eitaa logo
کانال نوای عاشقان
13.7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
313 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به سالارِ شهیدانِ کَرب و بِلا حضرتِ اباعبدلله الحسین علیه السلام نوشت مرثیــه را از زبـــانِ کَــرب و بَـلا که قاصر است زبان از بیانِ کَـرب و بَـلا به عزّت و شَـرَفِ آخریـن نمـازِ حـــسین سـکوت کرد خـدا با اذانِ کَـــرب و بَـــلا همین‌ که رفـت به مِعـــراج اکـــبرِ لیـــلا زدند پیر و جوان بر جوانِ کَـرب و بَـــلا برای کودکِ شش ماهه قطره ای کافیست گلایه می کنم از آسمـــانِ کَـــرب و بَـــلا به جایِ بارشِ بـاران ، گرفت بارشِ تیــر نشست حَرمله پایِ کمـانِ کَـــرب و بَـــلا چه دست ها که به پـایِ فُـــرات افتادند روان شــدنـد از آبِ روانِ کَـــرب و بَـــلا چه سَــروها که سـر از نیزه ها درآوردند شُکوفه زار شده کهکشـانِ کَـــرب و بَـــلا زنـی فراتــر از اندیشـــه ، برتــر از ادراک قیـام کرد حــسینِ زمـــانِ کَـــرب و بَـــلا زبان‌ به نُطق گُشـــود و کَـلام حیران شد گدازه ریخت از آتشفشـانِ کَـــرب و بَـــلا هزار و چارصد و چند صفحه تاریخ است اگر خلاصه شود داستـــانِ کَـــرب و بَـــلا اگر جهــان همه دشنـــام باشـد و نفریـــن مباد کـم شود از دوستــانِ کَـــرب و بَـــلا بگـو پیـــاده شوند از رکـــابِ ظُـلمِ زمــان سـوار می رسد از کـــاروانِ کَــرب و بَـــلا @navaye_asheghaan
تقدیم به کریمِ اهلِ بیت امام حسنِ مجتبی علیه السلام مثلِ شمعی که دلیلِ مرگِ یک پروانه است غربتِ یک مرد گـــاهی از درونِ خانه است دشمنان با زخمِ تیـــغ و دوستان زخمِ زبان این شروعِ ماجرایی تلخ و بی رحمانه است سفره ی افطارِ او خالیست از خودکامگــی سفره ی احســـانِ او امّا پُر و پیمانــه است بیعتِ کوفــه برایش جز غم و اندوه نیست چون وفایِ عهد در کوفه فقط افسانه است شــیرِ صفّین و جَمَــل ترسی ندارد از نبَــرد صُلحِ او جنــگِ میانِ عاقــل و دیوانـه است روزه باشی و به جــایِ آب با زهــرِ جــفا ... این فقط یک گوشه از پایانِ مظلومانه است تیربارانِ کســی کــه رفتنش هم صُلــح بود کارِ نامردی است که با جدِّ او بیگانــه است جعده تنها نیست...قاتل خاطراتِ کودکیست قاتلِ او کوچه و دیـــوار تقدیم به کریمِ اهلِ بیت امام حسنِ مجتبی علیه السلام بعد از علی امیـــر و امــامِ حسین بود صُلحِ حسن ، شروعِ قیــامِ حسین بود بعد از ثـــنایِ ذاتِ خــدا و شهــــادَتِین قال الحَسن ... حدیثِ کلامِ حسین بود شاهی که در کمال ، علی بود و فاطمه ماهی که در جمال ، تمـــامِ حسین بود تسلیـــم نیست رازِ سکــــوتِ بلیـــغِ او این انتخـــاب ، رمـــزِ دوامِ حسین بود لبخـــندهایِ آخــــرِ او لحظـــه ی وداع تنها دلیـــلِ اشــــکِ مُــــدامِ حسین بود می سوخت بینِ حُجره غریبِ مدینه را زهری که تا همیشه به کــامِ حسین بود آن تیــرها که خورد به تابـــوتِ مجتبی در کــربلا جــــوابِ ســــلامِ حسین بود هرخیمه ای به پا شد از او یادگار داشت عطرِ حَسن ، شمیــمِ خیــــامِ حسین بود قاســم رسیــده بود به معــــراجِ کـــربلا با نامه ای که حُســـنِ خِــتامِ حسین بود @navaye_asheghaan
به بهانــــه ی 31 شهریور سالروزِ آسمانی شدنِ سیّد جوادِ ذاکر ساعت حدودِ پنج... قبرستانِ نو... دیروز همراه با دردی که خیلی دوستــــش دارم تنهـــایِ تنهـا بــــودم و تنهـــایِ تنهــا بـــود من بودم و مردی که خیلی دوستش دارم یک مردِ ساده ، بی ریا و خاکی و مظلوم با سنگِ قبری ساده تر از خطِّ اشـــک و آه با خطِّ زیبایــــی نوشتـــه رویِ سنگِ قبر : " سیّد جـــوادِ ذاکــــر و مــــدّاحِ آل الله " سیّد جوادِ ذاکــــری که بعدِ مـرگ اش هم مظلومی اش را میتوان در سنگِ قبرش دید مظلــوم بود و باز هم مظلــوم خواهد ماند این ذاکری که دستِ گلچین زود او را چید " دیوانه با دیوانه "  ذاکــــر با رسولِ تُرک یعنی شریکِ دردی از جنسِ خـودش باشد این همنشینی بی دلیل و اتّفاقــــی نیست باید کنــارِ مردی از جنسِ خــــودش باشد اینجا برایم حسِّ فــــوق العــــاده ای دارد آرامشِ محض است در بارانی از احســاس دیــــوارها هم نوحــه می خوانند با یـادش می جوشد از سنگِ مزارش روضه ی عبّاس تنها خودش این روزها حــــال و هوایــم را از بُغضِ سنگیـنِ نگاهــــم خوب می دانــــد با ضبطِ صــــوتِ کوچکم هر وقـــت دلتنگم می آیم و سیّد برایم روضــــه می خــــواند حالا مُحرّم اشــــک می ریـــزد نبــــودش را دیگر کسی سوزِ صدایش را نخواهد داشت حال و هوایِ روضــه اش را دارم امّا حــیف جایی دگر حال و هوایش را نخواهد داشت پایانِ شهریــــور طلــــوعِ آسِمانــــی هاست میلادِ او آغــــازِ مهــــر و مهربانــــی هاست از غربــــتِ ســــنگِ مزارش می توان فهمید ارثیه ی ســـادات بی نام و نشانــــی هاست @navaye_asheghaan
اشعار ابراهیم زمانی: ای کاش فقط کمــی مُسَلمـان باشیم از "میمِ " نخست مثلِ سَلمان باشیم پیغمـــبرِ ما نمادِ  " انسانیّت "  است قبل از همه چیز باید انســان باشیم 🌹🌹🌹 تقدیــم بر پیامبــرِ مهربانــی ها قرآن به جز او بر کسی نــازل نمی شد دیــنِ خدا با هیچکس کامِـــل نمی شد دیگر کســــی غیـر از رســولِ مهربانــی یک لحظه در غارِ حَرا داخِــــل نمی شد باران نمی باریــــد بر این دشـــتِ مُرده جادویِ جهلِ مشــرِکان باطِـــل نمی شد پیغمــــبرِ مــا " رحمــــتُ لِلعالمیـن " بود این وصف را جزاو کسی شامِل نمی شد تاریــــخ می دانــد بـــدونِ رنـــج هایش گنجینه ی صُلحِ بَشــر حاصِـــل نمی شد اسلام اگر دینِ خشـــونت بود و شمشیر حقّــی بــــرایِ دیــــگران قائِــل نمی شد روز احُــد پیغـــمـــبری تنهـــا نمی مانــد دیگـــر فلانــــی آن قَــدَر بُـزدِل نمی شد تنها علی ماند و خـــروشِ ذوالفقــــارش یک لحظه از پیغـــبرش غافِـــل نمی شد من کنتُ مولا...او صراط المستقیم است یعنی امیری جــز علــی عـــادِل نمی شد یعنی اگر حــق با کســی غیر از علی بود قبله کمی ســمتِ نجــف مایِـــل نمی شد بی پرده می گــویم بـــرادرهایِ دینـــی : اسـلام با غیـــر از علـــی کامِــل نمی شد
ایستــادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیــک امــام حــسین من همانم همان جــوانِ قدیم از همان نسـلِ شاعــرانِ قدیم پــدرم گــفت : نـوکــرِ او باش با علــی باش و قنبــرِ او باش مادرم گفت : ای غُــلامِ حسین نذر کردم تو را به نــامِ حسین حاصلِ پیــری ام جوانــی توست افتخارم به روضه خوانی توست پـســرم مُـــرده ام ، شهیــدم کن پیــشِ زهــرا تو رو سپیــدم کن بانـی روضــه های مــا زهراست مادرِ بچّــه شیعــه هــا زهراست گریه کردیم و باده نوش شدیم فاطمیّــه سیــاه پــوش شــدیم همــه ی عُمــر بـا ولــی ماندیم نسل در نســل با علــی ماندیم روضه در روضه احترام شدیم درِ این خانــه پیر غُــلام شدیم گریه در روضه ها گواهی ماست نوکــری حُـکمِ پادشاهــی ماست ایستادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیک امــام حــسین ما سرِ سفره ی تو سیــر شدیم از غم و غصّه ی تو پیــر شدیم تــو شفــاعــت کنــنــده مایــی بعدِ مرگـم تویــی که می آیــی می دهــی احــتــرام ، نوکـر را چه هَراســی نکیــر و مُنکــر را میزنی بانگ این غُلامِ من است نوکرِ من فقط به نــامِ من است تشنــه ی یـک پیالــه ام‌ بــوده ست روضه خوانِ سه ساله ام بوده ست عشــق را بی اراده آمــده اســت اربعیــن ها پیــاده آمــده اســت رو بــه روی ضــریــــح زانــو زد مُژه هایش به صحــن جــارو زد اعتقــادش فقط به بــاورِ ماست مــادرش هم کنیــزِ مــادرِ ماست جایگــاهش اگر رفیــع شده ست مادرم فاطمــه شفیــع شده ست سرِ این سفره صاحبِ فضل است بیمــه ی حضرتِ اباالفضــل است ایستــادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیــک امــام حــسین گرچه یک عمر مُستمندِ من است تــازه اینجــا نیازمــندِ مــن است پس حساب و کتابِ او با ماست در قیامــت جــوابِ او با ماست شورِ ما تا همیشه در سرِ اوست تربــتِ مــن کنــارِ پیکــرِ اوست بی وفایی است یاورش نشوم شافــعِ روزِ محشــرش نشــوم روسیــاه است خوب می دانم پُر گنــاه است خوب می دانم او ولـی احــتــرام کــرده مــرا رو به قبــله سلام کــرده مــرا آب نوشیــده با ســلام به مـن اشــکِ او داده الــتیـام به مـن ای خــدایِ همیشـه در دلِ مـن بنده ات را ببخــش بر دلِ مـن می رسد بانگ از خدایِ حسین همـه ی ماسَـوی فــدایِ حسین کربــلایِ تو هست عَـرشِ بریــن پس بهشتِ من است رویِ زمین ایستــادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیــک امــام حــسین @navaye_asheghaan
تقدیــم به اسوه ی صبر و استواری حضـــرتِ زینـــب ســلام الله علیهــا از آن روزی که این زیبنده زینب نــام می گیرد فقــط از چشـــم هایِ یک نفــر الهــام می گیرد به لبخـــندِ بــرادر می سِپــارد اشــک هایش را فقــط پروانــه در آغــــوشِ گُــل آرام می گیرد گـــلســـتانِ علــی با او شــمیــــمِ دیگــری دارد شقایــق دارد از چشمـــانِ لالـه جــام می گیرد روایــت می کند « الجّــارُ ثُمَّ الـــدّار » را باران که چــترِ مهـــربانــی بــر سـرِ ایتـــام می گیرد دلِ خـونِ حَسَـــن با خنده اش آرام خواهد شد « کـرامـت » از کـــنـارِ نــامِ او اکــرام می گیرد یقیـن دارم کلیـــدِ کربـلا در دسـت هایِ اوست کـــه در ایــن راه زینـب اختیــارِ تــام می گیرد نمازِ سرخِ عاشــورا پس از هفتـــاد و دو رکعت فقط با سجـــده هایِ سبزِ او فرجــام می گیرد گُلی که خنده هایش را ندیده دیده ی خورشید حجاب از خارِ صحرا هم ، شباهنگـــام می گیرد شکوهش می کند خَم ، قامتِ گلدسته ها را هم به زیــرِ گـــامِ او ویــرانــه استحکـــام می گیرد خروشِ اشک هایش میکند خون قلبِ مَحمِل را و از پیشانـی اش شعــرِ حماســی وام می گیرد چراغِ خطبه هایش ظلمِ شب را کور خواهد کرد چنان که صبحِ صــادق انتقام از شـــام می گیرد خــبر در امتـدادِ چشـــم هایش می رســد از راه مـی آیـــد نـنــگ را از دامـــنِ اســـــلام می گیرد @navaye_asheghaan
بـــاد از دوردســـــت مـــی آمـد شــــمع پروانه را خـــبر می کرد آتــــشِ آهِ ســردِ مـــادر داشـــت در دلِ کوچـــک اش اثر می کرد غُربــتِ واژه هــا قَلــم می خورد داشت نظمِ جهان به هم میخورد کوچــه انگــار تنــگ تـر می شـــد داشت یک حادثـه رقم می خورد ســـیلـــیِ بــادهـــایِ پایـــــیــزی راه را بستـــه بــود بـــا فـــریــاد دستِ ننگیـــنِ فتنـــه بالا رفـــت و سِپس آسِمــان زمیـــن افتـــاد چشم هایـــش کبــود می دیدند روزِ روشن شبیهِ شــب شده بود آسِمان شــرم داشت از خورشیـد کودکِ قصّه جان به لب شده بود این گذشــت و گذشـــت تا اینکه کینـــه ها با کنایــه ها همدســت ریسمــانِ سقیفــه بــا لبـــــخــند داشت دستانِ کعبه را می بست شعله ها سُرخ می شدند از شرم در و دیوار روضـه می خواندند کاش اصلأ مدینه کوچه نداشت کاش آن روز خانــه می مانــدند دیگـــر از زندگی پس از آن روز گریه در گریه سیــر شد کـــودک بــا نگـــاهــی بـه مـادرش زهــرا در همان کوچه پیـر شد کــودک @navaye_asheghaan
فاطمیه ۱۴۰۲ نوحه شماره ۴ واحدِ احساسیِ شهادتِ حضرتِ زهرا سلام الله علیها دارد وصیّت می کند زهرا به حیدر زهرا پُر از تاب و تب و بیتابِ حیدر چشمانِ زهرا اشکِ فُرات است تنها دعایش : عجّل وفات است یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها بسته به بازویِ علی او جوشنی را داده به زینب فاطمه پیراهنــی را خون گریه دارد ، او روضه ها را می سوزد از اشک کرب و بلا را یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها حیدر به دوشش می بَرد تابوتِ خود را در خاک پنهان می کند یاقــوتِ خود را فصلِ خزانِ حیدر رسیده مانندِ زهرا قدّش خمیــده یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها زینب بغل کرده لباسِ مادرش را کرده هوایِ عطرِ یاسِ مادرش را مانده برایش از غم شــراره چادر نماز و یک گوشـــواره یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها دارد حَسن با بُغض می کوبد به دیـــوار دلخون شده دیوار و گلگون است مِسمار میگوید ای کاش من مُرده بودم در کوچه ها سیلی خورده بودم یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها در خواب می بیند حسین بی مادری را حِس می کند روی گلویش خنجــری را پهلو شکسته خونیــن پر و بال زهرا رسیـــده ، در بینِ گــودال یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها در کربلا دیدم امیــــدِ آخرم رفت بر روی نیزه آیه های کوثرم رفت آن دَم بُریدم ، از زندگــی دل آمد به مَسلخ ، شمرِ سیه دل او مینشست و من مینشستم او روی سینه ، من در مقابــل او می بُریـد و من می بُریـدم او از حسین سر من غیر ازو دل یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها @navaye_asheghaan
. ایستــادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیــک امــام حــسین من همانم همان جــوانِ قدیــم از همان نسـلِ شاعــرانِ قدیــم پــدرم گــفت : نـوکــرِ او بــاش با علــی باش و قنبــرِ او بــاش مادرم گفت : ای غُــلامِ حــسین نذر کردم تو را به نــامِ حــسین حاصلِ پیــری ام جوانــی توست افتخارم به روضه خوانی توست پـســرم مُـــرده ام ، شهیــدم کن پیــشِ زهــرا تو رو سپیــدم کن بانـی روضــه های مــا زهراست مادرِ بچّــه شیعــه هــا زهراست گریه کردیم و باده نوش شدیم فاطمیّــه سیــاه پــوش شــدیم همــه ی عُمــر بـا ولــی ماندیم نسل در نســل با علــی ماندیم روضه در روضه احترام شدیم درِ این خانــه پیر غُــلام شدیم گریه در روضه ها گواهی ماست نوکــری حُـکمِ پادشاهــی ماست ایستادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیک امــام حــسین ما سرِ سفره ی تو سیــر شدیم از غم و غصّه ی تو پیــر شدیم تــو شفــــاعــت کنــنــده مایــی بعــدِ مرگـم تویــی که می آیــی می دهــی احــتــرام ، نــوکـر را چــه هَراســی نکیــر و مُنکــر را می زنی بانگ این غُلامِ من است نوکرِ مــن فقط به نــامِ من است تشنــه ی یـک پیالــه ام‌ بــوده ست روضه خوانِ سه ساله ام بوده ست عشــق را بی اراده آمــده اســت اربعیــن ها پیــاده آمــده اســت رو بــه روی ضــریــــح زانــو زد مُژه هایش به صحــن جــارو زد اعتقــادش فقط به بــاورِ ماست مــادرش هم کنیــزِ مــادرِ ماست جایگــاهش اگر رفیــع شده ست مادرم فاطمــه شفیــع شده ست سرِ این سفره صاحبِ فضل است بیمــه ی حضرتِ اباالفضــل است ایستــادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیــک امــام حــسین گرچه یک عمر مُستمندِ من است تــازه اینجــا نیازمــندِ مــن است پس حساب و کتابِ او با ماست در قیامــت جــوابِ او با ماست شورِ ما تا همیشه در سرِ اوست تربــتِ مــن کنــارِ پیکــرِ اوست بی وفایی است یاورش نشوم شافــعِ روزِ محشــرش نشــوم روسیــاه است خوب می دانم پُر گنــاه است خوب می دانم او ولـی احــتــرام کــرده مــرا رو به قبــله سلام کــرده مــرا آب نوشیــده با ســلام به مـن اشــکِ او داده الــتیـام به مـن ای خــدایِ همیشـه در دلِ مـن بنده ات را ببخــش بر دلِ مـن می رسد بانگ از خدایِ حسین همـه ی ماسَـوی فــدایِ حسین کربــلایِ تو هست عَـرشِ بریــن پس بهشتِ من است رویِ زمین ایستــادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیــک امــام حــسین @navaye_asheghaan