❌ آقایان مسئول؛ بعد از سوریه، ائتلاف اشرار برای عراق برنامه جدی دارد. کار را هم از مدتها پیش شروع کرده اند و زیرساخت اجتماعی لازم را هم فراهم نموده اند. لطفا به هوش باشید، سریعا تمام ظرفیت های عظیم معطل مانده را در قالب یک راهبرد منسجم فعال کنید. اگر کوتاهی کنید فردا دیگر هیچ عذری در پیشگاه ملت و رهبری نخواهید داشت!
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
فیش حقوقی «حسن یخی» را منتشر کنید! | پایگاه حفظ و نشر آثار استاد ناصر کاوه
https://naserkaveh.ir/2019/03/12/%D9%81%DB%8C%D8%B4-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82%DB%8C-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF/
🌹طنز جبهه!
💥داستانهای آقا فریبرز (15):👇
🌿... دفعه سوم که می خواستم اعزام شوم به پدرهم گفتم خوب شما گه اینقدر نگران من هستید این دفعه شما هم با من اعزام شوید😇 و هم با بچه ها آشنا شوید و هم به جبهه آمدید و ثواب 👈انجام تکلیف👈 عملیات 👈 شربت شهادت و.... 😀بابام یه فکری کرد و گفت بد پیشنهادی نیست😄 هم فال است و هم تماشا
😊به هر طریقی که بود پدرم را به عنوان راننده با خودم آوردم جبهه😵
🌿... روز اول ورودمان من رفتم گردانمان و پدر هم رفتند کارگزینی تا کارهایش را درست کند که برود ترابری لشگر... 😍موقع نماز ظهر و عصر پدرم را در حسینیه دیدم و گفت امشب هم در حسینیه هستیم و فردا میروم تدارکات لشگر به عنوان راننده مشغول به کارشوم😊 گذشت تا شب که بعداز نماز عشاء👌 ازش خداحافظی کردم و آمدم گردان و پدرم هم برای خوابیدن در حسینیه ماند✌
🌿...نیمه های شب چشمتان روز بد نبیند😖 برنامه رزم شبانه برای نیروهای تازه وارد در حسینیه ترتیب دادند 😀 بشکه های فوگاز و مین های ضد تانک را مقابل حسینیه ابتدا منفجر کردند😂 و سپس با اسلحه شروع به شلیک کردند و گازهای اشک آور را انداختند توی حسینیه😵 آنقدر حجم آتیش زیاد بود که همه پادگان از خواب بیدار شده بودند😀 من هم برای اینکه از پدرم خبر بگیرم آمدم درب حسینیه...😊
🌿... خنده بازاری بود😄اکثرا نیروهای😠 خدماتی و پشتیبانی با زیرپوش رکابی و زیر شلواری😇 با ترس و وحشت داشتند به سوی درب حسینیه فرار میکردند😬 پدرم را دیدم با زیرپوش و زیر شلواری چهار خونه آبی رنگش در حال فرار به به بیرون حسینیه بود😜 تا چشمش به من افتاد😀 همه چیز یادش رفت و شروع کرد به دنبال کردن من در پادگان...😠 با سنگهایی که به طرفم پرت میکرد و فحش های با کلاسی که بهم می داد با فریاد می گفت😊 مگر دستم بهت نرسه فریبرز... 😀میدونم باهات چیکار کنم....😥 بنده خدا خیال میکرد خشم شبانه( رزم شب) را من هماهنگ کرده ام و میخواستم ازش انتقام بگیرم😵 جایتان خالی تا چند روز مقابلش آفتابی نشدم 😎 تا پدرم متوجه شد که رزم شبانه یه کار دائمی و همیشگی برای آموزش نیروها بوده😄 و کار من نبوده است😃😍
🌿... فریبرز يک تيم روحيه درست كرده بود😍 با عمو حسن و يك روحاني و چند نفر ديگر گردان به گردان مي رفتند😀قرآن مي خواندند😊حديث مي گفتند 😜 گوسفند نذری قرباني مي كردند😚 و موقع عملیات بچه ها را از زير قرآن رد مي كردند😠 عمو حسن هم توي يك كاسه ي بزرگ حنا درست مي كرد و فریبرز سر و دست بچه ها را حنا مي گذاشت😜
🌿... یه شب آقا فریبرز هوس کمپوت کرده بود😇 از پنجره شکسته آشپزخانه تبلیغات لشکر رفت تو سراغ یخچال😵 یه دفعه صدای جیغی حواس اونو جلب کرد😊 با ترس و لرز رفته بود سراغ پریز برق😇 چراغ را که روشن کرد 👈 درجا خشکش زد😍 عمو حسن داشت تو دیگ حموم می کرد😀 همون دیگی که توش برای بچه ها دوغ درست می کرد! 😃
🌿...فریبرز تازه از مرخصی اومده بود، همین که چشمش به من افتاد😎 با ایماء و اشاره گفت: برم جلو. دستمو باز کرد و یه مشت پر پسته و شکلات ریخت توش😚 بعدشم سرشو نزدیک گوشم آورد و به طوری که کسی نشنوه، گفت👈 یه طوری بخور که کسی نفهمه 😵منم با حفظ تریپ اطلاعاتی، چپ و راستمو ورانداز کردم و یواشکی رفتم به سمت آسایشگاه 😜 تمام فکر و ذهنم این بود که لو نرم. وارد آسایشگاه که شدم، یک دفعه دیدم هر کسی یه گوشه ای داره چیزی می خوره😄 به همه همین رو گفته بود!😊
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
💢فیش حقوقی «حسن یخی» را منتشر کنید!
💕"حسن امیری فر" متولد 1301، ساکن محله نازی آباد بود👇
(فقط کمی پایینتر! از محله جماران، منطقه مسکونی اختصاصی روسای جمهور قبلی و فعلی جمهوری اسلامی. البته از تجریش بیفتید توی اتوبان امام علی (ع)، دهها کیلومتر که سرازیر شوید، به نازی آباد خواهید رسید).
😄 عموحسن، نه برج عاج در سعادت آباد داشت و نه خود و فرزندانش صرافی داشتند و دلاری نان می خوردند!😄او در خیابان وحدت اسلامى تقاطع چهار راه مختارى، یک دکه کوچک یخ فروشی داشت و همه خرج زندگی خود و خانواده را از آن تامین می کرد...😋
😊 جنگ که شروع شد، درست مثل ماههای قبل از هر انتخابات چه ریاست جمهوری، چه مجلس و چه شوراها، او هم سریع احساس تکلیف کرد.😇 عموحسن دکه یخ فروشی را ول کرد و غیرتمندانه رفت جنگ...👌هر بار که به او می گفتند: عمو، شما پشت جبهه بمون و خدمت کن، دیگه از شما گذشته بری جبهه!😋
می گفت: "چی میگید؟ من صدتا جوون رو حریفم."😳
💕و سرانجام عموحسن، پس از سالها حضور در خط مقدم و عملیات مختلف، در 64 سالگی، در سرزمین تفتیده شلمچه، در عملیات کربلای پنج، در کنار دهها هزار جوان که برای دفاع از شرف و کیان دین و میهن جان خویش را فدا کردند، در خون خفت و به شهادت رسید😰
💢هیچ کدام از اولاد عموحسن نه تاجر داروهای نایاب شدند، نه فلان هنرپیشه ناباب شد عروسش، نه واردکننده خودروهای لوکس لکسوس بودند، نه تابعیت انگلیس و آمریکا و کانادا داشتند و دارند، نه در فرنگ تحصیل کردند و نان و نمک آنها را به بدن زدند که روزی جبران کنند! و نه .... 👌
💥 حقوق یک بسیجی که می رفت تا جلوی پیشرفته ترین سلاح و تانک و هواپیمای بعثیان را با بدن خویش سد کند، تا شرافت ملت از دست نرود، فقط ماهی 2400 تومان بود!😇
💢بالاترین حقوق آن زمان برای افراد متاهل و عیالوار و زن و بچه دار هم حدود 4500 تومان بود، و نه 4500 میلیارد تومان! 😵
💢 لطفا فیش حقوقی حسن یخی را منتشر کنید تا مدیران خدوم و فداکار، شاید کمی به خود آیند و بیندیشند که پایه های صندلی ریاست شان بر خون چه کسانی استوار است!
و یوم القیامتی که قطعا دیر نیست، خون حسن یخی و دوستانش، یقه خود و خانواده آنها را خواهد گرفت...😎😇😈🎩 اگرچه همچنان بر کرسی وزارت و ریاست و مجلس تکیه زده باشند و در خانه های میلیاردی فراهم آمده از بیت المال، نماز اول وقت شان( کنایه به ریا و دروئی است, وگرنه نماز اول وقت خواندن از توفیقات الهی است) ترک نشود!😆
💥داستان شیرین زندگی شهید :👇
💕حسن امیری فر( عمو حسن) :
معروف به 👈 "حسن یخی"
کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
ناصر_کاوه
راوی: حمید داودآبادی