eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
1.1هزار دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
21.5هزار ویدیو
775 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💥افشاگری دکتر زاکانی:👇 به جای یکبار👈چند بار گوش کنید.
❤️زندگی به سبک شهید بهشتی 💥قابل توجه مسئولین غذای زندانش نان وآب بود.به شوخی وتمسخر می گفتند : خوش مزه است ! گفت : اگه بیرون هم از اینا خورده باشی بله ، خوش مزه است.بعد ها شد رئیس دیوان عالی کشور ، اغلب روزها غذایش نان وماست بود...👌
❤️زندگی به سبک شهید بهشتی 💥قابل توجه مسئولین رفته بود خوزستان ؛ جلسه تا ساعت یک نیمه شب طول کشیده بود. گفته بودند ؛ منزل ، هتل. خوابیده بود. همانجا در فرمانداری ، با عمامه زیر سر و روانداز عبا....👌
🌹طنز جبهه! 💥داستانهای آقا فریبرز (41):👇 🌿...همه‌ گردان‌ها این‌ رسم‌ را داشتند. فقط‌ ما نبودیم‌. اصلاً در کل‌ جبهه‌ها این‌ رسم‌ بود که‌ شب‌ها قبل‌ از خواب‌، سوره‌ "واقعه‌" را دست‌ جمعی‌ می‌خواندند.👌 صفایی‌ هم‌ داشت‌.👏   همه‌ دورتادور چادر می‌نشستیم‌ و باهم ‌شروع‌ می‌کردیم‌ به ‌خواندن‌👈  "اعوذوا بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌ ... بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌ ... اذا وقعت‌ الواقعه‌ ... لیس‌ لوقعتها کاذبه‌ ..."😄 میان‌ دار چادر ما "فریبرز" بود. سوره‌ را می‌خواندیم‌، تا می‌رسیدیم‌ به‌:👇 "و حورُ العین‌ ... کامثال‌ اللولؤ المکنون‌ ..." فریبرز شیطنتش گل می‌کرد و "حورُ العین"‌ را چند دقیقه‌ای‌ کش‌ می‌داد و  با زبان،‌ دور لبانش‌ را خیس‌ می‌کرد و "بَه‌بَه‌" می‌گفت‌...😁   🌿... همان‌ شد که‌ تصمیم‌ گرفتیم‌ کاری‌ کنیم‌ تا این‌ عادت‌ از سرش‌ بپرد.😵 علت‌ فقط‌ این‌ نبود،بعضی‌ وقت‌ها بحث‌های‌ کش‌دار و طولانی‌ ایدئولوژیک‌ او، سر همه‌ را درد می‌آورد و تا نیمه‌های‌ شب‌ مزاحم‌ خواب‌ دیگران‌ می‌شد.😳 تصمیم‌ گرفتیم‌ تا دهان‌ فریبرز به‌ صحبت‌ باز می‌شود، همه‌ باهم صلوات‌ بفرستیم‌ و این‌کار را کردیم‌.😝فریبرز سلام‌ می‌کرد،💗 صلوات‌ می‌فرستادیم‌. خداحافظی‌ می‌کرد،💗 صلوات‌ می‌فرستادیم‌. خلاصه‌ تا لبانش ‌می‌جنبید، همه 💗صلوات‌ می‌فرستادند.👌 🌿...  یک‌ هفته‌ای‌ این‌ وضع‌ ادامه‌ داشت ‌تا این‌که‌ سرانجام فریبرز تسلیم‌ شد و گفت‌:👇 باشه‌ ... باشه‌ ... دیگه‌ حورُ العین‌ رو کِش‌ نمی‌دم‌ ... چَشم‌ ... فهمیدم‌ ... دیگه‌ بحثای‌ طولانی‌ راه‌ نمی‌اندازم‌ ... باشد دیگه‌ از ساعت‌ 9 شب‌ خاموشی‌ بزنید، منم‌ ساکت‌ می‌شم‌ ... قبول‌؟😁 و سرانجام بالاخره در یک مورد😇 فریبرز تسلیم شد😍😄   دعوتید به کانال شهدا👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
🌹طنز جبهه! 💥داستانهای آقا فریبرز (42):👇 🌿... در کلاس درسی که آموزشگاه رزمندگان, برای رزمندگان در پادگان تشکیل می داد برای گرفتن دیپلم👈 همه با هم حضور پیدا می کردیم😄 بعضی اوقات هم که حوصله نداشتیم, به فریبرز 😎 اشاره می کردیم تا با طرح سوالات عجیبش کلاس را بهم بزند و برویم استراحت...😝 استاد درس عربی می داد و همه هم بی حوصله داشتیم گوش می دادیم که مصطفی شیپور قورت داده به فریبرز یه چشمک زد... فریبرز دست بلندکرد و گفت:👇 🌿... آقا با اجازه چندتا سوال دارم👈معلم گفت بفرمائید فریبرز جانم😇 فریبرز پرسید!؟چرا کلمه خمسه از چهارحرف تشکیل شده، 😎ولی کلمه اربعه از پنج حرف؟ 😬و چرا کلمه «با هم» از هم جداست،😳 ولی کلمه «جدا» با هم هست؟😥  قیافه معلم دیدنی بود😵 هنوز سوالات فریبرز را هضم نکرده بود که دوباره, فریبرز پرسید 👈 آیا روان همان روح است؟... اگر هست، پس چرا به دیوانه میگن روانی و نمیگن روحانی؟... 😁سرتان را درد نیارم😵 کلاس تعطیل شدو معلم با سر درد شدیدی کلاس را ترک کرد...😁😟😵 دعوتید به کانال شهدا👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com