🌹طنز جبهه!
💥داستانهای آقا فریبرز (41):👇
🌿...همه گردانها این رسم را داشتند. فقط ما نبودیم. اصلاً در کل جبههها این رسم بود که شبها قبل از خواب، سوره "واقعه" را دست جمعی میخواندند.👌 صفایی هم داشت.👏 همه دورتادور چادر مینشستیم و باهم شروع میکردیم به خواندن👈 "اعوذوا بالله من الشیطان الرجیم ... بسم الله الرحمن الرحیم ... اذا وقعت الواقعه ... لیس لوقعتها کاذبه ..."😄
میان دار چادر ما "فریبرز" بود. سوره را میخواندیم، تا میرسیدیم به:👇
"و حورُ العین ... کامثال اللولؤ المکنون ..."
فریبرز شیطنتش گل میکرد و "حورُ العین" را چند دقیقهای کش میداد و با زبان، دور لبانش را خیس میکرد و "بَهبَه" میگفت...😁
🌿... همان شد که تصمیم گرفتیم کاری کنیم تا این عادت از سرش بپرد.😵 علت فقط این نبود،بعضی وقتها بحثهای کشدار و طولانی ایدئولوژیک او، سر همه را درد میآورد و تا نیمههای شب مزاحم خواب دیگران میشد.😳
تصمیم گرفتیم تا دهان فریبرز به صحبت باز میشود، همه باهم صلوات بفرستیم و اینکار را کردیم.😝فریبرز سلام میکرد،💗 صلوات میفرستادیم. خداحافظی میکرد،💗 صلوات میفرستادیم. خلاصه تا لبانش میجنبید، همه 💗صلوات میفرستادند.👌
🌿... یک هفتهای این وضع ادامه داشت تا اینکه سرانجام فریبرز تسلیم شد و گفت:👇
باشه ... باشه ... دیگه حورُ العین رو کِش نمیدم ... چَشم ... فهمیدم ... دیگه بحثای طولانی راه نمیاندازم ... باشد دیگه از ساعت 9 شب خاموشی بزنید، منم ساکت میشم ... قبول؟😁 و سرانجام بالاخره در یک مورد😇 فریبرز تسلیم شد😍😄
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
دعوتید به کانال شهدا👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
🌹طنز جبهه!
💥داستانهای آقا فریبرز (42):👇
🌿... در کلاس درسی که آموزشگاه رزمندگان, برای رزمندگان در پادگان تشکیل می داد برای گرفتن دیپلم👈 همه با هم حضور پیدا می کردیم😄 بعضی اوقات هم که حوصله نداشتیم, به فریبرز 😎 اشاره می کردیم تا با طرح سوالات عجیبش کلاس را بهم بزند و برویم استراحت...😝 استاد درس عربی می داد و همه هم بی حوصله داشتیم گوش می دادیم که مصطفی شیپور قورت داده به فریبرز یه چشمک زد... فریبرز دست بلندکرد و گفت:👇
🌿... آقا با اجازه چندتا سوال دارم👈معلم گفت بفرمائید فریبرز جانم😇 فریبرز پرسید!؟چرا کلمه خمسه از چهارحرف تشکیل شده، 😎ولی کلمه اربعه از پنج حرف؟ 😬و چرا کلمه «با هم» از هم جداست،😳 ولی کلمه «جدا» با هم هست؟😥 قیافه معلم دیدنی بود😵 هنوز سوالات فریبرز را هضم نکرده بود که دوباره, فریبرز پرسید 👈 آیا روان همان روح است؟... اگر هست، پس چرا به دیوانه میگن روانی و نمیگن روحانی؟... 😁سرتان را درد نیارم😵 کلاس تعطیل شدو معلم با سر درد شدیدی کلاس را ترک کرد...😁😟😵
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
دعوتید به کانال شهدا👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com