قال الحسن عليه السّلام: عَجَب لِمَن یَتَفَكَّرُ فِی مَأكُولِهِ كَیفَ لاَ یَتَفَكَّرُ فِی مَعقُولِهِ. ¤¤¤¤¤¤¤ امام حسن(ع): شگفتا از آنانی كه درباره غذای جسم خود فكر می كنند ولی در امور معنوی و غذای جان خویش تفكر نمی كنند. بحار الانوار،ج۱، ص۲۱۸

قال علي عليه السّلام : ... لاَ تُوقِرَنَّ مَعِدَتَكَ طَعَاماً، وَ دَع فِيهَا لِلمَاءِ مَوضِعاً، وَ لِلرِّيحِ مَجَالاً، وَ لاَ تَرفَع يَدَكَ مِنَ الطَّعَامِ إلاَّ وَ أنتَ تَشتَهِيهِ؛ فَإِن فَعَلتَ ذَلِكَ فَأَنتَ تَستَمرِئُهُ ؛ فَإِنَّ صِحَّةَ الجِسمِ مِن قِلَّةِ الطَّعَامِ وَ قِلَّةِ المَاءِ. ¤¤¤¤¤¤¤ امیرالمومنین علی(ع): ...[ تاکیدمی کنم که ] معده ات را از خوراك سنگين مکن و در آن ، جايى براى آب و عرصه ای براى هوا بگذار و هنگامى كه هنوز اشتها دارى دست ازخوردن بكش كه اگر چنين كنى غذا را گوارا و زود هضم خواهى يافت؛ همانا تندرستى، از كم خوردن و كم آشاميدن است . تحف العقول ، ج۱ ، ص۱۷۱

. 🟢 نجات گمشده و عنایت به زائرین خادم و کلیددار حرم که مکبر مرحوم آقای روحانی که از علمای قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسکری علیه السلام بود می گوید: شبی از شبهای سرد زمستان در خواب حضرت معصومه علیها السلام را دیدم که فرمود: بلند شو و بر سر مناره ها چراغ روشن کن. من از خواب بیدار شدم ولی توجهی نکردم. مرتبه دوم همان خواب تکرار شد و من بی توجهی کردم. در مرتبه سوم حضرت فرمود: مگر نمی گویم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن کن! من هم از خواب بلند شده بدون آنکه علت آن را بدانم در نیمه شب بالای مناره رفته و چراغ را روشن کردم و بر گشته خوابیدم. صبح بلند شدم و درهای حرم را باز کردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بیرون آمدم با دوستانم کنار دیوار و زیر آفتاب زمستانی نشسته، صحبت می کردیم که متوجه صحبت چند نفر زائر شدم که به یکدیگر می گویند: معجزه و کرامت این خانم را دیدید! اگر دیشب در این هوای سرد و با این برف زیاد، چراغ مناره حرم این خانم روشن نمی شد ما هرگز راه را نمی یافتیم و در بیابان هلاک می شدیم. خادم می گوید: من نزد خود متوجه کرامت و معجزه حضرت و نهایت محبت و لطف او به زائرینش شدم. 📔 ودیعه آل محمد، ص۱۴ #حضرت_معصومه #داستان_کوتاه 🔰 @DastanShia

روزی عده ای از کودکان بازی میکردند. حضرت موسی علیه السلام از کنارشان گذشت . کودکی گفت : ای موسی! ما میخواهیم مهمانی بگیریم و خدا را دعوت کنیم از خدا بخواه در مهمانی ما شرکت کند . حضرت موسی علیه السلام گفت: من به خدا می گویم اما نمیدانم خدا قبول می کند یا خیر ؟ حضرت موسی علیه السلام به کوه رفت ولی از تقاضای کودکان چیزی نگفت . خداوندفرمودند: ای موسی ! صحبتی را از یاد نبرده ای ؟ حضرت موسی علیه السلام به یاد قول ش با کودکان افتاد و خواسته کودکان را گفت . خداوند فرمودند:فردا همه قوم را جمع کن و بگو مهمانی بگیرند . من خواهم آمد . مردم مهمانی گرفتند . غذا درست کردند و منتظر ماندند تا خدا بیاید .سر ظهر گدائی به دروازه شهر آمد و تقاضای غذائی کرد . او را راندند ...و باز منتظر ماندند تا خدا بیاید . از خدا خبری نشد . خشمگین به حضرت موسی علیه السلام از این بدقولی نالیدند . حضرت موسی علیه السلام بسوی کوه رفت تا علت نیامدن را بپرسد . خداوند فرموند: من آمدم اما کسی تحویلم نگرفت . من در تجلی همان گدای ژولیده بودم ... خواجه عبدالله انصاری

غوغای مدّاح گرانقدر و نوجوانان یزدی برای اذان و نماز اول وقت خیلی جالبه 👌 #نماز_اول_وقت

📝 نسخه ای از قرآن برای مولود پاک و پاکیزه #ملاقات #تدبر_در_نماز #عکس_نوشته کانال رسمی استاد #علی_صبوحی 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3328901150C7ef377f09a