کدام جمله حضرت امام «حاج محسن» را آرام کرد؟ - مشرق نیوز
https://www.mashreghnews.ir/news/1072287/%DA%A9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%AC%D9%85%D9%84%D9%87-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%B1%D8%AF
🕊 ۲۲ اردیبهشت ۶۱ -سالروزشهادت محسن حاجی بابا -سردارخاکی و گمنام جنگ
🌷شهید محسن حاجی بابا،فرمانده عملیات سپاه غرب
●روزقبل شهادت رو بدوستش حسین میگوید: اینجور شهادت که یک تیر به آدم بخوره؛ آدم کشته بشه من بهش میگم شهادت سوسولی،شهادت سوسولی فایده نداره
حسین به او میگوید:خوب چه فرقی میکنه ؛اینم شهادت است دیگر
●محسن میگه:میدانی آخه به این حال بری پیش آقا ابوالفضل بگی من یک تیر خوردم فایده ندارد
حسین گفت خوب حالا یعنی چی
●محسن گفت: یعنی یکجوری آدم شهید بشود که هزارتکه بشود آدم رو خواستند آن دنیا بحضرت ابوالفضل معرفی کنند خودت یک تیکه بدنت دستت باشه بگویی آقا من اینم
●به روز نکشید؛زیر ارتفاع بمو(درمنطقه سرپل ذهاب) یک گلوله توپ آمد صاف روی سقف ماشین؛محسن بهمراه2نفر دیگر از فرماندهان محور(شوندی و بیابانی)بشهادت میرسند
●شدت حادثه طوری بوده که پیکراوهزار تکه میشود،جنازه را جمع کرده بتهران میفرستند برای تدفین. مدتی بعدکه باقیمانده ماشین را میآورند بمحل قرارگاه فرماندهی؛یک تکه دست از پیکرشهید را در آن پیدا میکنند؛در ادامه از پدرشهید اجازه میخواهند که آن را درهمان منطقه جنگی تدفن کنند.ازاینرو
او در دونقطه سنگ یادبود دارد تهران و منطقه سرپل
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
پ.ن:
تکهای از بدن شهیدحاجی بابا در بازی دراز ماندگار شد
شهیدی که میگفت:میخواهم بگونهای شهید شوم که حتی تکههای بدنم را نتوانند جمع آوری کنند
🌷حاجی بابا وقتی میبیند که دوستانش شهید شدهاند به دوست خودش حسین خدابخش گفته بود دعا کن با گلوله توپ شهیدبشویم.زیرا اگر در این دنیا بسوزیم میتوانیم مطمئن شویم که خداوند گناهانمان را بخشیده است.
🚩رسول خدا(ص) به امیرالمومنین (ع) فرمودند: محبت تو در دل مومنی جای نگرفته مگر اینکه خداوند او را از لغزش بر پل صراط نگهداری خواهد کرد و قدمهای او را استوار خواهد نمود و به خاطر محبت تو او را به بهشت خواهد برد...📚 مصنفات الشیخ الصدوق، فضائل الشیعة، حدیث ۴، چاپ مکتبة پارسا
🚩 امام صادق(ع) 👈 درباره «صراط» سؤال کردم فرمودند:صراط همان طریق به سوى معرفت و شناخت خداوند متعال است. سپس افزودند:👈 دو صراط است، صراطى در دنیا و صراطى در آخرت، و امّا صراط در دنیا همان امام واجب الاطاعه است، هرکس او را بشناسد و به هدایت او اقتداء کند👈 از صراطى که پلى است بر جهنم در آخرت مى گذرد، و هر کس او را در دنیا نشناسد قدمش بر صراط آخرت مى لرزد و در آتش جهنم سقوط می کند... 📚 معانى الاخبار صفحه 32 حدیث1
💗شهید غلامعلی پیجک 👇
🌟تو مملڪتی ڪه یه روزی پسر بچهای توش بود به نام غلامعلی پیچڪ که مامانش از بقالی سر ڪوچه واسش بستنی خرید . پسربچه بستنیشو تو آستینش قایم ڪرد آورد خونه ؛ مامانش میگفت : وقتی رسیدیم خونه رو ڪرد بهم و گفت : مامان بستنیم آب شد ولی دل بچههای تو ڪوچه آب نشد...
💥حالا آدمای همین مملڪت بعضیامون به جایی رسیدیم ڪه عڪس خانه هاو غذاها و نوشیدنیها و لحظه به لحظه سفر و مهمانی و سفره یلدا و میوه ی نوبرمون رو میفرستیم توی اینستا و ...
برامون هم فرقی نمیڪنه مخاطبمون داراست یا نداره ، گرسنهست یا سیره ...
🌟جان امام حسین (ع) دعا کن من به عنوان یک فرمانده با ترکش شهید نشوم ، تا روز قیامت شرمنده نیروهایی که با توپ شهید شده اند باشم .دعا کن من هم گلوله توپ نصیبم شود . اگر میخواهی دعا کنی . دعا کن بسوزم ...چند روز بعد در ٢۴ سالگی اش👈 درست چند روز قبل ازمراسم خواستگاری اش 😨همان شد که خودش میخواست 😵" تکه تکه و سوخته "پیکرش را از روی انگشتر هدیه مادر شناسایی کردند...تکه ای از دستش را کمی بعد از شهادت و فرستادن پیکر به تهران یافتند و آن تکه را درهمان حوالی شهادتش در یکی از روستاهای سرپل ذهاب به سمت پادگان ابوذر دفنش کردند .درست کنار همان جاده ای که زائران کربلا از آن می گذرند و خاک اتوبوس ها بر روی سنگ مزار غریبش می نشیند... برشی از زندگی شهید غلامعلی پیجک فرمانده عملیات غرب کشور
🚩کتاب_خاطرات_دردناک
🙏ناصر_کاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺رانت بزرگی که مادر شهید از نظام جمهوری اسلامی ایران گرفته است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مستند شدن آخرین لحظات زندگی پسربچه فلسطینی قبل از بمباران خانه آنها
#خاطرات_طنز_جبهه
#ماجراهای_آقا_فریبرز(28)
🌷سال ٦٣ در منطقه ی عملیاتی «چنگوله» مستقر بودیم. مثل شب های دیگر، مراسم دعا و نیایش توی سنگر به پا بود، ولی آن شب از صدقه سر حضور امام جمعه، فرماندار و بخشدار رامسر رونق دیگری داشت. سوز دل مداح در تاریکی سنگر، حال خوبی بهم داده بود. در خلوت معنوی ای که برای خودم دست و پا کرده بودم، یکهو فریبرز از کنارم سنگرم رد شد و چیزی روی زانویم گذاشت، بعد هم رفت سرجایش نشست. تاریکی داخل سنگر نگذاشت بفهمم آن شیء را لمس کردم. پاکت نامه!!
🌷پای نامه که به میان آمد، دیگر آن حال معنوی چند دقیقه پیش را نداشتیم و حس معنوی مثل سرعت باد از دل و جانم دور شد. دل توی دلم نبود. دوست داشتم زودتر مراسم دعا تمام شود و سر دربيارم کی برای من نامه نوشته و موضوع نامه چی است؟ باز کردن نامه بین بچه های سنگر، آن هم در مراسم دعا، صورت خوشی نداشت. بالاخره دعا تمام شد. فانوس های توی سنگر روشن شد و بچه ها یکی یکی اشک هاشان را پاک کردند.
🌷بیرون سنگر، جای دنجی برای باز كردن نامه پیدا کردم. رفتم آنجا و در نامه را باز کردم. معلوم بود کاغذ نامه، از وسط دفتری جدا شده است. فرستنده ی نامه هم همسرم بود. همه ی نامه فقط همین یک خط بود: "سلام ....! بچه ها همه حالشان خوب است." کل سفیدی کاغذ بعد از این یک جمله هم، این چند کلمه بود: "جواب نامه، فوری، فوری...."
🌷از این همه خست همسرم در نوشتن نامه و آن همه پافشاری برای جواب دادن نامه تعجب کردم. سابقه نداشت. آنها عادتم را می دانستند؛ یک ماه نگذشته، تلفن می کردم و خبر سلامتی شان را جویا می شدم. عادت به نامه نوشتن نداشتم، ولی حالا مجبور بودم جواب نامه شان را بدهم. هزار فکر و خیال به سراغم آمد. نکند برای بچه ها یا همسرم اتفاقی افتاده باشد؟ نکند از اقوام نزدیک، کسی چیزی شده باشد و آنها نخواستند تلفنی خبرش را به من بدهند، ولی نه، اگر این طور بود، اخر، نامه نوشتن دردی را دوا نمی کرد.
🌷از کار همسرم متعجب بودم که صدای خنده ی فریبرز، توجه مرا به خودش جلب کرد. دور و برم را پاییدم. بیشتر که دقت کردم، دیدم «فریبرز» سرش را از سوراخ سنگر دیده بانی آوردند بیرون و دزدکی دارند می خندند. صادق مکتبی هم یک کم آن طرف تر کنارشان بود. تازه از ماجرا سر درآوردم، اما پیش خودم گفتم زود قضاوت نکنم، شاید خنده شان برای چیز دیگری باشد، پس آن همه مهر پشت پاکت نامه برای چی بود؟
🌷یک بار دیگر پشت پاکت نامه را با دقت دیدم. خوب که نگاه کردم، دیدم همه آن چند تا مهری که پشت پاکت نامه خورده، نقش سیب زمینی برش داده شده ای هست که محکم به کاربن کوبیده شده. دیگر جای شک و تردیدی باقی نماند. کار بابایی و معافی بود. حسابی از ضد حالی که خوردم، حالم گرفته شد. باید یک جورهایی حالشان را می گرفتم. با اسلحه ی کلاشم به طرف سنگر دیده بانی شان نشانه رفتم....
🌷هر دویشان از ترس، سرشان را از سوراخ سنگر دزدیدند تا یک وقت شیطنت ام گل نکند و تیری طرف شان شلیک نکنم. برای این که فکر نکنند. تهدیدم الکی است، دو سه تا تیر به طرف شان شلیک کردم تا این جوری هم درس بزرگی بهشان داده باشم و هم عقده ی دلم را سرشان خالی کرده باشم....!!
#کتاب_گلخندهای_آسمانی
#ناصرکاوه
20.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تماشا کنید: طالبان، یار کمکی علیاف علیه ایران؟
🤔🤔🤔🤔🤔❌❌❌❌❌
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مریم قربانی خانمی که تجربهگر مرگ است و بی حجاب بوده اکنون او زار زار گریه میکند و طلب استغفار میکند.
امیدوارم بابت ترکش هایی که به قلب ۱۴ معصوم بابت بی_حجابی زدم منو ببخشند
🦋➖🦋➖🦋➖🦋
شهید ستوان دوم پاسدار علی کبودوندی و دفترچه یادداشت این شهید
شهید ستوان دوم پاسدار علی کبودوندی جمعی رسته پدافند لشکر10 سیدالشهداء (ع) سپاه البرز که در شیفت مرزبانی پاسگاه مرزی سیستان و بلوچستان بر اثر سانحه به فیض شهادت نائل گردید
🇮🇷 #دفترچه_خودسازی
توی دنیای سیبزمینیها تو زنبور باش!
😉😉😉😉😉
📌حتی زنبور ها هم به کمک مردم بی دفاع غزه آمدند 😲
📌اما حکام بی غیرت عربی نه!♨️
🐝حملهی لشکر زنبورهای سرخ به سربازان اسرائیلی در جنوب غزه؛ ۱٠ راس در بیمارستان بستری شدند!
📌🤪دکترشان هم گفته حمله صدها زنبور به یک نفر، بیسابقه هست.
📌جالب بدونید انیشتین گفته اگر زنبورعسل از کرهی زمین ناپدید شود ، انسان 4سال بعدش منقرض خواهد شد💥