سلام بر همسنگران عزیز
امضای #پویش:
#بنر_را_برگردانید
در #فارس_من
#بانکها_غلط_میکنند
#روشنگری
https://www.farsnews.ir/my/c/219609
#بازنشر برای #مستاجران الزامی است
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 روایت تاثیرگزارو واقعی ازدیدن
#امام_زمان عجل الله در کوچه ای در تهران...
💢 در روز بازگشایی مدارس
یادی کنیم از دانشآموزی که
درس و مشقِ مدرسه را بیخیال،
و ممتازِ مرادنگی در مکتب جبهه شد
🌷"شهید احمد قبادی دیالی"
در یکم خرداد سال ۱۳۴۸ در روستای نامجو اولادقباد از توابع شهرستان کوهدشت متولد شد.
☆ دانشآموز مقطعِ راهنمایی بود و با اینکه نوجوانی بیش نبود؛ به ندایِ ولی خویش، امام خمینی(ره) لبیک گفت و علیاکبروار وارد میادین نبرد شد
☆ و در تاریخ ۲۴ مرداد سال ۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی چنگوله بسوی معبود خویش پرکشید.
📝 او در فرازی از وصیتنامهاش آورده است: «چشمهایم را در تابوت باز بگذارید تا منافقان کوردل بدانند که این راه را کورکورانه انتخاب نکردهام، دستهایم را از تابوت بیرون آورید تا مردم نگویند چیزی با خود بُردهام»
"روحششادباصلوات"
#نوجوانان
#دانشآموز
#قهرمان_وطن
#شهید_احمد_قبادی
#شهادت_چنگوله۱۳۶۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ تصویری #وحشتناک از #بلژیک
🔻مرد مسنی که روی نیمکت نشسته با مشت و لگد چند جوان روبرو میشود،
➖ جالب ماجرا اینجاست که کسی هم به پیر مرد کمک نمیکند !!!
🔴 مدنیت مدرن غرب وحشی بنام تمددددن آزادی فارغ از دین.... جنگلی متوحش به بار نهاده که تمام ارزشهای حیوانی هم نایاب شده چه رسد انسانیت و کرامت و منزلت ادمیان ......‼️
😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥
🔹در زمان رأی گیری لایحه عفاف و حجاب در مجلس:
🔺۸۵ نماینده، غایب بودند! 😕
🔺۷ نماینده، رای ممتنع دادند!!😒
🔺۸ نماینده هم با اینکه در جلسه حاضر بودند، رای ندادند!!! 😳
✍ اون ۸ نماینده ای که حتی در رای گیری هم شرکت نکردند باید به قطع حقوق و مزایایشان از مجلس، محکوم شوند.
🔹اگر مجلس شفاف بود میدانستیم چه کسانی رای ندادند و ممتنع دادند. 😔🤦♂
🌹طنز جبهه!😜 (3)
🌿... مدتی بعد، صبح و ظهر و غروب صدای رعبآور اذان آقا مصطفی شیپور قورت داده قطع نمی شد! 😄 پس از پرسوجو و بررسی های مخفیانه فهمیدم که فریبرز به او گفته که حاج آقا از اذان گفتنت خیلی خوشش آمده و به من سپرده به شما بگویم که باید مؤذن همیشگی گردان باشید!😇😖
🌿...و این یکی از برکات فریبرز بود که دامن ما را گرفته بود. مدتی نگذشته بود که فریبرز یک بلندگوی دستی از جایی کش رفت و آن را به مؤذن بد صدا داد که بگذار عراقیها هم از صدایت مستفیض شوند، 😵(قبلا گفته بودم, فریبرز به عنوان متخصص جنگ روانی در گردان بود) اینطوری حیفه!😖 و از آن به بعد هر وقت که صدای اذان از بلندگو بلند میشد، علاوه با ما دشمن هم از صدای مصطفی گوش خراش فیض می بردند👈 و آتش دیوانهوار دشمن هم شروع میشد؛😊 نهتنها ما بلکه عراقیها😎 هم دچار جنون شده بودند😄😍
🌿...گذشت و گذشت تا این که یه روزی فرمانده لشکر به همراه چند مسئول نظامی دیگر به خط مقدم و پیش ما آمدند... 😵قرار شد که نماز جماعت را با هم بخوانیم. 😏مصطفی شیپور قورت داده مشغول اذان گفتن بودو رنگ از صورت فرمانده لشکر و همراهانش پریده بود!ما که کمکم داشتیم عادت میکردیم، فقط کمی گوش مان سنگینی میکرد و زنگ میزد!😍 عراقیها هم مثل سابق دیگر جنی نشده و فقط چند تا توپ و خمپاره روانه خط ما کردند!😄
🌿...من عبا و عمامه را گوشه سنگر گذاشتم و رفتم وضو بگیرم. بیرون سنگر فریبرز را دیدم که وضو گرفته بود و داشت به طرف سنگر حسینیه میرفت.😆 مرا که دید، سلام کرد.😠 وبا خنده ائی موذیانه مرا بدرقه می کرد😵 جوابش را سرسنگین دادم. ولی سراسر بدنم از نگاهش لرزید😳😖 وضو گرفتم و برگشتم طرف سنگر.😔 اما ای دل غافل. خبری از عبا و عمامهام نبود! هر جا که بگویید، گشتم. اما اثری از عبا و عمامهام پیدا نکردم. یکهو یک صدایی به گوشم خورد:😳 اللهاکبر، سبحان الله! برای لحظهای خون در مغزم خشکید.😔 تنها امام جماعت آنجا من بودم!😠 پس نماز جماعت چهطوری برگزار میشد؟😎
🌿...شلنگ تخته زنان با سرعت دویدم به طرف حسینیه. 😏 صفهای نماز بسته، همه مشغول نماز بودند. اول فکر کردم که بچهها وقتی دیدهاند من دیر کردهام، فرمانده لشکر را جلو انداخته و او امام جماعت شده.😆 اما فرمانده که آنجا در صف دوم بود! 😇 با کنجکاوی جلوتر رفتم و بعد چشمانم از حیرت گرد شد 😵 و نفسم از تعجب و وحشت بند آمد؛ 🎩 بله، جناب فریبرزخان، عمامه👳 بنده بر سر و عبای نازنینم روی دوشش بود وجای مرا غصب کرده بود!😠
🌿...خودتان را بگذارید جای من، 😭چه میتوانستم بکنم؟😢 سری تکان دادم. در آخر صف ایستادم و اللهاکبر گفتم و خودم را به رکعت سوم رساندم. 😵 لااقل نباید نماز جماعت را از دست میدادم؛ نماز جماعتی که امام جماعتش عبا و عمامه مرا کش رفته بود! و امام جماعت قلابی بود...😊😖😠
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ « #قهرمان_من» با شعر و نوای محمد اسداللهی و همراهی گروه سرود شمیم یاس
کارم الان نوکری
#حجت_ابن_حسن_عسکری
مهدی فاطمه دلسوز منه
این امام حسین امروز منه
بمونی تا ابد تو مسیر مهدی
گوش جان بسپریم به تکبیر مهدی
قهرمان خیالی واسم نسازید
وقتی قهرمان بینظیر مهدی
قهرمان من، قهرمان قلب امام زمان من
قهرمان من، باید حسینیه بشه جهان من
این نماهنگ را ببینید:
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷دنبال تو میگردم👈 #یاصاحب_آلزمان(عج)
التماس دعا
🌹طنز جبهه!!😜 (4)
🌿...همه ترسم این بود که فریبرز با بچه ها صمیمی بشود و سپس با آن قیافه مظلوم😊 و حق به جانب خود, شیطنت هایش😈 شروع بشود...👌بله حدسم درست بود... 😏 فریبرز شده بود👈 داش فری بچه ها😄 و موقعیت برای کارهایش فراهم شده بود😵
🌿... معمولا بچه ها برای نماز شب 🙌 یک جای خلوت را انتخاب می کردند و آهسته می رفتند مشغول به نماز شوند تاخدا نکرده ریا نشود😍 به پای بچههای نماز شب خوان زلم زیمبو (قوطی کمپوتها را با سیم به هم وصل کرده بود) میبست😇 تا نصفه شب که میخواهند بی سر وصدا از چادر بروند بیرون وضو بگیرند، سر و صدا راه بیفتد؛😵 وبچه ها بیدار شوند😍 پتو را به پیراهن و شلوار بچهها میدوخت؛😄 توی نمکدان تاید میریخت و هزار شیطنت دیگر که به عقل جن😈 هم به آن نمیرسید.😀 از آن بدتر، این بود که مثل کنه به من چسبیده بود.😣 خیر سرمان بنده هم روحانی و پیشنماز گردان بودم و دیگران روی ما خیلی حساب میکردند. اما مگر فریبرز میگذاشت؟😭😥😰
🌿... یه روز نزدیک های ظهر رفته بودم تدارکات گردان. 😆 دوستم مسئول تدارکات بود؛ منتهی از آن تدارکاتی هایی که همه ی گردان می گفتند ما بچه هایمان هم با او خوب نمی شوند.😄 خیلی اهل حساب و کتاب و درست و دقیق ؛ از اون زرنگ هایی که پشه را روی هوا نعل می کنند.😠 از همه جا بی خبر که دیدم از آن پایین، پشت سنگر تدارکات صدای ناله و ندبه می آید.😇 حالا نگو بچه ها مرا دیده اند و با تحریک فریبرز عمدا صدای شان را بلند کرده اند که توجه مرا جلب کنند. 😵 خوب گوش کردم.😠چند نفربا تضرع تمام داشتند ظاهرا با خدای خودشان رازو نیاز می کردند: 👈 ظلمت … ن …. فسی ، ظلمت … ن …فسی. اما چرا این موقع روز !؟ 😎🎩
پاورچین پاورچین رفتم نزدیک. آقا چشمت روز بد نبیند؛ چه دعایی ، چه شوری ، چه حالی😍 مسئول تدارکات و فریبرز و چند نفر دیگر👇
🍟تنقلات را ریخته بودند وسط؛ می خوردند و می خندیدند و با سوز و آه " ظلمت نفسی " می گفتند. " 😆 برگشتم به مسئول تدارکات گفتم, تو دیگه چرا!؟😠 فقط با اشاره گفت:
تقصیر فریبرزه 😳 اصلا نفهمیدم چه جوری خام شدم😵 وگول خوردم...😢 فریبرز باز یکی از آن خنده های معروفش را کرد و با خنده گفت😄حاجی بزن روشن شی😵😏😢
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدم اگه به زمان دل ببنده با گذشت زمان فرسوده میشه
ولی اگه به صاحب الزمان دل ببنده ، در کنار تلاشش امیدوار هم هست برای ظهور و حال خوب 😊
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #سیدکاظم_روحبخش
چقدر این تصویر زیبا بود و حق 👌
اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً:
✅ #باولایت_تاشهادت👌