارای تائیدیه عملی از سه قاره (آمریکا), آمریکای لاتین, اروپا (انگلیس) وآسیا (کره جنوبی) 🚩تدریس شده توسط جان برکفان سپاه, ارتش و بسیج در👈 خلیج فارس, لبنان, عراق, سوریه, افغانستان, ونزوئلا و.... 💥محل برگزاری کلاسهای توجیهی 👈 در زمین, دریا و هوا 💥کلاسهای فوق برای آقایان و # اعضای_کابینه کاملا رایگان میباشد 🎩قابل ذکر می باشد که 👈 هزینه این کلاسها برای دیپلماتهای داخلی و خارجی با معرفی نامه رسمی از وزارت امور خارجه ایران و امضای رایگان میباشد💪ارادتمند
🔴 برجام نتوانست ۷ میلیارد دلار از دارایی‌های ایران آزاد کند ولی توقیف یک کشتی توانست! ✍️ 🔹 قدرت، دال مرکزی روابط بین‌الملل است. قدرت نظامی، دفاعی، اقتصادی، علمی، هسته‌ای و غیره. 🔸 سال‌هاست یک جریان که خودش را عاقل می‌پندارد و عاقل معرفی می‌کند، روابط بین‌الملل را تخیلی و متوهمانه ترسیم می‌کند، کاملاً احساسی، بر مبنای لبخند و شوخی و مدل لباس و نشست و برخاست و ...! ✅ متوهمانه جا انداخته اند که ایرانیان چون شعار می‌دهند مرگ بر آمریکا، تحریم می‌شوند! جا انداختند که دشمنی آمریکا با ایران، یک سوءتفاهم است؛ تازه ایرانی‌ها هم مقصرند چون حاضر به ارتباط و مذاکره با طرف مقابل نیستند! 🔹 ساده‌لوحانه می‌گفتند گفتگوی تمدن‌ها و "فردا دنیای گفتمان‌هاست نه دنیای موشک‌ها"؛ می‌گفتند باید خودمان را خلع سلاح کنیم تا دشمن ما را تحریم نکند! 🔸 حالا قریب ۸ سال می‌گذرد؛ فرض کنید همزمان با برجام، همچون لیبی موشک‌هایمان را بار کشتی‌های بزرگ می‌کردیم و برای آمریکایی‌ها می‌فرستادیم، در عرض یک ماه، مستشاران خود را از عراق و سوریه و یمن فرامی‌خواندیم، طبق درخواست‌های حقوق بشری آمریکا، اعضای گروهک‌های تروریستی سازمان منافقین و جندالله و پژاک و الاحوازیه و ... را آزاد می‌گذاشتیم تا هر کاری کنند؛ سوال: آقایان تضمین می‌کردند مشکلات اقتصادی و تحریم‌ها حل شود؟ ✅ خیر؛ معادله روشن است؛ بعد از خلع سلاح با یک حمله برق‌آسا، شهرهای ما از حلب ویران‌تر می‌شد! 🔹 مناسبات بین‌الملل با توهمات جناب ظریف و هم‌قطاران وی پیش نمی‌رود. تا قوی نباشیم و قوی نشویم، مذاکرات ما با آمریکا همین است امتیاز بدهیم و هیچی نگیریم! 🔸 تا قدرتمندانه کشتی کره‌ای را توقیف نکردیم ۷ میلیارددلار ما نزد کره گروگان است؛ تا قدرتمندانه مقابل توقیف نفت‌کش‌مان توسط گارد سلطنتی بریتانیا نایستیم و نفت‌کش آنها را توقیف نکنیم، آنها نفت‌کش ما را آزاد نمی‌کنند بلکه جری‌تر می‌شوند و همه جا برایمان ناامن می‌شود! 💢 خلاصه؛ دنیا بر مبنای قانون پیش نمی‌رود بلکه بر مدار زور و قدرت حرکت می‌کند! کل برجام نتوانست به اندازه ۷ میلیارد دلار از دارایی‌های ما آزاد کند که توقیف کشتی کره‌ای آزاد کرد!
🌸دستگیری حضرت زهرا(س) راوی شهید برونسی:(1)👇 🌺.....تانک های T- 72 رادشمن ،تازه وارد منطقه کرده بودو قبل از آن توی هیچ عملیاتی باهاشان سر و کار نداشتیم. خصوصیت تانک ها این بود که آرپی جی به آنها اثر نمی کرد،اگر هم می خواست اثر کند، باید می رفتی و از فاصله خیلی نزدیک شلیک می کردی،و به جای حساس هم باید می زدی.آن روز بحث کشید به این که چه تعداد نیرو برای عملیات بروند، واز چه طریق اقدام کنند؟🌺..... سه گردان ماموراین کار شدند. فرمانده یکی شان عبدالحسین بود.وقتی راه افتادیم برای شناسایی، چهره او با آن لبخند همیشگی و دریایی اش گویی آرام تراز همیشه نشان می داد.تانزدیک خط دشمن رفتیم. یک هفته ای می شد که عراقیها روی این خط کار می کردند.دژ قرص و محکمی از آب در آمده بود جلو دژ موانع زیادی توی چشم می زد، جلوتراز موانع هم،درست سرراه ما، یک دشت صاف و وسیع خودنمایی می کرد.اگرمشکل موانع را می توانستیم حل کنیم، این یکی ولی کار را حسابی پر دردسر می کرد.باهمه این احوال، بچه ها به فرمانده تیپ می گفتند:شما فقط بگو برای برگشتن چه کار کنیم.ما می رفتیم تو دل دشمن که عملیات ایذایی انجام بدهیم.برای همین مهمتراز همه، قضیه سالم برگشتن نیرو بود.فرمانده تیپ چند تاراهنمایی کرد عملاً هم کارهایی صورت دادیم،حتی گرایمان را،رو حساب برگشتن تنظیم کردیم.از شناسایی که برگشتیم، نزدیک غروب بود، بچه ها رفتند به توجیه نیروها. 🌺.....من و عبدالحسین هم رفتیم گردان خودمان.دو تا گردان دیگر راه به جایی نبردند؛ یکی شان به خاطر شناسایی محدود،راه را گم کرده بود؛ یکی هم پای فرمانده اش رفته بود روی مین.هردو گردان را بی سیم زدند که بکشند عقب.حالا چشم امید همه به گردان ما بود،و چشم امیدما به لطف و عنایت اهل بیت (ع).شایداغراق نباشد اگر بگویم بیشترازهمه، خود عبدالحسین حال توسل پیدا کرده بود.وقت راه افتادن، چند دقیقه ای برای پیدا کردن پیشانی بند معطل کرد.یعنی پیشانی بند زیاد بود،او ولی نمی دانم دنبال چه می گشت.با عجله رفتم پهلوش. گفتم: چه کار می کنی حاجی؟یکی بردار بریم دیگه.حتی یکی ازپیشانی بندها را برداشتم و دادم دستش، نگرفت. 🌺.....گفت: دنبال یکی می گردم که اسم مقدس بی بی توش باشه!حال و هوای خاصی داشت. خواستم توی پرش نزده باشم. خودم هم کمکش کردم. بالاخره یکی پیدا کردیم که روش با خط سبز، و بارنگ زیبایی نوشته بود:یا فاطمه الزهرا(س) ادرکنی.اشک توی چشم هاش حلقه زد.همان را برداشت و بست به پیشانی اش.چند دقیقه بعد، تمام گردان آماده حرکت بود. با بدرقه ی گرم بچه ها راه افتادیم. ذکرائمه(ع)از لب هامان جدا نمی شد.آن شب تنها گردانی که رسید پای کار،گردان مابود.سی، چهل متر مانده بود برسیم به موانع، یک هو دشمن منور زد، آن هم درست بالای سرما!....
🌸دستگیری حضرت زهرا(س) راوی شهید برونسی:(2)👇 🌺.....تاریکی دشت به هم ریخت و آنها انگار نوک ستون را دیدند.یک دفعه سر و صدایشان بلند شد. پشت بندش صدای شلیک پی در پی گلوله ها، آرامش و سکوت منطقه را زد به هم. صحنه نابرابری درست شد؛ آنها توی یک دژ محکم، پشت موانع و پشت خاکریز بودند، ما توی یک دشت صاف، همه خیز رفته بودیم روی زمین، تنها امتیازی که ما داشتیم، نرمی خاک آن منطقه بود؛ طوری که بچه هاخیلی زود توی خاک فرو رفتند. 🌺.....دشمن با تمام وجودش آتش می ریخت. عوضش عبدالحسین دستور داده بود که ما حتی یک گلوله هم شلیک نکنیم.حدودبیست دقیقه،ریختن آتش، شدید بود رفته رفته حجمش کم شد.من درست کنارعبدالحسین دراز کشیده بودم. گفت:.یک خبر از گردان بگیر، ببین وضعیت چطوره.سینه خیز رفتم تاآخر ستون. سیزده، چهارده تاشهید داده بودیم.باآن حجم آتش که دشمن داشت، وبا توجه به موقعیت ما،این تعداد شهید، خودش یک معجزه به حساب می آمد. بعضی ها بدجوری زخمی شده بودند. به حالت سینه خیز،رفتم سر ستون، جایی که عبدالحسین بود.به نظر میامد خواب باشد.همان طور که به سینه دراز کشیده بود،پیشانی اش را گذاشته بود پشت دستش و تکان نمی خورد.آهسته صداش زدم.سرش را بلند کرد. 🌺.....گفتم: انگار نمی خوای برگردی حاجی؟... چیزی نگفت.از خونسردی اش حرصم درمی آمد. باز به حرف آمدم وگفتم: می خوای چه کار کنیم حاج آقا؟آرام و با لحنی حزن آلود گفت: تو بگو چه کار کنیم سید؟ تو که خودت رو به نقشه و کالک و قطب نما واصول جنگی واین جور چیزها وارد می دونی!... این طور حرف زدنش برام عجیب بود. بدون هیچ فکری گفتم: خوب معلومه، بر می گردیم. سریع گفت: چی؟!به فکر ناجور بودن اوضاع وبه فکردردزخمی ها بودم.خاطر جمع تراز قبل گفتم: برمی گردیم.گفت: مگرمی شه برگردیم؟! 🌺..... زود توی جوابش به ساعتم اشاره کردم و ادامه دادم:خود فرماندهی هم گفت که اگرتاساعت یک نشد عمل کنین، حتماً برگردین؛الان هم که ساعت دوازده ونیم شده.توی این چند دقیقه، ما به هیچ جا نمی رسیم.ِ.. پرسیدم: مگه شما نظر دیگه ای هم داری؟چند لحظه ای ساکت ماند. جور خاصی که انگار بخواهد گریه اش بگیرد،گفت: من هم عقلم به جایی نمی رسه.دقیقاً یادم هست همان جا صورتش را گذاشت روی خاکهای نرم و رملی کوشک. منتظر بودم نتیجه بحث را بدانم.لحظه ها همین طور پشت سر هم می گذشت.دلم حسابی شور افتاده بود.او همین طور ساکت بود و چیزی نمی گفت، پرسیدم: پس چه کار کنیم آقای برونسی؟ حتی تکانی به خودش نداد...🌺.....باحالت عصبی گفتم:حاج آقا همه منتظر هستن،بگو می خوای چه کار کنی؟! باز چیزی نشنیدم،چند بار دیگر سوالم را تکرار کردم.او انگار نه انگار که دراین عالم است. یک آن شک برم داشت که نکند گوشهاش از شنوایی افتاده یاطور دیگری شده؟ خواستم باز سوالم را تکرار کنم، صدای آهسته ناله ای مرابه خود آورد. صدا از عقب می آمد. سریع، با سینه خیز رفتم لابه لای ستون... حول و حوش ده دقیقه گذشت. توی این مدت، دو، سه بار دیگر هم آمدم پیش عبدالحسین...😇 اضطراب و نگرانی ام هر لحظه بیشتر می شد. تمام هوش و حواسم پیش بچه ها بود.نمی دانم او چش شده بود که جوابم رانمی داد.. باغیظ می گفتم: آخه این چه وضعیه حاجی؟ 😳 🌺.....بالاخره عبدالحسین به حرف آمد. صداش با چند دقیقه پیش فرق می کرد، گرفته بود؛ درست مثل کسی که شدید گریه کرده باشد. گفت: سید کاظم! خوب گوش کن ببین چی میگم.اوگفت: خودت برو جلو.با چشم های گرد شده ام گفتم: برم جلو چه کار کنم؟! گفت: هر چی که میگم دقیقاً همون کاررو بکن؛ خودت میری سر ستون، 👈 یعنی نفر اول... به سمت راستش اشاره کرد وادامه داد 🌺..... سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری.مکث کرد.با تأکید گفت: دقیق بشماری ها... مات و مبهوت، فقط نگاهش می کردم.گفت: بیست وپنج قدم که شمردی و تموم شد، همون جا یک علامت بگذار، بعدش بر گرد و بچه ها رو پشت سرخودت ببراون جا... یک آن فکر کردم شاید شوخی اش گرفته! ولی خیلی محکم حرف می زد؛هم محکم، هم با اطمینان کامل. باز پی صحبتش را گرفت؛ وقتی به اون علامت که سر بیست و پنج قدم گذاشته بودی، رسیدی؛ این دفعه رو به عمق دشمن، چهل متر میری جلو.😨اون جا دیگه خودم می گم به بچه هاچه کار کنن. ازجام تکان نخوردم. داشت نگاه می کرد. هر کدام ازحرف هاش، یک علامت بزرگ سوال بود توی ذهن من.😔 گفتم: معلوم هست می خوای چه کار کنی حاجی؟ 🌺.....به ناراحتی پرسید:شنیدی چی گفتم؟... گفتم: شنیدن که شنیدم، ولی ... آمد توی حرفم. گفت: پس سریع چیزهایی رو که گفتم انجام بده... کم مانده بود صدام بلند شود. جلو ی خودم را گرفتم و به اعتراض گفتم:👈 حاج آقا! اصلاً حواست هست چی داری می گی؟😍
🍂 🔻 بازتاب عملیات کربلای ۵ شکستن خطوط و استحکامات و پیشروی در شرق بصره، توانایی‌ها و قابلیت‌های نظامی‌ عراق را بار دیگر زیر سؤال برد، چنان که روزنامه آبزِرِور چاپ پاریس به نقل از کارشناسان غربی نوشت: 🔅 «برای اولین بار از آغاز جنگ تاکنون، ناظران و کارشناسان غربی در مورد کارایی امکانات دفاعی عراق دچار تردید شده‌اند.» هم چنین تاکید بر توانایی نظامی ایران، بخشی دیگری از تحلیل‌های ارایه شده در رسانه‌های خبری بود، چنان که رادیو بی. بی. سی طی تحلیل در همین زمینه با توجه به تجربه سپاه در عملیات فاو و عبور از رودخانه اروند، ضمن اشاره به عبور از منطقه آبگرفتگی و کانال پرورش ماهی در عملیات کربلای ۵ گفت: 🔅 «موفقیت ایران در عبور از دریاچه ماهی، یک بار دیگر توانایی ایران در عبور از آبراه‌ها را نشان می‌دهد.» هفته‌نامه نیوزویک نیز ضمن تاکید بر پیروزی ایران در عملیات کربلای ۵ بر شرایط پیروزی ایران بر عراق اشاره کرد: 🔅 «تهاجم ایرانی‌ها در نزدیکی بصره، حداقل یک چیز را در خصوص جنگ ایران و عراق تغییر داده و آن این مساله است که برای اولین بار طی چند سال گذشته، این احتمال را که یک طرف حقیقتاً بر دیگری پیروز شود مطرح ساخته است.» http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 شبِ کربلای ۵ 5⃣ ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅┄ 🔅 روز پنجم عملیات  روز پنجم عملیات، از ساعت ۳ بامداد، دشمن پاتک خود را در غرب کانال ماهی همراه با شدیدترین و پرحجم‌ترین آتش توپخانه در طول جنگ آغاز کرد و در نهایت پس از حدود دو و نیم ساعت تنها توانست دو موضع هلالی شکل را باز پس گیرد. با فرا رسیدن شب، یگان‌های قرارگاه نجف مأموریت دیگری را با هدف تصرف کامل بوارین و مقر دشمن آغاز کردند و موفق شدند فقط به هدف دوم (تصرف مقر دشمن) دست یابند. در روزها و شبهای بعد نیز، رزمندگان خودی طی درگیری‌های متعدد توانستند علاوه بر استقرار در شرق نهر جاسم، قسمتی از غرب این نهر را به عنوان «سرپل» به دست آورند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
4_5792025060948574853.mp3
زمان: حجم: 1.61M
🍂 نواهای ماندگار 🔻 با نوای حاج صادق آهنگران 🔅نوحه خوانی در شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) ⏪ بوی خوش می آید اینجا عود و عنبر سوخته یا که بیت الله را کاشانه و در سوخته 🔻 حجم : 1:53 🔻 مدت آهنگ: 07:11 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 چه روزگار شگفتی! پیروزی‌ ظاهری را رها کن که فتح حقیقی این‌جاست؛... این‌جا که حُسَین‌بن عَلی علیه‌السّلام دل‌های جوانان را فتح کرده است؛... این‌جا که جوانان قلمروی نفس را فتح کرده‌اند. "سید مرتضی آوینی" http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂