رو به درگاهت زدم، با حال خوش عازم شدم
دور تو میگردم و امسال هم مُحرم شدم
یا إلهي آمدم در را به رویم باز کن
آمدم با دست خالی، باز هم اعجاز کن
عاصی ام! گفتم نیایم باز اما آمدم
شرم دارم از گناهانم، خطاکارم، بدم
هر کسی غیر از تو باشد زود طردم میکند
بعدِ عمری نیستم راهِ گدایی را بلد
خوبی ات را دیدم و هر آن بد و بدتر شدم
چشم پوشیدی، گذشتی، باز طغیانگر شدم
باز هم بنده نوازی کن، به خود کردم ستم
یاغیاث المستغیثین از دلم بردار غم
عاشقم کن! سایه اش را از سر من کم نکن
توبه کردم، با حسینت(ع) آمدم ردم نکن
آن حسینی که گره خورده ست با عشقت مدام
قصد جان کرده، رها کرده ست حج را ناتمام
خوب فهمیده مناسک را؛ نمانده زیرِ دیْن
سر تراشیدن که نه! «سر» داده در راهت حسین(ع)
کعبه دورش گشته و بیتابِ این غربت شده
جامۂ إحرام او پیراهن غارت شده
گفت روی خاک، زیر نیزه های گاهگاه
آخرین ذکرِ «لکَ لبیکْ» را در قتلگاه
شد نماز عید قربان و گرفت از خون وضو
خواند با لب نه! که با رگ های خونبارِ گلو
حج به جا آورده بود و بی کفن جان داده بود
جان به لب شد خواهرش، روی زمین افتاده بود
دستی از غیب آمد و از جا بلندش کرد زود
«کربلا در کربلا می ماند اگر زینب(س) نبود»
داغ را در دل نهان کرد و قیامش شد عیان
شد علمدارِ برادر، مکتبش شد جاودان
گوش عالم پُر شد از صوت مناجات الحسین(ع)
یار میخواهد خدایا...یا لثارات الحسین(ع)
راهی ام کن! درد هجران بدترین نوعِ بلاست
سخت دلتنگ طوافم! کعبۂ من کربلاست
وعده با شش گوشه دارم یا إله العالمین
تشنۂ آب فراتم؛ زائرم کن اربعین!
مرضیه عاطفی
#مناجات
@navaye_asheghaan
.
#روز_عرفه
بعدِ آن شبها که با امید غفران آمدم
بار دیگر محضرت العفو گویان آمدم
فکر کردی چون گنهکارم نمی آیم دگر؟
نه عزیزم! با همین بار گناهان آمدم
من تو را که میشناسم، تو نمی گیری به دل..
گیرم اصلا با گناهان دو چندان آمدم
این غرورم را نبین! رَدَّم کنی دق میکنم
بی پناهم بی کسم خیلی پشیمان آمدم
آن جوانِ عاصیِ سرمست دیگر نیستم
سن و سال از من گذشته دیده گریان آمدم
خواستی راهم نده اما نگو "در" هم نزن
تو که می بینی دم این خانه حیران آمدم
میهمان یعنی حبیب تو، مزاحم نیستم
سفره ات را باز کن حالا که مهمان آمدم
مشکلم مشکل گشا دارد که آن هم حیدر است
روی کردم به نجف گفتم علی جان آمدم
من دلم شور محرم میزند کاری بکن..
از تو پنهان نیست تا این جا پریشان آمدم
تازه فهمیدم که قدرِ روضه را نشناختم
سالها در روضهی آقا چه آسان آمدم
کربلا آماده شو، دیگر حسینت راهی است
به هوای قافله سوی بیابان آمدم
مسلمش روی قناره، او خودش صحرانشین
کوچه های کوفه را دیدم هراسان آمدم
من خبر دارم که ارباب مرا بد میکشند
به هوای بوی پیراهن به کنعان آمدم
یک نفر با شمر می گوید که ذبحش مال تو
شمر می گوید که جسمش را بچرخان! آمدم!
آی مردم ذبح نه! والله آقا نحر شد
بوی خون می آید از شعرم، به پایان آمدم
#سید_پوریا_هاشمی
.
@navaye_asheghaan
.
#روز_عرفه
مثل ملکند، حاجیان عرفه
از فیض پر است آسمان عرفه
نومید نمیرود ز درگاه خدا
جاری است شفا ز ناودان عرفه
#عرفه
#مشهدی_زاده ✍
.
@navaye_asheghaan
.
#روز_عرفه
گل کرد به لب ، دوباره نام عرفه
سرمست شدم ز وصل جام عرفه
لبریز گناه بودم و خالق من؛
بخشید مرا به احترام عرفه...
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی✍
.
@navaye_asheghaan
.
#عرفه
#نهم_ذی_الحجّه
#روز_عرفه
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
عهـد کردم اگر امسـال رسَـم تا ، عرفه
دست بر دامـن زهـــرا بــزنم با ، عرفه
بزنــم دست تـوســل به نـخ چـــادر او
متبـرک شــود از چــادر زهــــرا ، عرفه
آبــروی دو جهـان از کـَرَم فاطمـه است
شک ندارم که به نامش شودامضاعرفه
عـرفه بــادهٔ هشیـاریِ مستـان خـداست
کند از باده ، مطهــر،دل و جان را عرفه
نیست در بیـن دعاها که بگیــرد ، امروز
بار سنـگیــن غــم از شــــانه ام اِلّا عرفه
آمدم تا که دلم زنده شـود با دَمِ عشـق
بدمد جان به تنم همچو مسیحا ، عرفه
شستشویی دهم این جانِ به لب آمده را
تا کند جان مــرا ، پاک و مُصفّــا ، عرفه
زمزم و سعی وصفا برده دل وجان مرا
که نمـوده ست مرا غـرق تماشا ، عرفه
در پیِ راه نجــات آمده ام تا عــرفـــات
بی پناهی چو مرا خوانده به اینجا عرفه
پِیِ آب آمـده ام تا که به دریا برســم
قطره اینجا منم و وسـعت دریا ، عرفه
دل به دریا زده ام تا که از اعمـاق دعــا
برسـاند به دلــم ، گوهــر یکــتــا ، عرفه
سخن از ذبح منیّات و هواهای دل است
نُـه ذی الحجـه مِـنا گشته بپا یا عرفه ؟
عـرفه در دل خود غــربت سنگیـن دارد
که خبر می دهد از یک غم عظما ، عرفه
خبر از کوفه و یک مرد غـــریب آوردند
سوخت از این خبر تلـخ ، سراپا ، عرفه
و از این داغ به هــم ریخت ابا عبـدالله
پـر شـد از زمـزمـهٔ غــربت مــولا ، عرفه
چه فراز و چه فرودیست دراین زمزمه ها
با نواهای حسینـی شـــده معنــا ، عرفه
بغضها ناله شد و اشک به صحرا بارید
زیر باران چه غریب است خدایا عرفه
کاروان می رود و پشت سرش می بارد
اشـک بر گـونهٔ خشکیـدهٔ صحـرا ، عرفه
حاجیِ کعبه پیِ کرب وبلایی شدنست
می شـود کرب و بلا دشت مِنـا با عرفه
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
.
@navaye_asheghaan
.
#روز_عرفه
دوبیتی
دریا خجل از رحمتِ بسیارِ حسین
عالَم مُتِحَیِّر است در کار حسین
روز عرفه، خدا عنایت دارد
پیش از عرفاتیان به زوّار حسین
#علیرضا_قاسمی✍
.
@navaye_asheghaan
.
#روز_عرفه
«نفختُ فیه مِن روحی» مرا از خویش جان دادی
مرا در بهترین دلها -دل مادر- مکان دادی
برای گفتن حرفم، برای لقمۀ نانم
برای بازدمهایم، زبان، دندان، دهان دادی
خداوندا تو بودی مادرم را عاشقم کردی
مرا با دستهایش بین گهواره تکان دادی
تو با آرامش دریا، تو با کوه و گل و صحرا
خودت را به تمام بندههای خود نشان دادی
زمین را فرش زیر پای مخلوقات خود کردی
برای بال پروازِ پرنده، آسمان دادی
به قدر قطرهای از لطفهای تو نخواهد شد
اگر یک عمر بشمارم، از این دادی، از آن دادی
اگر جوشید خونِ گرم تو از حلق مجروحم
تو بودی که درون سینهام آتشفشان دادی
گلایه نیست در کارم، اگر آخر نوازش را
به خواهر نه، به دختر نه، به چوب خیزران دادی
#حسن_معارف_وند ✍
#عرفه
.
@navaye_asheghaan
#عید_قربان
در جهانی که همه مُدعی اند
در جهانی که پُر از حَرّافیست
منم و بی کسی و تنهایی
وَ خدایی که به شدت کافیست
عیدِ قربان شد و قربان کردم
پای لبخندِ خدا دنیا را
به خودش رو زده ام تا زین پَس
نَکِشَم منَتِ آدم ها را
خواندم اورا که اجابت کُنَدَم
که بگویم ز همه بیزارم
بوسه زد روی مرا با لبخند
چه خداوندِ رفیقی دارم
رفتم و دَر زدم و دَر وا کرد
دیدم آن چَشمِ خطاپوشش را
اصلا انگار نه انگار که من
بارها پَس زدم آغوشش را
آن خدایی که برایَم یک عُمْر
از سَرِ باغ خودش گُل می چید
هدیه ها داد به من اما گاه
هدیه را بینِ بَلا می پیچید
از همان دم که خدا را دیدم
دل به شاهانِ جهان نسْپُردم
نانِ یک عدّه به نرخِ روز است
من فقط نانِ دلم را خوردم
پُشتِ من گرم به خونی داغ است
تیغ ها بُغضِ مرا داشته اند
گُرده ام باغچه ی خَنجرهاست
دوستانم همه گُل کاشته اند
نیستم بینِ شما ، معتقدم
که خدا کرده مرا غَربالم
خوب هاتان اگر اینند چه خوب!
من به بد بودنِ خود می بالم
بگذارید مرا طَرد کنند
راهِ من سخت از این قشر جداست
چون که عمریست نیاموخته اند
که قضاوت فقط ازآنِ خداست
نشدم من به نقاب آلوده
هرچه هستم خودمَم باکی نیست
غُسل دادم دلِ خود را با اَشک
دین به جز پاکی و دل پاکی نیست
خسته ام خسته از این شهری که
حرف ها ساخته پُشتِ سرِ من
مهربان بودم و تاوان دادم
نیست با هیچکَسَم میلِ سخن
چای مینوشم و با یاسِ حیاط
خانه ام یکسره عطرآگین است
شعر و مداحی و سجاده و اشک
خلوت ساده ی من شیرین است
هرکه را شهر خرابَش کرده ست
می کند دستِ خدا آبادَش
آن خدایی که در این تنهایی
دلم آرام شده با یادَش...!
🔸شاعر:
#محسن_کاویانی
===========================
@navaye_asheghaan
عید قربان است رو بردرگه یزدان کنید
درمنای عشق جانان نفس را قربان کنید
عید قربان است روز امتحان بندگی
مثل اسماعیل باجان روی برجانان کنید
عید قربان است روز تابش مهریقین
با فروغی ازیقین جان را پُر از ایمان کنید
عید قربان است روز شوق و روز سرنوشت
دامن از گلهای اشک شوق گلباران کنید
عید قربان روز عید و روز پیمان بستن است
درچنین روزی وفا برعهد و برپیمان کنید
عید قربان جلوه ای از روز تسلیم و رضاست
جان ودل تسلیم امر حضرت جانان کنید
میزبان آفرینش میهمانی می دهد
از ره اخلاص خود را برخدا مهمان کنید
درمحیط بندگی با عشق وایمان ویقین
توشه ای آماده بهر برزخ و میزان کنید
زآفتاب حشر ایمن می شوید ،امروز اگر
رو به سوی آستان عترت و قرآن کنید
.
درچنین عید بزرگی ازخداوند کریم
آرزوی وصل مهدی درشب هجران کنید
چون «وفایی» دل به دریای ولایت افکنید
ساحل اندیشه را لبریز ازمرجان کنید
@navaye_asheghaan
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمههای نور و شور آن بیابان را ببین
گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
سفرۀ مهمانی خاص خدا گردیده باز
لالۀ لبخند و اشک شوق مهمان را ببین
دیو نفس از پا درافکن، سنگ بر شیطان بزن
هم شکست نفس را، هم مرگ شیطان را ببین
تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح
حنجر تسلیم بنگر، تیغ بران را ببین
کارد تیز و دست محکم، حلق نازکتر ز گل
پای تا سر چشم شو، اخلاص و ایمان را ببین
خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان
در دل تفتیدۀ صحرا، گلستان را ببین
گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را
رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین
آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل
در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین
روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر
چشمِ دل بگشا جمال حی سبحان را ببین
خیمۀ حجاج را با پای جان یک یک بگرد
آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین
دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را
سر بزن در خیمهها شاید ببینی یار را
سینه مشعر، دل حرم، میدان دید ما مِناست
گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست
غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کردهای
سیر کن تا بنگری گمگشتۀ زهرا کجاست
لحظهای آرام منشین هر که را دیدی بپرس
یار سوی مکه رفته، یا به صحرای مناست؟
حیف یاران در منی رفتم ندیدم روی او
عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست
حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا
حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست
حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند
حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست
حاجیان سر میتراشند از پی تقصیرشان
حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزههاست
حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند
حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست
حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند
حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست
حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار
حاجی ما سینهاش از سم اسبان توتیاست
خوش بود «میثم» همیشه سوگواری بر حسین
حاجی آن باشد که اشکش هست جاری برحسین
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
@navaye_asheghaan
.
وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ ....
با #امام_زمان عج ، در #روز_عرفه
-----------
تا به کی از غم هجران تو من گریه کنم
یا که از چهره ی پنهان تو من گریه کنم
عرفه آمد و دریاب مرا ای همه نور
تا کنار رخ تابان تو من گریه کنم
معرفت نیست اگر بی تو بخوانم عرفه
کاش می شد که به دامان تو من گریه کنم
به منِ خاک نشین هم نظرت افتاده ست
باید از این همه احسان تو من گریه کنم
تو بخوان آیه ی قرآن ، تو بخوان آیه ی نور
تا که با نغمه ی قرآن تو من گریه کنم
باید از لعل تو بشنید دعای عرفه
تا که با ناله ی سوزان تو من گریه کنم
این تویی باغ گل افشان و منم ابرِ بهار
بی رخ باغ گل افشان تو من گریه کنم
ای که تو طالب خون شهدایی بازآ
تا به گلهای شهیدان تو من گریه کنم
ای که بر جدّ غریبت همه دم گریه کنی
کاش چون دیده ی گریان تو من گریه کنم
دل من خون شود از موی پریشان شده ات
بر چنین مویِ پریشان تو من گریه کنم
بر تنِ بی سرِ فرزند علی آه کِشم
یا که بر عمّه ی نالان تو من گریه کنم
مثل «یاسر» شده ام خسته و دلتنگ ببین
از فراق رخ رخشان تو من گریه کنم
**
محمود تاری «یاسر»
@navaye_asheghaan
.
#عرفه و هجران یار
آمده ام شکسته دل تا که خدا خدا کنم
هرچه گناه و جرم را از دل خود جدا کنم
ناله ی من شده فزون می روم از خودم برون
رو به خدا برم کنون بر همه من دعا کنم
از گل خود ، بهار خود می طلبم قرار خود
من که به یاد یار خود با گل خود صفا کنم
ای عرفه ببین مرا بی گل خود غمین مرا
با غم وی قرین مرا من که ورا صدا کنم
این من و روی ماه او منتظر نگاه او
آمده ام به راه او هستی خود فدا کنم
چشم کبود خویش را بود و نبود خویش را
مس وجود خویش را با نگهش طلا کنم
پرده ز رخ کشیدنش وقت سحر دمیدنش
من به هوای دیدنش طایر دل رها کنم
گرچه فتاده ام به چاه گشته دو چشم من سیاه
آمده ام به اشک و آه تا مگرش رضا کنم
با کرم دوباره اش یک نظر و اشاره اش
تا که کنم نظاره اش دیده ی بسته وا کنم
آمده ام بسوی او دیده و دل چو روی او
از عرفات کوی او راهی نینوا کنم
داده به دل زمینه را عطر گل مدینه را
تا که حریم سینه را کوفه و کربلا کنم
حال سرشک نم نم و شیون و ناله در غم و
گریه برای ماتم و غربت لاله ها کنم
«یاسر» دل شکسته را در غم گل نشسته را
ز قید تن گسسته را لایق این عطا کنم
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»✍
#روز_عرفه
#مناجات
.
@navaye_asheghaan
.
#روز_عرفه
#امام_زمان
گربردل ما نور امیدی برسد
برقفل دل بسته کلیدی برسد
ای کاش که در دعای روز عرفه
ازصاحب ما به ما نویدی برسد
#سیدهاشم_وفایی ✍
.
@navaye_asheghaan
مهمانی
عرفه آمده و بار دگر مهمانی است
ابر رحمت به سر خلق خدا بارانی است
پرتو مهر تو افتاده به روی دل خلق
آسمان عرفات تو زبس نورانی است
حاجیان در عرفات تو همه جمع شدند
حال آن خسته دلان در عرفه عرفانی است
ای خطا پوش بپوشان گنهم را و ببخش
حال این بنده ی شرمنده شده بحرانی است
شاهد و ناظر من بر تو پناهنده شدم
از گناهان بزرگی که همه پنهانی است
چه کنم گر ندهی توشه ی راهم ای دوست
راه سخت است و مسیر ره من طولانی است
نشد امسا ل که در کرب وبلا گریه کنم
باز هم قسمت من جای حرم حیرانی است
در دعای عرفه مژده ی عفوی بفرست
به حسینی که کلامش همگی قرآنی است
سرو سامان بده ما را به ظهور مهدی
ز فراقش همه را بی سر وبی سامانی است
همه ی کار«وفایی» است گدایی از تو
ای کارت ز ازل تا به ابد سلطانی است
#سیدهاشم_وفایی✍
#روز_عرفه
.@navaye_asheghaan
شب عید قربان
شب عید قربان است
رحمت چنان باران است
عید قربان و عید عنایات است
عید دعا و عشق و مناجات است
جشن تبارک امشب مبارک۲
جشنی به پا امشب شد
ذکر همه یا رب شد
مرکز این جشن بیابان مناست
نور تابد از آسمان وقت دعاست
جشن تبارک امشب مبارک۲
امشب وقت دعا شد
جشن شادی به پا شد
امشب بگو درد دلت با خدا
تا که شوی نزد حق حاجت روا
جشن تبارک امشب مبارک۲
عالم دارالامان است
لطف حق بیکران است
عید خلوت با خدای مهربان
رحمت او بر سر ما سایبان
جشن تبارک امشب مبارک۲
عید مومنین آمد
ذکری دلنشین آمد
ای عاشقان روز عید قربان است
لطف خالق یکتا بیکران است
جشن تبارک امشب مبارک۲
#رضا_یعقوبیان
#عید_قربان
@navaye_asheghaan
غلامرضا سازگار
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
به هرکه مینگرم در لباس احرامش
دلش به جانب کعبهست، رو به سوی خداست
یکی به جانب مسلخ برای قربانی
یکی روانه به دنبال یوسف زهراست
یکی بهشت خدا را به چشم خود دیده
یکی به یاد جهنم ز تابش گرماست
یکی به خیمه ندای الهی العفوش...
یکی دو دیدهاش از اشک شوق چون دریاست
یکی به امر خداوند سر تراشیده
یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست
سلام باد بر آن مُحرم خداجویی
که روح بندگی از اشک دیدهاش پیداست
سلام باد بر آن کاروان صحراگرد
که لحظهلحظه به دنبال سیدالشهداست
سلام باد به عباس و اکبر و قاسم
که حج واجبشان در زمین کربوبلاست
سلام باد به اخلاص و صدق ابراهیم
که بهر ذبح پسر همچو کوه، پابرجاست
سلام باد به ایثار و عشق اسماعیل
که سر به دست پدر داد و خویش را آراست
وجود او همه تسلیم محض پا تا سر
که دست شست ز جان و سر و، خدا را خواست
کشید تیغ ولی آن گلو بریده نشد
فتاده بود به حیرت که عیب کار کجاست
به تیغ گفت ببر! تیغ گفت ابراهیم!
خدات گفته نبر! گر برم خطاست خطاست
«خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی»
هوالعزیز، همانا که حکم، حکم خداست
چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی
تو از خدا و خداوند از تو نیز رضاست
مباد تیغ کشی بر گلوی اسماعیل
که این پسر پدر بهترین پیمبر ماست
درست اگر نگری در وجود این فرزند
جمال نفس رسول خدا، علی پیداست
گذار خنجر و دست ذبیح خود بگشا
که ذبح اعظم ما ظهر روز عاشوراست...
بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین
که پیکرش به زمین، سر به نیزۀ اعداست
ذبیح ماست حسینی که جلوهگاه رخش
تنور و نیزه و دیر و درخت و تشت طلاست
ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر
تمام وسعت ملک خداش بزم عزاست
سلام خالق وخلقت به خون پاک حسین
که زخم نیزه و خنجر به پیکرش زیباست...
گلوی تشنه، سرش را ز تن جدا کردند
که بهر داغ لبش چشم عالمی دریاست
به جز ز اشک غمش دل کجا شود آرام
به غیر تربت پاکش کدام خاک، شفاست؟
به یاد دست علمدارش آهِ ماست علم
برای آن لب خشکیده چشم ما سقاست
به غیر وجه خدا «کُلُّ مَن عَلیها فان»
یقین کنید همانا حسین، وجه خداست
به یاد خون گلوی حسین تا صف حشر
سرشک «میثم» اگر خون شود همیشه رواست
عید قربان
غلامرضا سازگار
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمههای نور و شور آن بیابان را ببین
گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
سفرۀ مهمانی خاص خدا گردیده باز
لالۀ لبخند و اشک شوق مهمان را ببین
دیو نفس از پا درافکن، سنگ بر شیطان بزن
هم شکست نفس را، هم مرگ شیطان را ببین
تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح
حنجر تسلیم بنگر، تیغ بران را ببین
کارد تیز و دست محکم، حلق نازکتر ز گل
پای تا سر چشم شو، اخلاص و ایمان را ببین
خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان
در دل تفتیدۀ صحرا، گلستان را ببین
گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را
رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین
آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل
در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین
روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر
چشمِ دل بگشا جمال حی سبحان را ببین
خیمۀ حجاج را با پای جان یک یک بگرد
آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین
دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را
سر بزن در خیمهها شاید ببینی یار را
سینه مشعر، دل حرم، میدان دید ما مِناست
گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست
غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کردهای
سیر کن تا بنگری گمگشتۀ زهرا کجاست
لحظهای آرام منشین هر که را دیدی بپرس
یار سوی مکه رفته، یا به صحرای مناست؟
حیف یاران در منی رفتم ندیدم روی او
عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست
حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا
حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست
حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند
حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست
حاجیان سر میتراشند از پی تقصیرشان
حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزههاست
حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند
حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست
حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند
حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست
حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار
حاجی ما سینهاش از سم اسبان توتیاست
خوش بود «میثم» همیشه سوگواری بر حسین
حاجی آن باشد که اشکش هست جاری برحسین
عید قربان
غلامرضا سازگار
عید قربان است ای یاران گل افشانی کنید
در منای دل وقوف از حج روحانی کنید
تا نیفتاده است جان در پنجۀ گرگ هوا
گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید
سنگ ها از مشعر وصل الهی کرده جمع
جنگ با شیطان و ترک فعل شیطانی کنید
بانگ لبیک از درون آرید بیرون تا به تن
حلۀ احرام از انوار ربانی کنید
در مسیر وجه ربّک پای جان بگذاشته
گام اول در هوالهو خویش را فانی کنید
پای تا سر ذکر حق گردیده در عین سکوت
گفتگو با ذات پاک حی سبحانی کنید
@navaye_asheghaan
از سر من، موی بتراشید و محو هو شوید
تا همه لبریز از نور جمال او شوید
شستشو کن روح را در چشمه عین الیقین
حلۀ احرام پوش از شهپر روح الامین
پاک کن آیینه را از زنگ تزویر و ریا
تا شوی سر تا قدم آیینة حق الیقین
گردن تسلیم اسماعیل را در زیر تیغ
تیغ ابراهیم را بر حلق اسماعیل بین
تیغ از الماس در دست پدر برنده تر
ای عجب نازک تر از گل آن گلوی نازنین
نه گلو بشکافت نه آن کارد حنجر را برید
هم پسر گردید محزون هم پدر شد خشمگین
پای تا سر شعله شد فریاد زد کای تیغ تیز
از چه کندی می کنی در امر رب العالمین
تیغ گفتا کای سراپا گشته از محبوب پر
تو به من گویی ببر اما خدا گوید نبر
ناگهان آمد ندا از جانب رب جلیل
مرحبا ای عزم تو اخلاص و صدقت را دلیل
تا بماند نور ختم المرسلین در صلب تو
فدیه آورده است بر فرزند پاکت جبرییل
ما پذیرفتیم از تو ذبح فرزند تو را
تو خلیلی تو خلیلی تو خلیلی تو خلیل
ما تو را در بوته اخلاص کردیم امتحان
ما تو را دادیم تا صبح جزا اجر جزیل
هم تو بیرون آمدی از آزمایش رو سفید
هم جلال و عزت تو کرد شیطان را ذلیل
کشتن فرزند با دست پدر سخت است سخت
چون جمال دوست دیدی این بلا آمد جمیل
تا ز چشم ابر آید بارش رحمت فرود
بر تو و بر هاجر و فرزند دلبندت درود
ای خلیل الله اسماعیل تو از آن ماست
تا قیامت زنده این سنت به صحرای مناست
غم مخور گر زنده برگردید اسماعیل تو
مقتل ذبح عظیم ما منای کربلاست
فرق ها دارند با هم این ذبیح و آن ذبیح
این سرش بر سینه تو، او سرش بر نیزه هاست
حلق اسماعیل تو دارد خراش از خنجری
حنجر او پاره پاره از دم تیغ جفاست
جسم اسماعیل تو چون روح در آغوش تو
پیکر مجروح او از سم اسبان توتیاست
ذبح تو سیراب بود و مثل گل شاداب بود
ذبح زهراعلیها سلام با لب عطشان سرش از تن جداست
ای خلیل ما بود تا سیل اشکت در دو عین
آب شو چون شمع سوزان گریه کن بهر حسین
کیستی تو مروه و سعی و صفایی یا حسین
بیت و رکن و مشعر و خیف و منایی یا حسین
تو طوافی تو مطافی تو نمازی تو دعا
تو ذبیحی تو ذبیحاً بالقفایی یا حسین
آب زمزم تشنه لعل لب خشکیده ات
تو هزاران خضر را آب بقایی یا حسین
خون تو جاری است در رگ های احکام خدا
بلکه خود خون خدا، خون خدایی یا حسین
تو حسینی تو حسین کل خلق عالمی
تو شهیدی تو شهید کربلایی یا حسین
تو تمام مصحفی، آیات زخم پیکرت
تو کتاب انبیا و اولیایی یا حسین
آفتابا بر سر خلق دو عالم سایه ای
نخل "میثم" از کتاب زخم هایت آیه ای
عید قربان
غلامرضا سازگار
ای منای معرفت دل هایتان
روی جانان شمع محفل هایتان
در هوالهو خویش را فانی کنید
عید قربان است قربانی کنید
مشعر و خیف و منی را بنگرید
با نگاه دل خدا را بنگرید
سینه نورانی، نفس ها مشک خیز
چشم ها چون ابر رحمت اشگ ریز
خاک با مشک و عبیر آمیخته
اشگ مهدی در بیابان ریخته
ای منی آهنگ دیگر ساز کن
دفتر اسرار خود را باز کن
وصف آن پیر خدا جو را بگو
قصّه ی قربانی او را بگو
عشق اینجا خودنمایی می کند
مرگ دائم دل ربائی می کند
کارد لرزد در کف دست پدر
روح رقصد در تن پاک پسر
بوسه های تیغ روی حنجر است
یا نوازش های دست هاجر است
عشق می جوشد به رگ های خلیل
تیغ می گوید که یَنهانی جلیل
دوست بهر دوست خود را ساخته
تیغ اینجا رنگ خود را باخته
الله الله همّتی کن جبرئیل
تا بگیری تیغ از دست خلیل
این که کرده جان خود تسلیم دوست
لحظه ای، آنی نمی گنجد به پوست
در جبینش نور احمد را به بین
دیده بگشا و محمّد را به بین
ای قضا زامر خدا تعجیل کن
خلق را قربان اسماعیل کن
ای فلک دست دعا از دل برآر
ای ملک از عرش قربانی بیار
آی حُجّاج این ندا را بشنوید
بشنوید اینک خدا را بشنوید
در منی از سوی ربّ العالمین
گوسفند آورده جبریل امین
کای خلیل از تو پذیرفتیم ما
امتحان بود آنچه را گفتیم ما
کردی اجرا آنچه را ما خواستیم
بر خلیلیّت تو را آراستیم
هر چه هست و نیست در فرمان ماست
تیغ در دست تو، حکم از آنِ ماست
بنده گی کردی خلیل ما شدی
همدم بی جبرئیل ما شدی
این ذبیح ماست رویش را ببوس
تیغ بگذار و گلویش را ببوس
گر چه طفلت تیغ ما را مشتری است
آنکه باید ذبح گردد دیگری است
او سرا پایش نشان هر بلاست
قتلگاهش در منای کربلاست
پیش از آن کآید وجودت در وجود
بوده بر سجّاده ی خونش سجود
پیش تر از خلقت این روزگار
کرده اسماعیل ها بر ما نثار
تو خلیل مایی امّا او ولی است
نام زیبایش حسین بن علی است
عشق تا شام ابد مرهون اوست
اشگ «میثم» ها نثار خون اوست
عید قربان
غلامرضا سازگار
ای منای معرفت دل هایتان
روی جانان شمع محفل هایتان
در هوالهو خویش را فانی کنید
عید قربان است قربانی کنید
مشعر و خیف و منی را بنگرید
با نگاه دل خدا را بنگرید
سینه نورانی، نفس ها مشک خیز
چشم ها چون ابر رحمت اشگ ریز
خاک با مشک و عبیر آمیخته
اشگ مهدی در بیابان ریخته
ای منی آهنگ دیگر ساز کن
دفتر اسرار خود را باز کن
وصف آن پیر خدا جو را بگو
قصّه ی قربانی او را بگو
عشق اینجا خودنمایی می کند
مرگ دائم دل ربائی می کند
کارد لرزد در کف دست پدر
روح رقصد در تن پاک پسر
بوسه های تیغ روی حنجر است
یا نوازش های دست هاجر است
عشق می جوشد به رگ های خلیل
تیغ می گوید که یَنهانی جلیل
دوست بهر دوست خود را ساخته
تیغ اینجا رنگ خود را باخته
الله الله همّتی کن جبرئیل
تا بگیری تیغ از دست خلیل
این که کرده جان خود تسلیم دوست
لحظه ای، آنی نمی گنجد به پوست
در جبینش نور احمد را به بین
دیده بگشا و محمّد را به بین
ای قضا زامر خدا تعجیل کن
خلق را قربان اسماعیل کن
ای فلک دست دعا از دل برآر
ای ملک از عرش قربانی بیار
آی حُجّاج این ندا را بشنوید
بشنوید اینک خدا را بشنوید
در منی از سوی ربّ العالمین
گوسفند آورده جبریل امین
کای خلیل از تو پذیرفتیم ما
امتحان بود آنچه را گفتیم ما
کردی اجرا آنچه را ما خواستیم
بر خلیلیّت تو را آراستیم
هر چه هست و نیست در فرمان ماست
تیغ در دست تو، حکم از آنِ ماست
بنده گی کردی خلیل ما شدی
همدم بی جبرئیل ما شدی
این ذبیح ماست رویش را ببوس
تیغ بگذار و گلویش را ببوس
گر چه طفلت تیغ ما را مشتری است
آنکه باید ذبح گردد دیگری است
او سرا پایش نشان هر بلاست
قتلگاهش در منای کربلاست
پیش از آن کآید وجودت در وجود
بوده بر سجّاده ی خونش سجود
پیش تر از خلقت این روزگار
کرده اسماعیل ها بر ما نثار
تو خلیل مایی امّا او ولی است
نام زیبایش حسین بن علی است
عشق تا شام ابد مرهون اوست
اشگ «میثم» ها نثار خون اوست
عید قربان
غلامرضا سازگار
طلوع عید بزرگ و مبارک اضحی
فروغ وحدت و توحید داده بر دل ها
ز خاک پاک منی سرکشد بدامن عرش
نوای زمزمۀ گرم عاشقان خدا
در آن زمین مقدّس زدند حلقۀ عشق
به اشک و ناله و افغان و شور و شوق و دعا
رسد باوج سماوات نغمۀ لبیک
زکوه و سنگ و شن و خاک و ریگ آن صحرا
زدند خیمه در آن سرزمین که هر گامش
ز اشک دیده پیغمبری گرفته صفا
محمد و علّی و فاطمه حسین و حسن
نهاده اند رخ بندگی بخاک آنجا
صدای گرم مناجات حضرت مهدی
طنین فکنده در آن سرزمین بموج فضا
خوشا بحال دل محرمی که در آن جمع
جمال گمشدۀ خویش را کند پیدا
خوشا بحال دل آنکه بشنود پاسخ
از آن دهان مقدس چو گفت یا مولا
خوشا به ناله و فریاد و سینه سوختهای
که با دعای امام زمان رود بالا
روند جانب مسلخ کنند قربانی
نه گوسفند بگو گرگ نفس و دیو هوی
دوباره زنده شود خاطرات آن پدری
که زیر تیغ، پسر را نشانده بهر فدا
کشیده کارد بحلق پسر که در ره دوست
کند سر از بدن نوجوان خویش جدا
کشیده تیغ ولی آن گلو بریده نشد
که بُد نهفته در آن سرّ قادر دانا
به خشم آمد و گفتا به کارد کز چه سبب؟
نمی بُری گلوی نازک ذبیح مرا
به سنگ خورد لب تیغ تیز و سنگ شکافت
که ناگه از لبۀ تیغ شد بلند ندا
که ای خلیل تو گوئی بِبُر چسان ببُرم
که نهی میکندم ذات قادر یکتا
دراین مکالمه ناگاه گوسفند به دوش
رسید پیک خدا نزد حضرتش ز سما
که ای خلیل خدا حبذا، قبول، قبول
زهی زهی به چنین دوستی و صدق و صفا
بجای ذبح پس، گوسفند کند قربان
که هدیۀ تو پذیرفته شد به درگه ما
بُرید سر زتن گوسفند و گفت دریغ
نریخت خون ذبیحم بخاک دوست چرا؟
ندا رسید خلیلا به پیش رو، بنگر
که راز مخفی ما بر تو می شود افشا
به پیش روی نظر کرد و دید غرفه بخون
ذبیح فاطمه را در منای کرب و بلا
گشوده چنگ بسی گرگ های کوفه و شام
بقصد ریختن خون یوسف زهرا
ز تشنگی زده آتش بدامن گردون
صدای ناله اطفال سیدالشهداء
رباب اشک فشان در کنار گهواره
گلوی نازک اصغر نشان تیر جفا
سکینه بر لبش از سوز تشنگی تبخال
دو دست گشته بریده از پیکر سقّا
شکافته است جبین جوانش از دم تیغ
چنانکه فرق علی در نماز گشته دو تا
بریز خار نهان لاله های گلشن وحی
به جستجو شده کلثوم و زینب کبری
چو دید صحنۀ آن محشر عظیم خلیل
دو دست غم بسر خویش زد، فتاد زپا
ندا رسید خلیلا ثواب گریۀ تو
فزون تر است ز ذبح پسر به درگۀ ما
کدام صحنه بود همچو کربلای حسین؟
کدام روز بود همچو روز عاشورا؟
مصائب همۀ انبیاست حق حسین
که او به بزم ازل سر کشیده جام بلا
به وصف دوست نبندد لب از سخن «میثم»
اگر زبان بِبُرندش، دلش بود گویا
@navaye_asheghaan
.
#زمزمه، #زمینه، #شور
#فراق_کربلا در روز #عرفه + ۱بند زبان حال حضرت مسلم(ع)...
آرزو داشتم، عرفه تو کربلا باشم، که نشد
آرزو داشتم، خادمِ صحن و سرا باشم، که نشد
آرزو داشتم، پایین پاتون فدا باشم، که نشد
چِقَدر نشد نشد کنم بیا یه کم محل بذار
شهادت آرزوم شده روی لبم عسل بذار
سلطان کربلا، میدونم دستمو میگیری
من رو تا نینوا، میبری حتی توی پیری
آقای با وفا ، تو اَنیسِ دل فقیری
مولانا حسين، بنفسی لک الفدا حسین(۴)
بار گناهام، نمیذاره تا که تو صحنِ، تو بیام
دوری و دوستی، درد سریِ برا من که، مبتلام
میدونی آقا، قَبلِ محرم زيارت از، تو میخوام
داره مُحرمت مياد يه فکری کن به حال من
به حَجِ ناتموم شُدَت رَختِ فراقْ اَزم بِکَن
کاشکی منم دعا، عرفَم رو حرم می خوندم
واسه یه لحظه ام، خودمو پیشت می کِشوندم
دستم رو بر ضریحْ، با مددِ عباس می رسوندم
مولانا حسين، بنفسی لک الفدا حسین(۴)
نامه نوشتم، كه بیایی تو ولی آقا، نیایی
آقا ببین که، سفیر تو تنها شد اینجا، نیایی
کوفه سرِ جنگ، داره با فرزندانِ زهرا، نیایی
خودم دیدم که حرمله سه شعبه آماده میکرد
پسر عمو با اصغرت سمت مدینه بر بِگرد
اينجا جلو چشات، میبُرن از گلهای تو سَر
اینجا تو قتلگاه، میشی ای آقا پاره پیکر
اینجا اسیر میشه، بین نامحرما یه خواهر
واویلا حسین، یا ذبیحاً بالقفا حسین(۴)
#مجتبی_دسترنج_ملتمس✍
#زمینه_عرفه #روز_عرفه
#حضرت_مسلم
👇
@navaye_asheghaan