🍁 بـهـشـت بـدون حـســاب 🍁
🌸✨ رسول خدا صلواتاللهعلیه فرمودند: روز قیامت که میشه خداوند متعال دو بال به بعضی ها مرحمت مےکنن مثل جعفر طیار، با این بالشون پرواز میکنن ، از اینور به اونور
🌸✨ ملائکه میگن شما از کجا اومدین ؟ در بهشت هنوز وا نشده!
آیا شما حساب رو دیدین؟ میگن نه .
از پل صراط رد شدید؟ میگن نه ، ما پل صراط هم ندیدیم. جهنمو دیدین؟ میگن ما جهنمم ندیدیم
میگن ما اصلا هیچی ندیدیم
🌸✨ ملائکه میگن امّت کدوم پیغمبر هستین شما؟ میگن ما از امت پیغمبر آخر الزمانیم.
ملائکه میگن قسم میدیم شما را به خدا
بگید که عملتون در دنیا چی بوده، که متسحق این نعمت عظما شدین؟ میگن ما دو خصلت داشتیم ، یعنی در ما این دو خصلت بود ، خدا ما رو به واسطه اون دو خصلت به این منزله عظما رسوند
🌸✨ ملائکه میگن اون دو خصلت چی بوده که به واسطه اون دوتا خصلت ، شما دوتا بال پیدا کردید اومدید تو بهشت؟ میگن:
❶ ما اگه خلوت مےکردیم حیا مےکردیم که گناه کنیم
❷ به کمی که خدا برای ما روزی کرده راضی بودیم
"از بیانات آیت الله مجتهدی(ره) "
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
بهترین دوست و بدترین دشمن
به اتفاق دوستم به یک مهمانی
دعوت شده بودم همانطور که
به جمع مهمانها نگاه میکردم
از دوستم پرسیدم: رفیق!
به نظرت چطور میشه از بین این همه آدم
توی جامعه دوست و دشمن رو شناخت؟!
کمی تأمل کرد و با لبخندی گفت:
به سادگی!
دوست داری بدترین دشمنت
و بهترین دوستت
رو در این جمع بهت معرفی کنم؟
بهت زده بهش گفتم: آره
مگه چنین چیزی هم ممکنه؟!
دوستم گفت: بله
یه روش پیچیده و آسون داره
اول تو قلبت نیت کن و چشمات رو ببند
بعد با انگشت به یکی از جهات اشاره کن
من که از این روش جواب گرفتم
با ناراحتی گفتم:
داری منو سر کار میذاری؟
با لبخند گفت: البته که نه
گفتم: مشکلی نداره
پس الآن امتحان میکنیم
چشمهام رو بستم و نیت کردم تا
بزرگترین دشمنم رو در اون مهمانی بشناسم
و ناخودآگاه با انگشت اشاره به روبرو
اشاره کردم
وقتی چشمهام رو باز کردم
از دیدنش جا خوردم
دوستم گفت: در قضاوت عجله نکن
بذار انگشتات رو ببینم
یکی از انگشتات نفر روبروئی رو نشون
میده و یکی دیگه از انگشتات
سه تاشون هم دارن خودت رو نشون میدن!!!
خب! با اکثریت آراء تصویب شد
خودت❗️
بله، خودت کسی هستی که بزرگترین
ضربهها رو ازش خوردی
و نکتهٔ دیگه اینه که خودت هم میتونی
بهترین دوست خودت باشی
بستگی به خودت داره
و من هنوز مات و مبهوت به انگشتانم
نگاه میکردم
1_12997345805.mp3
30.67M
🔴بسیار بسیار مهم🔴
❌【فتنه بزرگی که بزودی ایران را دربرمیگیرد】❌
بزودی #جمیع_شیاطین درایران‼️
👈 خودتان را آماده #فتنه_اکبر ؛ یا فتنه آخرمنتهی به #ظهـــــــــــــور کردید⁉️
✅— هدف ترساندن یا پیشگوئی کردن نیست ؛ هدف این است که درموردش خوب بدانید تا بازی نخورید
هرثانیه
هرلحظه
امکان و احتمال
آن وجـــــــــــــــود دارد
حالا نقش من بچه #شیعــــــــــــــه
در این فتنه چیه 🤔⁉️
⛔️اگر میخواید در دام نیفتید⛔️
اگر میخواهید جزء #سربازان_امام_زمان باقی بمانید ؛ بایستی این فایل صوتی را تا میتوانید انتشار دهید و هدف و رسالت خود را ظهــــــــــــور امام زمان بدانید
⚠️نشر مطالب کانال شرعا همراه نام و لینک جایز میباشد⛔
@gowharemarefat
نشر کانال=صدقه جاریه
🇮🇷گوهر معرفت🕌
.
✨ جلسه خواستگاری
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: وقتی رسول خدا خواست با خدیجه بنت خُوَیلد ازدواج کند، ابوطالب با اهل بیت خود و به همراه چند تن از قریشیان به راه افتاد و نزد وَرَقة بن نوفَل عموی خدیجه رفت.
ابوطالب سخن را آغاز کرد و گفت: ستایش از آنِ پروردگار کعبه است که ما را از فرزندان ابراهیم و از نسل اسماعیل قرار داد و ما را در حرمی امن فرود آورد و ما را بر مردم حاکم گرداند و به ما در دیارمان برکت داد،
این برادرزاده من - یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله – با هر یک از مردان قریش قیاس شد بر او رجحان یافت و با هر یک از آنان مقایسه شد، بر او برتری یافت، اگر مال اندک دارد مال و منال هدیه ای همیشگی و جاری و سایه ای ناپایدار است،
او خواستار خدیجه است و خدیجه نیز خواهان اوست، ما آمده ایم تا خدیجه را با رضایت و نظر خودش برای او خواستگاری کنیم و مهر او از مال من بر عهده من است که هرگاه بخواهید خواهم داد، به پروردگار کعبه سوگند او قسمتی والا و دینی فراگیر و اندیشه ای کامل دارد.
آن گاه ابوطالب سکوت کرد و عموی خدیجه لب به سخن گشود اما به لکنت افتاد و در پاسخ دادن به ابوطالب درنگ کرد و به نفس نفس افتاد و جواب روشنی نداد، در حالی که او یکی از کشیشیان مسیحی بود (و به خوبی سخن میگفت).
در آن دم خدیجه سخن آغاز کرد و گفت: ای عمو! اگر چه تو در حضور و سخن گفتن در پیش مردم، سزاوارتری، اما بر من از خودم سزاوارتر نیستی؛ ای محمد! من خودم را به همسری تو درمی آورم و مهر را نیز خودم از مالم میدهم، به عمویت بگو ناقه ای قربانی کند و ولیمه ای ترتیب دهد و تو نزد عیال خود آی.
ابوطالب گفت: گواه باشید که او محمد صلی الله علیه و آله را پذیرفت و مهر را از مال خود تضمین کرد. یکی از قریشیان گفت: شگفتا، مهر را زن به مرد میدهد؟!
ابوطالب از این سخن برآشفت و به پا خاست. ابوطالب مردی بود که همه از او حذر میکردند و از خشمش میترسیدند. او برخاست و گفت: اگر مردان همچون برادرزاده من باشند، زنان ایشان را با گران ترین بها و بیشترین مهر خواهند خواست و اگر همچون شما باشند باید خود برای ازدواج مهری گران بدهند.
او سپس ناقه ای قربانی کرد و رسول خدا نیز نزد عیال خود رفت. آن گاه یکی از قریشیان به نام عبدالله بن غَنم گفت:
«گوارا و نوش باد بر تو ای خدیجه که پرنده خوشبختی بر طالع تو گذر کرد، تو با بهترین مرد در میان همه مردم ازدواج کردی، چه کسی در میان مردم همچون محمد است؟»
📔 بحارالانوار، ج۱۶، ص۱۵
#حضرت_خدیجه #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
❗اجازه نمیدهم ...
کسی نمیتوانست از زیر دستش در برود، معلم مکتب با کسی شوخی نداشت، بچههای بازیگوش را درست و حسابی تنبیه میکرد.
ما هم سر کلاس او میرفتیم، یک روز با صورت باد کرده به خانه آمدیم، پدر از دیدن این صحنه جا خورد.
فردا به مکتب آمد تا با معلم صحبت کند.
معلم شروع کرد به توجیه: «گاهی ضرورت دارد. بدون تنبیه بچهها خود سر میشوند، به حرف معلم گوش نمیدهند!»
پدر ساکت بود و چیزی نمیگفت.
صحبتهای معلم که تمام شد خیلی آرام گفت: «حتی اگر این حرفها صحیح هم باشد، باز من اجازه نمیدهم کسی عصای خودش را روی سر فرزندم بلند کند!»
معلم ساکت شد. پدر از سکوتش فهمید که هنوز از عقیده خودش کوتاه نیامده.
به خانه که برگشت گفت: «دیگر لازم نیست بروید مکتب. خودم در خانه به شما درس میدهم.»
📔 استاد، صد روایت از زندگی آیت الله سید علی قاضی (ره)، ص۷۶
#داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
💠 ایمان نمیآوری؟
حضرت رضا علیه السّلام از کنار ما رد شد، در حالی که ما در مورد امامت آن حضرت بحث میکردیم.
پس از اینکه خارج شد، من و تیم بن یعقوب سراج که از اهالی برمه بود، در خدمت آن جناب بودیم، ولی هر دو زیدی مذهب و مخالف امامت ایشان بودیم.
وقتی میان بیابان رسیدیم، ناگهان گله ای آهو پیدا شد. حضرت رضا به یک بره آهو اشاره کرد. آهو آمد تا رو به روی امام علیه السّلام ایستاد.
حضرت رضا جلو رفت، سر او را با دست مالید و او را بلند کرد و به دست غلام خود داد.
بره آهو دست و پا میزد که پیش همراهان خود برگردد. امام علیه السّلام با او سخنی گفت که آرام شد و ما نفهمیدیم.
بعد فرمود: ای عبداللَّه! ایمان نمی آوری؟ عرض کردم: چرا آقا! شما امام و حجت خدا بر خلقی. من از مذهبی که داشتم توبه کردم.
بعد به آهو فرمود که برگرد. آهو در حالی که از چشمانش اشک جاری بود، خود را به امام علیه السّلام مالید و صدایی کرد و رفت.
حضرت رضا علیه السّلام فرمود: میدانی چه میگوید؟ عرض کردم: خدا و پیغمبر و فرزند پیامبر میدانند.
فرمود: میگوید مرا خواستی، امیدوار شدم که از گوشتم خواهی خورد. وقتی دستور دادی برگردم محزون شدم.
📔 بحارالانوار، ج۴۹، ص۵۳
#امام_رضا #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🔹 سه سیخ کباب
استاد فاضل موحدی نقل میکند:
بعلت درد پائی که آیة الله بروجردی داشت همراه ایشان سفری به آب گرم محلات کردیم و چند روزی در آنجا توقف کردیم.
چون مردم فقیر و مستضعف آن ناحیه از تشریف فرمائی آقا آگاه شدند برای زیارت ایشان و استفاده از وجود ایشان به آن محل زیاد آمده بودند.
یک روز آقا دستور دادند چند راس گوسفند خریداری شده و کشتند و گوشت همه را بین فقراء قسمت کردند و مقدار کمی نگهداشتند.
موقع نهار سه سیخ کباب پخته و در میان سفره نهادند که آقا میل بفرمایند. ولی آقا نان با ماست و چند عدد خیاری که در سفره بود میل می فرمودند و هیچ توجهی به کبابها نداشتند.
عرض کردند: آقا گوشت تمام گوسفندها را بین فقراء قسمت کردیم و اگر سهم سرانه هم حساب کنیم این مقدار سهم شما است چرا میل نمی فرمائید؟
فرمود: غیر ممکن است از کبابی که بوی آن به مشام فقراء رسیده من میل نمایم.
پس ما هم بواسطه احترام ایشان نخوردیم تا آنکه آن کبابها را بردند به فقرای مجاور دادند.
📔 مردان علم در میدان عمل، ص٢١٢
#داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
🔴 خدا حقیقت درون ما را میبیند .
......🔹🔹🔹........
✍ می خواهند ببینند در مقابل مشکلاتی که برات درست میکنند ، چقدر میتونی صبر کنی⁉️
👈 اگر مقابل یک فرد بداخلاق ، خوش اخلاق باشی .
👈 اگر مشکلی برات پیش میاد، از یاد خدا غافل نشی .
👈 اگر در مقابل تنگدستی و یا بیماری که چند وقتی گریبانگیر زندگیت شده، استقامت کنی .
👈 و تفکر و استقامت و صبوری، در مقابل هزاران مشکلات دیگر.......
✅ حالا زاویهٔ دیدت عوض میشه :
🔹توانمندی در اخلاق
🔹اخلاص و صداقت در بندگی خدا
🔹زهد و بیتفاوتی نسبت به تعلّقات دنیایی و راضی بودن به رضای خدا
🍀 امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند : «شخص شکیبا از پیروزی باز نمیماند، اگر چه به درازا کشد .» [میزان الحکمة، ج ۵ ]
❇️ انتظار، ادّعا نیست ، منتظر باید در راه زمینهسازی برای ظهورِ مولایش صبور باشد ؛ هر چند مسیر دشوار باشد و هر چند وی را به سُخره بگیرند .
@sadatmahdvi
توبيخ نكوهش كننده دنيا (اخلاقى، اجتماعى):
درود خدا بر او، (شنيد مردى دنيا را نكوهش مى كند) فرمود:
اى نكوهش كننده دنيا، كه خود به غرور دنيا مغرورى و با باطل هاى آن فريب خوردى خود فريفته دنيايى و آن را نكوهش مى كنى آيا تو در دنيا جرمى مرتكب شده اى يا دنيا به تو جرم كرده است.
كى دنيا تو را سرگردان كرد و در چه زمانى تو را فريب داد؟ آيا با گورهاى پدرانت كه پوسيده اند (تو را فريب داد) يا آرامگاه مادرانت كه در زير خاك آرميده اند؟ آيا با دو دست خويش بيماران را درمان كرده اى و آنان را پرستارى كرده و در بسترشان خوابانده اى. درخواست شفاى آنان را كرده، و از طبيبان داروى آنها را تقاضا كرده اى در آن صبحگاهان كه داروى تو به حال آنان سودى نداشت، و گريه تو فايده اى نكرد، و ترس تو آنان را سودى نرساند، و آنچه مى خواستى به دست نياوردى، و با نيروى خود نتوانستى مرگ را از آنان دور كنى. دنيا براى تو حال آنان را مثال زد، و با گورهايشان، گور، خودت را به رخ تو كشيد.
🕊 #نهج_البلاغه_ای_شویم
🕋به کانال نهجالبلاغه بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/2043084812Ca801717571