4_5908945405164392056.mp3
3.38M
▪️با حسین تا مهدی علیهماالسلام (۸)
🔸درس هشتم:
چراغ راه منتظران
🤲 یا_صاحب_عزا
⚫️ شهادت جناب شهزاده علی اکبر(علیه السلام) :
▪️پس از وداع و خداحافظى نخستين كسى كه قدم به ميدان كارزار گذاشت شهزاده على اكبر(علیه السلام) فرزند رشيد امام حسین (عليه السلام) بود. وارد میدان نبرد شد، حمله شديدى كرد و در ضمن حمله با اين شعر، خود و هدفش را معرفش مى فرمود:
➖أنا عليُّ بنُ الحســينِ بـــنِ علــي
➖نحنُ وبيـتِ اللهِ أوْلـى بالنبي
➖تاللهِ لا يَحْكُمُ فينا بـــنُ الدَّعِــي
➖أطـعنُكم بالرُمـحِ حتَّى يَنْثَـني
➖أضرِبُكُمْ بالسيفِ أَحْمي عن أبي
➖ضـرْبَ غُـلامٍ هاشــميٍّ عَلَـوي
▫️منم على پسر حسين بن على (علیه السلام)؛ سوگند به خانه خدا كه ما اولى به پيغمبريم
▪️به خدا قسم هرگز فرزند فرومايه بر ما حكومت كند؛ نیزه را بر شما فرو میبرم تا اینکه[از کثرت ضربه ها] نیزه خم شود
▫️شما را با شمشیر میزنم و از پدرم حمایت میکنم؛ مانند شمشير زدن جوان هاشمى علوی
🔲 اباعبدالله (عليه السلام) با رفتن على اكبر (عليه السلام) چشمانش پر از اشك شد و نتوانست خوددارى كند، چشمانش را بهم فشرد و خطاب به عمرو بن سعد (لعنة الله عليه) كرد و چنين فرمود: ما لك؟ قطع الله رحمك كما قطعت رحمى و لم تحفظ قرابتى من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)....
تو را چه شده است؟ خدا نسل تو را قطع كند، همانگونه كه نسل مرا قطع كردى و حرمت خويشاوندى و قرابت مرا با پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ناديده گرفتى...
👈امام حسین (علیه السلام) پس از آن محاسن شريفش را به طرف آسمان بلند كرد و (باحالت استغاثه) عرض كرد:
«خداوندا! تو خود بر اين مردم شاهد باشد جوانى به سوى آنان مى رود كه:
أشبهُ النّاس خَلقاً وخُلقاً ومَنطِقاً برسول الله (صلى الله عليه وآله) از نظر خلقت، خلق و خوى، و از نظر منطق و سخن، شبيه ترين مردم به پيامبر تو است، و ما هروقت مشتاق ديدار سيماى پيامبر تو مى شديم به چهره او نگاه مى كرديم.»
◼️حضرت على اكبر (عليه السلام) در ميدان رزم همچون شير خشمگين گاهى به جناح راست دشمن، و گاهى به جناح چپ، حمله مى كرد و گاهى تا قلب لشكر پيش مي رفت و هر قهرمانى را كه با او روبرو مى شد همين كه قدرت او را مى ديد پا به فرار مى گذاشت و هيچ دلاورى با او مبارزه نمى ايستاد جز اينكه كشته مى شد.
◾️يكصد وبيست نفر از سواره هاى دشمن را به خاك هلاكت افكند و در اثر شدت تشنگى به سوى پدر بازگشت و چون تشنگى بيش از حد ناتوانش كرده بود عطش خود را براى پدر يادآور شد.
قَالَ: «يَا أَبَتِا اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي ....»
اشك از چشمان (عليه السلام) سرازير گرديد و با اندوه و دريغ بسيار فرمود:
«عن قريب با جدت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ملاقات خواهى كرد و تو را با دست خود شربتى خواهد داد كه پس از آن هرگز تشنه نخواهى شد» پس از آن زبان على (علیه السلام) را در دهان گرفت و آنرا مكيد، و در پايان انگشترى خود را به على (عليه السلام) داد تا در دهان بگذارد.
على (عليه السلام) انگشترى را در دهان خشكيده خود گذاشت و به مژده ملاقات با جدش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه امام (عليه السلام) باو داده بود خوشحال به سوى ميدان برگشت و مانند حيدر كرار بر دشمن حمله كرد.
🏴🏴
▪️گرد و غبار فضاى ميدان رزم را فراگرفت، همه جا را تيره و تار كرد و تنها برقابرق شمشير او بود كه مى درخشيد.
امر به آنها مشتبه شده بود كه آيا على اكبر (عليه السلام) است اين چنين طوفنده و كوبنده مى جنگد و دشمن راپراكنده مى سازد و يا على مرتضى حيدر كرار وصى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه به ميدان آمده و با خشم و قهر بر آنها مى تازد؟ و يا صاعقه آسمانى كه به كمك شمشير او آمده است كه اين چنين از دشمن كشته و از آن كشته ها پشته ها مى سازد؟ على اكبر (عليه السلام) همچنان مى خروشيد و مى جنگيد تا اينكه دويست نفر از آنان را كشت و كسى جرأت مقابله با او را نداشت.
تا اينكه مره بن منقذ عبدى (لعنة الله علیه) گفت: «گناه تمام عرب بر من باد اگر داغ او را بر دل پدرش نگذارم و او را به عزايش ننشانم»، اين بگفت و نيزه خود را به پشت على اكبر (عليه السلام) فرو برد و شمشير را بر فوق سرش فرود آورد تا به ابرو فرقش را شكافت. على اكبر (عليه السلام) ديگر نتوانست بر پشت اسب بماند، همان دم بر گردن اسب قرار گرفت و اسب مى رفت كه بدن نيمه جان و خونين او را به خيمه ها برساند كه سپاه كوفه، اطرافش را محاصره كردند و بدنش را با شمشيرها قطعه قطعه نمودند
👈« وَقَطَّعوهُ بِسُيوفِهم ارباً ارباً.»
🔳 وقتى كه روى زمين افتاد و در ميان خاك و خون خود دست و پا مى زد آنگاه صدايش را بلند كرد و با اين عبارت با پدر خداحافظى نمود: «عليك منى السلام يا ابا عبدالله هذا جدى قد سقانى بكاسه شربة لا اظمأ بعدها، و هو يقول «ان لك كاساً مذخوره» «سلام بر تو اى ابا عبدالله! اينك جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از جامى كه در دست داشت آنچنان مرا سيراب كرد و ديگر پس از آن هرگز تشنه نخواهم شدو هم او مى فرمود:
«جام ديگرى براى تو آماده كرده است.»
🔳 و در کتاب أنیس الذاکرین، از ابن أبی جمهور روایت شده: از علیا مخدره جناب زینب خاتون (سلام الله علیها)، که آن مخدّره می گوید که: در روز عاشورا در برابر برادرم سید الشهداء (علیه السلام) ایستاده بودم، دیدم برادرم مضطرب شده، رنگ مبارکش متغیّر شد؛ عرض کردم: برادر جان تو را چه می شود و رنگ مبارکت چرا متغیّر می گردد؟
▪️فرمود: ای خواهر، علی اکبر (علیه السلام) مرا می کشند، ذوالجناح را حاضر کنید؛ پس اسب برادرم را آوردم و او را در غیر حال مشاهده نمودم، عرض کردم: برادر جان، چرا چنینی؟ فرمود: خواهر، صدای علی اکبر(علیه السلام) طاقتم را بدر و نور را از بصر برده. چون ذوالجناح را به رکاب برادر بی یار کشیدم، دیدم به صعوبت سوار شدند. عرض کردم: ای برادر بی یار خواهرت بمیرد، چرا به صعوبت سوار شدی؟ فرمود: ای خواهر! صدای علی اکبر (علیه السلام) گویا کمر مرا شکسته و قوتی در من نگذاشته است.
🏴🏴
🔲 خلاصه آن امام زمان، «یاعلی» گویان به میدان آمد، نشانی از یوسف خود ندید، پس آن یعقوب کربلا صدا بلند نمود که: « یا علی و یا ولدی!» دید آن جناب، صدای علی اکبر(علیه السلام) آمد که:
«یا أبتا أدرکنی.» سر علی (علیه السلام) را بر زانو گرفت و این خون ها را از دندان های مبارک پاک می کرد، علی جان! با پدرت حرف بزن.
در روایت آمده است که: «فصاح الحسين ثلاث مرات ولدی علی» امام سه بار از ته دل علی (علیه السلام)را صدا زد و دیگر خاموش شد.
🔲 صورت به صورت علی (علیه السلام) 😭گذاشته است و صدایی از او بلند نمی شود، زینب (سلام الله علیها) از خیام بیرون دوید؛ خرجت زينب تنادي «يا حبيباه يا ابن أخاه .....»
◾️فی البحار عن حمید بن مسلم قال: فكأنی أنظر إلی امرأة خرجت مسرعة كأنها الشمس الطالعة، تنادی بالویل و الثبور و تقول: «یا حبیباه! یا ثمرة فوداه! یا نور عیناه!»«و والداه! وامهجة قلباه!» «لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیاً و لا اراک قتیلاً» «او کنت وسّدت تحت اطباق الثری»
▪️فسألت عنها فقیل: هی زینب بنت علی(علیه السلام) و جاءت و انكبت علیه فجاء الحسین(علیه السلام) فأخذ بیدها فردها إلی الفسطاط. و فی زاویة فستر وجهها بعبائة حتی ادخلها الخیمة و اقبل بفتیانه و قال احملوا أخاکم فحملوه من مصرعه، فجاؤا به حتی وضعوه عند الفسطاط الذی کانو یقاتلون امامة. فقال: صبراً! یا أهل بیتی! فو الله ما رایتم هوانا بعد هذا الیوم.
در صبر و تحمل عقیله خاتون کافی است که، آنگاه که هر دو پسرش شهید شدند، از خیمه بیرون نیامد. اما به این وقار و تمکین آن خاتون در کتاب مبکی العیون در شهادت جناب علی اکبر (علیه السلام) سه روایت نقل کرده:
یکی آنکه نعش علی اکبر را در همانجا که افتاده بود گذاشت و جناب زینب (سلام الله علیها) تا آنجا برهنه دویدند و بر بالین علی اکبر(علیه السلام) آمدند؛ حسین (علیه السلام) را دید گه گویا بر بالین علی اکبر (علیه السلام) جان داده است. ندا برآورد:
وا حسینم، وا پسر برادرم؛ آمد و حسین (علیه السلام) را زنده کرد. حسین (علیه السلام) بلند شد و دست بر کمر گرفت، آرام آرام به سمت خیام می آید و زیر لب زمزمه می کند:
➖جوانان بنی هاشم بیایید
➖علی را بر در خیمه رسانید
➖خدا داند که من طاقت ندارم
➖علی را بر در خیمه رسانم
➖زمین کربلا پر شور و شین است
➖سر اکبر به دامان حسین است
➖بگوئید عمه اش زینب بیاید
➖تماشای رخ اکبر نماید
➖غم مرگ تو زد آتش به جانم
➖چرا رفتی که من تنها بمانم
📗 اسرارالشهاده ج۱ص۳۷۱/ مقاتل الطالبین ص ۱۱۵و ۱۱۶/ البحار ج۴۳ ص۴۵۰/ المناقب ج ۴ ص ۱۰۹
🏴🏴⚜🏴🏴⚜🏴🏴
مداحی آنلاین - داغ فرزند - استاد انصاریان.mp3
1.93M
🏴ویژه #روز_هشتم #محرم
♨️داغ شهادت علی اکبر(ع) با سیدالشهدا چه کرد؟
#حجتالاسلام_انصاریان
کانال منبرهای تبلیغی
@menbartabligi
کپی با ذکر منبع
مداحی_آنلاین_داغ_جوان_حجت_الاسلام_عالی.mp3
2.43M
🏴ویژه #روز_هشتم #محرم
♨️داغ جوان
#حجتالاسلام_عالی
کانال منبرهای تبلیغی
@menbartabligi
کپی با ذکر منبع
🌱امام حسین علیه السلام:
🍀لا اَفْلَحَ قَوْمِ اشْتَرَوْا مَرْضاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَـخَطِ الْخـالِقِ؛
☘️ملّتى كه خشنودى مردم را با خشم خدا معامله كند هرگز رستگار نخواهد شد.
📚عوالم: ج ۱۷، ص ۲۳۴
کانال سمت خدا
@samtekhoda_tv3