#حضرت_حمزه_علیه_السلام
#مصائب_رأس_مطهر
🩸جسارت ابوسفیان ملعون به سَر مطهر حضرت حمزه علیهالسلام...
در نقلها آمده است:
🥀 پس از مُثله شدن حضرت حمزه علیهالسلام، «حُلَيس بن زبّان»، از سران سپاه شرك، ديد كه ابوسفيان با نوك نيزه به شقيقه آن حضرت فشار میدهد و میگويد:
📋 ذُق يا عُقَق!
▪️بِچِش اى كسى كه از جانب بُتها عاقّ شدى!
🥀 حُليس به او گفت: ببين، عجب كار شرم آورى! كسى كه خود را رئيس قومش میداند، با پسر عمويش كه تكه گوشتى بيش نيست، با چه خشونت و تحقير برخورد مى كند! ابوسفيان گفت:
📋 وَيحَك اُكْتُمها عَنّي فَإِنَّها كانَتْ زلّةً
▪️لغزشى بود روى داد، فاش نكن.(۱)
✍ آه آه آه...
کاش فقط «یک نفر» با «چوبدستیاش» به سر مطهر امام حسین علیهالسلام هم جسارت میکرد؛ اما چه کنیم و چگونه گریه کنیم که نوشتهاند:
➖ وقتی که سر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام را در میان طشتی پیش ابنزیاد ملعون گذاشتند،
📜 فَجعَلَ يَنكُثُ ثَناياهُ بِقَضيبٍ بِيدِه، و يَقول: مٰا أحسَنَ ثغرَ أبي عَبداللّه.
▪️با چوبدستیاش بر دندانهای مبارک سیدالشهداء علیهالسلام میزد و میگفت: حسین چه دندانهای زیبایی دارد...(۲)
➖ کار، به همینجا تمام نشد ... چند روز بعد، همین سر مطهر را در پیش روی یزید لعین گذاشتند،
📜 فَدَعا يَزيدُ بِقَضيبٍ خَيزُرانٍ فَجَعَلَ يَنكُثُ بِهِ ثَنايَا الحُسَينِ عليهالسلام
▪️یزید خواست تا چوب خیزرانش را برایش آوردند و با آن به دندانهای مبارک سیدالشهداء علیهالسلام میزد و میگفت:
📜 لَقَد كانَ أبو عَبدِاللّه ِحَسَنَ المَنطِقِ!
▪️از این قرار که حسین، خوش سخن بوده است (۳)
📜 کَیفَ رَأَیتَ الضَّربَ یا حُسَینُ؟!
▪️حال، ضربهشصتم را چگونه میبینی ای حسین!؟(۴)
📚 منابع:
(۱)سيره ابن هشام،ج۳، ص۳۷
(۲)شرح الأخبار، ج۳ ص۱۷۰
(۳)الفتوح ج۵ ص۱۲۹
(۴)مقتل الحسين عليهالسلام،المقرّم، ص۴۸۸
📝 بس کن یزید شعله به هفت آسمان مزن
دیگر نمک به زخم دل کودکان مزن
از سلسله کبود شده پیکرم ولی
زخمم بزن به پیکر و زخم زبان مزن
راس بریده گریه به حالِ سه ساله کرد
بس کن یزید طعنه به اشک روان مزن
این لب، ترک ترک شده و سنگ خورده است
ای بی حیا دگر به لبش خیزران مزن
بس کن یزید دختر او نیمه جان شده
بردار چوب و در برِ این نیمه جان مزن
هر جا که رفت سر، پیِ سر مادرش رسید
در پیش چشم مادر قامت کمان مزن
#مصائب_رأس_مطهر
🩸دیر راهب و سر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام
در نقلها آمده است:
🥀 در مسیر شام، هنگامی که سر مطهر امام حسین علیهالسّلام را وارد «قِنَّسرین» کردند، راهبی از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد و دید نوری از دهان مبارک امام حسین علیهالسلام خارج میشد و به طرف آسمان صعود میکرد.
🥀 آن راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر امام حسین علیهالسّلام را از آنان گرفت و داخل صومعه خویش نمود. راهب صدایی شنید، ولی صاحب آن صدا را ندید. آن گوینده به راهب میگفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آن کسی که از حرمت حسین علیه السّلام آگاه شد.
🥀 راهب سر خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عیسی قسم میدهم که این سر را مأمور کنی با من تکلم نماید. آن سر تکلم کرد و گفت: ای راهب! چه منظوری داری؟ راهب گفت: تو کیستی؟ فرمود:
📋 أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا الْمَقْتُولُ بِکَرْبَلَاءَ أَنَا الْمَظْلُومُ أَنَا الْعَطْشَانُ وَ سَکَتَ
▪️من پسر محمّد مصطفی هستم؛ من پسر علی مرتضی هستم؛ من پسر فاطمة الزهراء هستم؛ من مقتول در کربلایم؛ من مظلوم و عطشانم! بعد آن سر مقدس ساکت شد.
📋 فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَی وَجْهِهِ فَقَالَ لَا أَرْفَعُ وَجْهِی عَنْ وَجْهِکَ حَتَّی تَقُولَ أَنَا شَفِیعُکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ
▪️راهب صورت به صورت امام حسین علیهالسّلام نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا این که بگویی که من روز قیامت شفیع تو خواهم بود.
🥀 آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود:
به دین جدم محمّد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله بازگرد. راهب گفت: «اشهدُ ان لا اله الا اللَّه و اشهدُ انّ محمدا رسول اللَّه.»
🥀 امام حسین علیهالسّلام قبول کرد که شفیع وی شود. هنگامی که صبح شد، موکلین آن سر مبارک را با درهمها از آن راهب گرفتند. وقتی به وادی رسیدند، دیدند آن درهمها به سنگ تبدیل شدهاند!
📚المناقب ج۴ ص۶۰
📚بحارالانوار ج ۴۵ ص۳۰۳
✍ این چه وضعیست که در این سر و صورت باشد
این سر سوخته مملوّ جراحت باشد
روضه ی صورت تو دامنهاش بس باز است
راهب دیر، پی ذکر مصیبت باشد
از تنور آمده ای یا ز سر شاخ درخت ؟
هر چه کردند به این رأس جنایت باشد
لبت از سنگ ترک خورده و یا چوب زدن ؟
این لب پاره گرفتار چه ضربت باشد ؟
لب و دندان تو مجروحِ عبیدالله است
لب و دندان تو زخمی ز جسارت باشد
گونه های تو چرا جای کبودی دارد
این هم انگار که سوغات تلاوت باشد
دِیر من آمدی و مسجد مردم نروی
ای مسلمانِ تو عالم ! چه حکایت باشد؟
مریم و آسیه و هاجر و حوا دارند
میرسانند زنی را که روایت باشد
هودج فاطمه امشب به کلیسا آمد
این پریشانی از آداب زیارت باشد
دخترت کاش نبیند سر تو اینگونه
دختران عاطفه دارند حواست باشد
من سرت ریخته ام مشک و گلاب اما حیف
دستِ فرزندِ زنا ، ظرف نجاست باشد
برو ای سر به سلامت ! برو ای سر به سفر !
هر کجا میروی ای سر به سلامت باشد
کانال مؤسسه آموزشی پژوهشی زفرات
https://eitaa.com/joinchat/148701595C311fd5f780