eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
881 دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
15.2هزار ویدیو
515 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻سربازان امام زمان از هیچ چیز جز گناهان خویش نمی ترسند... 📍مرکز فضای مجازی راهیان نور ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🛑از روزه شغال ها و پرواز کرکس های لاشخور نترسید🛑 فوری مگر در وین چه اتفاقاتی در حال افتادن است که مزدوران و همپیمانان استکبار در منطقه به تکاپو افتادند ؟ 🛑 فرمانده جنگ اسرائیل دستور پرواز جنگنده هایش را برای بمباران نیروگاه های ایران صادر کرد خ خ خ - بزغاله تو شروع کننده باش 24 ساعت بعد زمین شخم زده آماده تحویل مجاهدان فلسطینی خواهد شد 🛑 امارات ضرب الاجل در حال اعزام هیئتی به سمت تهران است 🛑 عربستان شتاب زده از بغداد درخواست نشست دوباره با ایران را داده 🛑 و اما دنیا فهمید و کاملا متوجه شدند ایران مقتدر و شجاع 🛑 فرزندانی را به میدان فرستاده که در هر دوصورت به فضل پروردگار پیروز از معرکه خارج خواهند شد - ن ترسی دارند و ن میدان را خالی میکنند 🛑 توافق شد ؛ شد و بهتر ، مزدوران منطقه خودشان باید اتفاقات گذشته ، فعل و آینده را قضاوت کنند ؟ 🛑 توافق نشد ، بازهم باید لابی گرها خودشان اول تاوان پس بدهند تا نوبت اربابانشون 🛑 دولت ها همه بلاتکلیف و سردرگم !! 👈 یک سئوال مگر ایران کی هست ؟ مگر یک کشور بیشتر هست ؟ چرا دنیای ظلم اینقد به توهم افتادن ؟ - جواب ایران فقط ایران است و با خداوند بزرگ 🛑 فقط میشود به همان جمله تاریخی حضرت امام خمینی قدس (ره) بسنده کرد و تمام 🛑🛑 انقلاب ما انفجار نور بود ، و این انقلاب روزی قدرتهای ظالم را به خاک مذلت می نشاند 🛑 رژیم غاصب صهیونیستی عامل بهم ریختگی و معادلات دنیاست ، - آل سقوط را در باتلاق گیر انداخت - و در زمان گاو زرد ترامپ تروریست حالا داریم نزدیک میشویم که غرب را هم بازی داد و در باتلاق گیرش انداخت : 👈 اسرائیل غده سرطانی ست باید از صفحه روزگار محو شود . حضرت امام خمینی قدس ( ره ) ما زنده برآنیم " که آرام نگیریم ان شاءالله حق پیروز و باطل نابودشدنی ست 🤲 🌹🌹🌹 🛑🛑 پشت‌پرده ی حمله اصلاح‌طلبان به علی باقری کنی! 🛑 تا پیش از مذاکرات اخیر، شش دور مذاکره در وین برگزار شده بود که آنجا تیم ظریف و عراقچی ایران را نمایندگی میکردند. ✅ مذاکراتی بی حاصل و البته مملو از باگ های خطرناک برای جمهوری اسلامی؛ چیزی که گفته میشود مبنای گفتگو را غربی ها مشخص کرده بودند و تیم بنفش آنجا بر سر طرحی که خودش در طراحی آن نقشی نداشته چانه میزده است! تصور کنید دولت وقت ایران حالا به هر دلیل حتی به خود زحمت نداده بود مثل غربیها پیشنهاد مستقلی روی میز بگذارد. ✅ اتفاق خطرناکی که خوشبختانه با پایان دولت روحانی به سرانجام نرسید این بود که این شش دور مذاکره در حد یک پیشنویس و نه توافق باقی میماند. 🛑 تیم جدید به ریاست علی باقری کنی خوشبختانه قبل از ورود به مذاکرات تمام باگ ها را شناسایی کرده، طرح مستقل نوشته و سپس با آمادگی عازم وین شده است. ✅ در حالی که اروپایی ها آماده بودند همان مذاکرات با شیوه قبلی را پی بگیرند، و حتی در مصاحبه های خود آن را از سرگیری گفتگو نامیدند، علی باقری در مصاحبه ای آن را آغاز مذاکرات مینامد و میگوید توافقی از قبل نبوده و شش دور مذاکره نهایتا" به یک پیش نویس پر از اشکال ختم شده که می بایست مجددا مورد بررسی قرار بگیرد. 🛑 از آنجایی که ایران دست آمریکا را از مذاکرات کوتاه کرده بود، دولت بایدن میخواست با زیرکی از طریق اروپایی ها اهدافش را پیش برده، ایران را در چارچوب مذاکرات با ظریف و عراقچی محدود و ضمن گسترش گفتگوها از هسته ای به تسلیحاتی و غیره، زمینه بازگشت آمریکا را هم فراهم کند. 🛑 اینجا بود که تیم رئیسی با هوشیاری و ذکاوتی مثال زدنی آن "نَه" بزرگ را قاطعانه گفت و اعلام کرد، نه تنها آمریکا که خود از مذاکرات خروج کرده حق بازگشت ندارد، که حتی اجازه نمیدهیم مذاکرات به مباحث دیگری غیر از موضوع هسته ای هم کشیده شود! ✅ و آنگاه که غربیها از روی استیصال درخواست ایران را پذیرفتند، تیم باقری مجددا" اعلام کرد بسیار خوب! حالا که قرار است مذاکراتمان فقط هسته ای باشد، اول باید تکلیف تحریمها مشخص شود، و تا این تحریمها حل نشوند درباره هسته ای هم صحبتی نخواهیم داشت! 🛑 با این تفاصیل به آمریکا حق بدهید سوخته باشد؛ از یک طرف آنها را میان آدم ها راه نداده و تنهایی در یک اتاق جداگانه چپانده ایم، از طرفی هم میگوییم تحریمها باید کاملا" برداشته شوند و مذاکرات قبلی ظریف هم فقط مذاکره بوده و چیزی مصوب نشده است! ✅ اینجا بود که رسانه های آمریکایی دست به کار شده و طی یکی دو روز گذشته با تقسیم کار با نوچه های ایرانی شان در داخل، علیه باقری و همکارانش جوسازی را استارت زدند که شاید عقب بنشیند ولی خوشبختانه باز هم مثل همیشه این دشمن بود که در مقابل جریان انقلابی ناکام ماند.
💥 اگر خمس مالت را نمی‌دهی یا برای رضای خدا از خوابت نمی‌گذری، چگونه می‌توانی در راه خدا از جانت بگذری؟! 💥 اگر انسان در کوچک‌ها، مخیر به بهشت و جهنم و بین دنیا و آخرت و مخیر بین رضای خدا و لذت نفس می‌شود و لذت نفس را ترجیح می‌دهد، دلیلی ندارد که وقتی به امتحانات بزرگ رسید بتواند پا بر روی هوای نفسش بگذارد! ◀️ این "شکر" و "کفر" در هر نگاه و حرکتی و خوردن و خوابیدن و در کوچک‌ترین موضع‌گیری‌های انسان وجود دارد و در همۀ اینها بهشت و جهنم هست. اگر انسان در کوچک‌ها، مخیر به بهشت و جهنم و بین دنیا و آخرت و مخیر بین رضای خدا و لذت نفس می‌شود و لذت نفس را ترجیح می‌دهد، دلیلی ندارد که وقتی به امتحانات بزرگ رسید بتواند پا بر روی هوای نفسش بگذارد! ◀️ انسان آن‌گاه که می‌فهمد باید از لذت این غذا بگذرد و غذای بهتر را به دوستش بدهد، جای بهتر را برای دوستش در نظر بگیرد، لباس بهتر را برای دیگران بخواهد، و جایی که می‌فهمد باید این گذشتِ کوچک را بکند، اما حاضر به این کار نشود، چطور می‌شود که در راه خدا بتواند گذشت‌های بزرگ کند؟ آن‌گاه که آدم نمی‌تواند برای خدای متعال از خوابش بگذرد، چطور می‌تواند از جانش بگذرد؟ آن‌گاه که انسان برای خدای متعال حاضر نیست حق واجبی که در مالش قرار داده، ادا کند، چطور حاضر به فداکاری‌های بزرگ می‌شود؟! خدای متعال به انسان می‌فرماید من رزق تو را می‌دهم، هرچه خرج کردی و خوردی اشکال ندارد، ولی هر مقدار زیاد آوردی واجب است یک پنجمش را بدهی. انسانی که حاضر نیست این حد از مالش گذشت کند و در راه خدای متعال، یا اصلاً دنبال حساب و کتاب نیست یا اگر هست دنبال راهی می‌گردد که به‌طرف خودش جذب کند، این انسان چگونه در راه خدا از جان خودش می‌گذرد؟ انسانی که بخشی از این مازاد مالش را که سهم ولی معصوم خداست حاضر نیست بدهد و واجب هست، چگونه می‌تواند در راه ولی معصوم خدا برود و در رکاب او بجنگد؟! بزرگواری از فرد دیگری نقل می‌فرمودند که: آنهایی که امام حسین (ع) را شهید کردند، [در جایی] از یک شربت آب نتوانسته بودند بگذرند، و امثال این [تعلقات]، آنها را کم‌کم به طمع‌های بزرگ کشاند. ◀️ اگر از لذت‌های کوچک، در راه خدای متعال بگذرم و با خدا تجارت کنم، مهیای بزرگ‌ترها می‌شوم. خدای متعال می‌فرماید ما به آنها گفتیم شما نماز بخوانید، فعلاً جهاد واجب نیست. اینها مدام می‌گفتند چرا جهاد را واجب نمی‌کند؟ مهیا نشدند و وقتی جهاد را برایشان واجب کردند، به‌جای اینکه مهیا شده باشند و خوف خدا در دلشان جا گرفته باشد و توکل و اعتقاد خدای متعال در دلشان جا گرفته باشد، از دشمن می‌ترسیدند! «يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللهِ‌ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً». لذا حاضر نشدند بروند! بنابراین انسان نباید معصیت‌های کوچک را، تا وقتی به معصیت‌های بزرگ نرسیده، معصیت حساب نکند! نباید منتظر باشد که کار به مرحلۀ‌ نهایی برسد؛ چون آن‌وقت اگر امر مردد بین بهشت و جهنم شود، چه امیدی هست که موفق شود؟ انسانی که در اول، از لذت‌های کوچک نمی‌گذرد، چطور می‌تواند به خودش امیدوار باشد و چه اعتمادی هست که وقتی پای لذت‌های بزرگ‌تر پیش آمد، بر نفسش غالب بیاید؟ اگر شیطان و نفس در امور کوچک حریف من می‌شود و من این اندازه حاضر به مقابله نیستم، چطور در امور بزرگ توانا خواهم بود؟ لذا روایات می‌فرماید هیچ گناهی را شما کوچک نشمارید! نگویید این گناه مهم نیست، من این گناه را می‌کنم و گناه مهم‌تر را ترک می‌کنم! آدم چه می‌داند که اگر گناه کوچک را مرتکب شد، بعد از آن موفق می‌شود گناه بزرگ را ترک کند!»
شهید مهدی رضایی مجد را می‌توان یکی از مظلومترین چهره‌های فوتبالی این سرزمین قلمداد کرد. کاپیتان تیم فوتبال جوانان ایران که به پیراهن پرسپولیس رسید و می‌توانست مانند هم‌دوره‌ای‌اش امیر قلعه‌نویی و هم تیمی اش محمد پنجعلی به یک اسطوره در فوتبال کشورمان تبدیل شود، ولی هدف والاتری را برگزید و برای دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی و خاک میهن راهی جبهه‌های جنگ شد. او که روزگاری خود را با مارادونا مقایسه می‌کرد و سودای حضور در فوتبال اروپا را داشت، به مقام والای شهادت نائل آمد تا نامش برای همیشه جاودانه شود... مهدی رضایی مجد کاپیتان پیشین تیم ملی فوتبال جوانان ایران وقتی شهید شد، زیر لباس بسیجی، گرمکن و ساق ورزشی فوتبال بر تن داشت. او ساق قرمز رنگ، شلوار آبی سه خط و یک پیراهن سفید زیر لباس بسیجی پوشیده بود.... شهید مهدی رضایی مجد کاپیتان وقت تیم فوتبال جوانان جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ بود. او همچنین در تیم‌های باشگاهی تهران از جمله اکباتان تهران، تهران جوان و در پایان پرسپولیس تهران بازی کرد. شهید رضایی مجد ۱۵ گل ملی دارد که یک گل او مقابل تیم ملی بزرگسالان کره جنوبی در جام پادشاهی بنگلادش به ثمر رسیده است... کتاب کشکول خاطرات دفاع مقدس، ناصر کاوه
رضایی مجد و بچه های وحدت اسلامی باهم درگردان حبیب بودیم او تیربارچی بود ومن کمک آرپی جی زن آخرمعرفت بودند اما چراگفتم بودند؟ حدود۱۰ نفراز بچه های خ وحدت اسلامی ، یکی از یکی باحالتر و بامعرفت تر ازیک هفته قبل از عملیات تکمیلی کربلای ۵ ( سنگرهای نونی شکل) حال وهوای چادر درعقبه خیلی عوض شد همه ما شده بودیم میهمان و این حدود ۱۰ نفر میزبان و چادربرای ما شده بود هتل! اول سوال بود چرا؟ دیدم گاها درگوشی باهم نجواهایی دارند با کنکاش متوجه شدم همه خواب همدیگررادیده اند که خواهند رفت برم آخرخط : اکنون همه در کنارهم درقطعه ۲۹ ردیف ۶۵ شماره ۹ الی ..‌ کنارهم آرمیده اند اوکاپیتال تیم ملی جوانان فوتبال بود و یک سلبریتی واقعی ولی مظلوم چرامظلوم ؟ سالها این سوال درذهنم اذیتم میکرد که چراهیچ خبری از او در رسانه ها و درتکریم او در برنامه های ورزشی و نود و ..‌‌ نیست تا اخیرا بعداز حدود۳۵ سال رئیس فدراسیون فوتبال به منزل اورفتند!!! چند تصویر ازاو درخاطراتم خیلی برنوراست 🔸️یک شب قبل از عملیات به کنارجاده اهواز خرمشهر منتقل شدیم و درعقبه توجیه شدیم درچادر بایکی از رزمندگان که درعملیات جانبازشد ، مختصر اختلافی پیداکردند 🔸️شب عملیات به خط مقدم منتقل شدیم و درسنگر با اوهمسنگرشدم ، غروب شد ، نمازخواندیم ، چراغ والری با شعله کمی روشن بود ، وقت وداع رسیده بود درآن سنگ تاریک چشمانم به صورت اوافتاد ، صورت او پرازنور شده بود و سراسر صورتش را اشک پرکرده بود همدیگررابغل کردیم ، درهمان حال کامل مطمئن شدم اوحتما رفتنی است و من ماندنی 🔸️مضطرب بود ونگران زیر آتش سنگین خمپاره ۱۲۰ که حتی امکان خروج ازسنگررابرای قضای حاجت هم سلب کرده بود ، ازسنگر خارج شد و سنگربه سنگر دنبال رزمنده ای که شب گذشته با اودچاراختلاف شده بود گشت تا حلالیت بطلبد وموفق شد وخوشحال بازگشت 🔸️عملیات آغازشد و ستون حرکت کرد وآرپی جی زن ومن بعنوان کمک سرستون بودیم که درگیرشدیم و همان ابتدا هردو زمین خوردیم وآخرین صحنه ای که اورادیدم ، با فریاد فرمانده دسته که تیربارچی راصدازد او بالای سرمن که روزی زمین افتاده بودم ، روی زانو نشست و شروع به شلیک کرد و من زیرپای او تماشاگر تیرهای خارج شده از لوله تیرباراو و ازآن زیباتر صورت نورانی او را تماشا میکردم و این آخرین تصویرمن ازاو بود و به دیدارمعبود شتافت هدیده به روح نورانی شهیدمهدی رضایی نژاد صلوات وفاتحه
🎨 | ✍🏻 شهید حسن باقری ؛ 🔻در این موقعیت زمانی و مکانی ، جنگ ما جنگ کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت ، خیانت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پشت پا زدن به خون شهداست . ملت ما باید خودش را آماده هر گونه فداکاری بکند . ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
⚽️ | 🔻 رزمندگان بازی با توپ شان خوب بود. چه توپ جنگی و چه توپ فوتبال... 🔅 فوتبال رزمندگان در دفاع مقدس ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻کبوتر دلم هوای پر زدن داره تو این حوالی... 📍مرکز فضای مجازی راهیان نور ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻تو راهیان نور یکی شد خادم، یکی شد زائر، یکی شد کاروان بر، یکی شد کاروان دار، یکی شد یادمان دار، یکی شد پادگان دار... 📍مرکز فضای مجازی راهیان نور ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
📔 | 📚 عنوان کتاب: فرمانده در سایه 🔻روایت زندگی اثرگذارترین فرمانده مقاومت، شهید عماد مغنیه ✍🏻 گرد آوری و ترجمه: وحیدخضاب ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🕊 | 🔻با بیت المال میانه خوبی نداشت. نمی خواست زیر دَین مردم برود. رفته بودم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیرم. مسئول تدارکات گفت: سید حمید چیزی از ما نمی گیرد. معمولا وسایلش را خودش از شهر تهیه می کند. خیلی تعجب کردم. رفتم پیشش و گفتم: چرا این کار را می کنی؟ گفت: نمی توانم. می ترسم بروم زیر دین مردم. 🌹 اگر پولی هم از راه جبهبه دست می آورد، در راه خیر مصرفش می کرد. مادرش می گفت: هر وقت می خواست به جبهه اعزام شود، کرایه راه را هم خودمان به او می دادیم. "شهید سیدحمید میرافضلی" ✍🏻 پا برهنه در وادی مقدس ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻خادم الشهید تو هم مثل حاج حسین بصیر به خیمه ارباب میرسی؟! آخر کار خادم الشهید چی میشه؟! ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
📝 | 🌟 اینجا سرزمین پرواز ملائک به معراج است... ◽️ از اینجا تا آسمان راهی نیست...کافیست گوش جان بسپاری به تک تک ذرات...بشنو! در شرهانی، شقایق از داغ دل مادری تنها و پدری چشم انتظار میگوید... ➖ در گرمای جان فرسای فکه خورشید از عطش کبوتران زخمی و تشنه لب میگوید.. در فکه آوینی را میبینی که از فتحی بزرگ روایت میکند هرکه در رمل های فکه قدم برداشته و با آنها سخن گفته میداند چه میگویم... 🔅 و شلمچه! غروبش را دیده ای؟ اگر غروب شلمچه را ببینی معنای دلدادگی و دلبستگی را خواهی فهمید‌... از خاکی شدن نترس! با پای برهنه خودت را به آغوش گرم زمین بسپار که صدای عرشیان می آید! کاش میشد همیشه اینجا ماند! ❤️ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🔰 | 💢 مرد روزهای سخت: شهید طباطبایی از نظر تربیت، تقوا، فداکار و ..... نمونه و گره گشای مشکلات بودند. هر وقت مشکلی پیش می آمد با کمال میل و رغبت در معرکه حضور پیدا می کرد و مرد روزهای سخت بود. 🔆 مقتدر اما فروتن: تفکرات نظامی و خصوصیاتی چون دینداری، ولایتمداری، ساده زیستی و بی توجهی به مال دنیا از جمله ویژگی هایی بود که سردار طباطبایی مهر را به سرمایه ای بزرگ برای نیروی زمینی سپاه تبدیل کرده بود. 🌀 دارای کردار و گفتار نیک و در عین حال فردی جدی  سختگیر بود اما در ظاهر همچون یک سرباز ساده مانده بود. در برخورد با سربازان چون پدری دلسوز و مهربان بود که در اوقات فراغت در جمع آنان و پای درد دل آنها می نشست و چه گر ه گشایی هایی که نمی کرد. 🔘 رها از تکبر:او در میدان، صحنه نبرد را خوب میدید و درست تصمیم می گرفت؛ تصمیم هایی چاره ساز و سرنوشت ساز؛ نوع رفتار، اخلاص و تقوای شهید طباطبایی طوری بود که هیچ وقت کبر و غرور در او ندیدیم. او همیشه دنبال مأموریت و انجام وظیفه به نحو احسن بود. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻من نمی دانستم معنی هرگز را تو چرا بازنگشتی؟! 📍مرکز فضای مجازی راهیان نور ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
📝 | 🌟علقمه ... قدمگاه شهدای غواص... از خاکریز ها عبور می کنی... میرسی به آن جاده خاکی.... آرام آرام قدم بر می داری.... نیزار ها حرف های عجیبی برای گفتن دارند... می گذری از آنها... و میرسی به اروند... رودی که پس از سالیان سال هنوز از شرمندگی ناآرام است و پرتلاطم .... انگار اسرار زیادی در عمق سینه دارد.... پشت سیم خاردار ها می نشینی زل می زنی به آن دور دست ها... آنجا که آبی رود با آبی آسمان یکی شده به آن تلاقی خیره می شوی ! 📍 گویا از آنجا راهی به آسمان باز است... گویا از همانجا آنها بال گشودند و رفتند ! و از همانجا دل به آبی آسمان دادند... از همانجا بود که دل بریدند و دل سپردند... چه زیباست رسم عاشقی؛ برای وصال باید اول دل برید...! وقت رفتن است... می گذرم از نیزار ها... اما چیزی همان نزدیکی جا ماند! شاید پشت آن سیم خاردار شاید لب رود... دلم را می گویم... برای بردنش اصراری ندارم ! کاش تحویلش بگیرند...! ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🍂 🔅 یادش بخیر 🌹صبح بود، شبنم و مه صبحگاهی تمام فضا را فراگرفته بود و نسیم خنکی سر و رویمان را صفا می داد. عجب صبحی را شروع کرده بودیم. 💫🥀 نگاهی به نگهبان بالای سنگر فرماندهی گروهان کردم. عبدالله بود. -سلام علی ✋ -چه خبر؟🤔 -هیچی... همه جا آرومه... -برو استراحت کن😴...من بیدارم... -به نمازت برس... قضا نشه... -برُم بعدم بخوابُم... -ها برو.... خودُم هستُم... عبدالله به راه افتاد. همینطور با نگاهم او را دنبال می کردم. لحظه به لحظه از سنگر ما دور و دورتر می شد. نگاهی به حسن اسکندری کردم. پتوی سبز رنگ و چهار خونه عراقی ها روی دیواره سنگر حفره روباهی گذاشته بودم که خاک توی سنگر نیاید. خمپاره ۱۲۰ 🚀 دقیقا جای پست عبداله خورد. ناگهان همه جا تیره و تار شد و سکوت عجیبی همه جا را فرا گرفت. چشمانم را باز کردم. همه جا تاریک بود. یقین کردم کشته شدم. شهادتین خودم را خواندم و چشمانم را بستم و باز کردم. ولی نوری✨ وارد قبر نشد. اصلا ظلمات بود. به خودم گفتم "پَ ای بشیر کجاس؟!.. چرا نمیاد؟ !... یعنی شهادت ما قبول نشده؟!😔 ناگهان حسن تکانی خورد. بلافاصله دستم را بالای سرم بردم. پتو را لمس کردم. دیواره سنگر فرو ریخته بود و به کمر و سر ما فشار می آورد. داد و فریاد زدم 🗣: -حسن فرار کن الان دومی میاد... بلافاصله پتو را از روی خودمان کنار زدیم و فرار کردیم....🏃🏃 تا وارد سنگر بغلی شدیم گلوله دوم زیر پایمان خورد..... گفتم، صبحمون که با گل و بلبل شروع شد این شد..... وای بحال شاممون😖 ✨یادش بخیر خط فاو....✨ علی رضا کوهگرد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
نره ما صیغه اخوت با هم خواندیم. هرو قت حرم زیارت رفتی مرا هم یادت کن ـ روی چشم. تو هم یاد من باش ـ خانمم صبح که فهمیده می روی قم گفت بگو دعا کن ما هم بیاییم ـ مگر قم را دوست دارد؟ - کی قم را دوست ندارد؟ ـ بگو روی چشم. منتظرتان هستم با مهدی و علی و سید به واحد آمدیم و من بعد خوردن کمی غذای سرپایی گفتم من باید تا فلکه چهارشیر بروم. علی باباخانی گفت عجله نکن با قطار بروی بهتر است ـ نه قطار تاخیر دارد ـ ولی مطمئن است و راحت می روی   •┈••✾○✾••┈• لینک عضویت کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 خاطرات و تجربیات سردار مهدی کیانی ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ باید قبول کنیم اصل جنگ بر دوش نیروهای مردمی بود. جنگ ما یک جنگ مردمی بود. تکلیف ارتش که روشن بود. خیلی از نیروهایش تصفیه شده بودند. ما هم که سپاهی بودیم، تازه وارد فعالیت‌های نظامی شده بودیم و تنها خرده‌آموزش‌هایی قبل انقلاب و بعد انقلاب دیده بودیم و فقط به تبعیت از فرمان امام آمده بودیم که بجنگیم. اگر چیزی هم بلد بودیم، بواسطه آموزش‌های نیروهای کاربلدی مثل جناب سرهنگ شریف‌النسب بود. واقعا خدا ایشان را حفظ کند. ایشان راه می‌رفت، آموزش می‌داد. جفاکاری است که ما فقط دنبال تجلیل از شهدا باشیم. امثال آقای شریف‌النسب خدمات ويژه‌ای داشتند. در مجموع نه ما خیلی بلد بودیم و نه ارتش در زمان جنگ و بعد از انقلاب خیلی کامل بود. لذا مردم جنگ را پیش بردند. تحلیل نهاد مردم در جنگ خیلی جدی گرفته نشده است. وقتی می‌گویم مردم، همه آحاد و اقشار مردم مدنظرم است. از کسانیکه نمازشب‌شان هم ترک نمی‌شد تا کسانیکه با اعتقادات ملی و به انگیزه دفاع از خاک کشور، به جنگ آمده بودند. البته باید اذعان داشت آن‌هایی که با انگیزه‌های دینی و به قصد پاسخ به دعوت امام (ره)‌ آمده بودند، بیشتر بودند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
💥بگذارید مرا اعدام کنند، اما کردستان بماند زمانی که ضد انقلاب به پادگان سنندج حمله کرد، فرمانده هان نمی دانستند برای نجات پادگان سنندج چه باید کنند... شهید کشوری دقیقاً این جمله را گفت 👈 "من پرواز می کنم و اطراف پادگان را کاملا می کوبم و غائله را می خوابانم. اگر این کارم خطا بود بگذارید مرا اعدام کنند اما کردستان بماند...." شهید کشوری اولین خلبانی بود که بلندشد؛ در شرایطی که احتمال می رفت چرخبال شان مورد اصابت گلوله دشمن قرار گیرد. البته چنین صحنه ای در سقز نیز اتفاق افتاده بود اما رشادتی که کشوری در نجات پادگان سنندج از خود نشان داد، بی نظیر بود؛ چرا که در این حادثه، تهران وضعیت را مشخص نکرده بود و احتمال این می رفت که فردا ایشان را مورد سوال قرار دهند که چرا بدون اجازه حمله را آغاز کرده است؟... اما حرف ایشان همان بود. بالاخره در شرایطی که احتمال 95 درصد می رفت چرخبالش مورد اصابت گوله دشمن قرار گیرد. احتمال 5 درصدی موفقیت را به صد در صد رساند. با شگرد همیشگی بلند شد. در این زمان ضد انقلابیون که اطراف پادگان بودند به داخل پادگان آمده و سیم خاردارها را بریدند و تا یک قسمت پادگان پیشروی کردند اما شهید کشوری با چرخبالش نیروها را داخل پادگان پیاده کرد و خودش با حمله هوایی توانست بدون آن که اشتباهی کند کل غائله را پایان دهد و پادگان سنندج را از لوث وجود ضد انقلاب نجات دهد. راوی: حجت الاسلام موسی موسوی نماینده امام در سنندج درباره می گوید: 👈 احمد، استاد من بود. زمانی که صدام امریکایی به ایران یورش آورد، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود. اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحی برود. اما او جواب داده بود: "وقتی که اسلام در خطر است، من این 💓سینه را نمی خواهم..." 💞 او با جسمی مجروح به جبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثی آن گونه جنگید که بیابان های غرب کشور را به گورستانی از تانک ها و نفرات دشمن تبدیل نمود. کشوری شجاعانه به استقبال خطر می رفت، مأموریت های سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام می داد، شب ها دیر می خوابید و صبح ها خیلی زود بیدار می شد و نیمه شب ها نماز شب می خواند...ِ 💗آخرین پرواز, شهید احمد کشوری👇 💥 احمد قبل از آخرین پروازش به همه مى گفت: دارم مى روم. مراحلال کنید.... دوستان او مى گفتند: این حرفها را نزن. حالا حالا ها زود است که بروى. هنوز خیلى کارها با تو داریم... نیمه شب بلند شد. وضو گرفت.نماز خواند و اشک ریخت. نمى خواست اشک هایش را کسى ببیند. حدود ۱۰ صبح پانزدهم آذر بود که عازم عملیات شد. با تیم پرواز و چند هلیکوپتر دیگر در آسمان، اوج گرفت.ده ها تانک و نفربر عراقى را به آتش کشید. موقع بازگشت، دو فروند میگ عراقى، هلیکوپتر او را هدف موشک قرار دادند و پرنده او در هیمنه آتش سوخت و به عرش پرواز کرد. احمد، همچون ابراهیم خلیل، آتش عشق الهى را به جان خرید و بر بال فرشتگان نشست... راوی: دوست و همرزم شهید, خلبان حمیدرضا آبى 💥شجاعت👈 در کردستان درگیری شدیدی بین ما و ضد انقلاب شامل کومله و دمکرات بوقوع پیوست و من از هوانیروز درخواست کمک کردم ، دو خلبان که همیشه داوطلب دفاع بودند یعنی شهیدان کشوری و شیرودی لبیک گفته و لحظاتی بعد بالای سر ما بودند که به آنها گفتم کجا را زیر آتش خود بگیرند، پس از آنکه مهمات هلی کوپتر ها تمام شد متوجه شدم که شهید کشوری علی رغم کمبود سوخت منطقه را ترک نکرده است... وقتی با او تماس گرفتم گفت:  من باید کارم را به اتمام برسانم ،  لحظاتی بعد با دوربین دیدم که شهید کشوری خود را به جاده ای رساند که یک ماشین جیپ  پر از عناصر ضد انقلاب از آنجا در حال فرار بودند ،هلی کوپتر را به آن خودرو نزدیک کرد و آنقدر پایین رفت که با اسکیت هلی کوپتر به آنها کوبید و همه این جنایتکاران به دره سقوط کردند...به نقل شهید صیاد شیرازی 🌺 ...در جبهه هر بار كه ازمريم ۳ساله و على ۳ ماهه اش صحبت مىشد، میگفت: آنها رابه اندازه ای, دوست دارم كه جاى خدا را در دلم نگیرد... 🗓 ۱۵ آذر ۱۳۵۹ شهادت در منطقه میمک
☀️شهید شیرودی درباره، شهید کشوری می گوید:👇 💥احمد، استاد من بود. زمانی که صدام امریکایی به ایران یورش آورد، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود. اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحی برود. اما او جواب داده بود:👇 "وقتی که اسلام در خطر است، من این 💓سینه را نمی خواهم..." 💞 او با جسمی مجروح به جبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثی آن گونه جنگید که بیابان های غرب کشور را به گورستانی از تانک ها و نفرات دشمن تبدیل نمود. کشوری شجاعانه به استقبال خطر می رفت، مأموریت های سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام می داد، شب ها دیر می خوابید و صبح ها خیلی زود بیدار می شد و نیمه شب ها نماز شب می خواند...ِ 🌺 شیرودی در کنار  کشوری:👇 💥پس از ۳ سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با خلبان احمد کشوری آشنا شد.  شیرودی از ارتشیانی بود که با اوج گیری جریانات انقلاب اسلامی به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، او نیزخارج شد. شهید شیرودی پس از خروج از پادگان درصدد تشکیل گروهی چریکی بر آمد و با تعدادی از دوستانش در کرمانشاه در این زمینه اقدام کرد تا اینکه امام خمینی به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید. 💥 شیرودی که با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریت‌های خود با سرپیچی از فرمان بنی صدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه، به همراه ۲ خلبان همفکر خود و با ۲ هلی‌کوپتری که در اختیار داشتند، در طول ۱۲ ساعت پرواز بی‌نهایت حساس و خطرناک که وی به‌عنوان تنها موشک‌انداز پیشاپیش ۲ خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد، توانست مهمات دشمن رادرهم کوبیده وخسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد. با اوج‌گیری جنگ کردستان شیرودی و چند تن دیگر از خلبانان وارد جنگ شدند. 💥 شیرودی در چند عملیات پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط راهبردی غرب کشور وارد کرد. در ۱۳ دی ماه ۱۳۵۹ وقتی خیانت‌های آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. 💥در همین ایام علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مسئله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورای‌ عالی دفاع رساندند و حکم بازداشت وی منتفی شد... 🌺ودیعه شهادت سه خلبان....! 💥زیرپيراهن هایی به رنگ آسمان:👇 🌷علی اکبر شیرودی یک روز تعطیل، از پایگاه هوانیروز کرمانشاه به جمعه بازار شهر رفت. وسایلی را که می خواست، خرید. در هنگام بازگشت، به بساط یک پیرمرد خنزر پنزری رسید. پیرمرد در حال جمع آوری بساط محقرش بود. لباس های باقی مانده بساطش را در کارتونی بسته بندی می کرد...😊 🌷علی اکبر که آدم شوخ و بانشاطی بود، به سرش زد خریدی از پیرمرد بکند. پیرمرد دوباره لباس هایش را روی زمین پهن کرد. در میان لباس ها، چشم شیرودی به یک زیر پیراهن آبی افتاد. آن را برداشت و پولش را پرداخت کرد. ناگهان پیرمرد گفت:👇 🍁 آقا! من دو تا دیگه از این زیرپیراهنی های آبی دارم، نمی خواهی؟ علی اکبر هم گفت: اگر ارزان حساب کنی، می خواهم! 🌷آن روز علی اکبر سه تا زیر پیراهن آبی را هم در سبد خریدش گذاشت و به خانه آمد. یکی از آنها را برای خود برداشت و دو تاى دیگر را هم به احمد و حمیدرضا سهیلیان هدیه داد و داستان خرید آنها را هم برای دوستانش تعریف کرد. احمد به شوخی گفت: مال ارزان قیمت را بستی به ریش ما!😃😍😊 🌷ولی هیچ کدام از آن سه نفر نمی دانستند که آن سه زیر پیراهن آبی شهادت هر سه را تجربه می کنند. حمیدرضا در منطقه کوره موش با زیر پیراهن آبی به شهادت رسید، احمد در تنگه ی بینا میمک و علی اکبر هم در ارتفاعات بازی دراز در هنگام شهادت آن زیر پیراهن های آبی را به تن داشتند. راوى: خانم فاطمه سیلاخوری، مادر بزرگوار خلبان شهید شیرودی منبع:روزنامه جوان