#اشعار_مناسبت_های_ویژه
#سایر
ماه رمضان -(ماه رمضان ای مه زیبای خدایی )
ماه رمضان
ماه رمضان ای مه زیبای خدایی
هرگه که بیایی همه را شادنمایی
مهمانی حق باشی و ما هم همه مهمان
بنشسته سر سفره که تو رو بنمایی
شادم زعطا گشتن ادراک حضورت
یکبار دگر از همگان دل بربایی
توماه صیام هستی وما بنده صائم
درگاه امیدی تو واسباب رجایی
قرآن خدا را به یقین فصل بهاری
با خواندن آن قلب بیابد چه جلایی
باشد شب قدری به شبهای تو مستور
در بین لیالی بکند جلوه نمایی
به به زسحر ها که گه راز ونیازست
افطار دهد بردل صائم چه صفایی
با تو بگشودست خدا باب بهشتش
الحق که تو مستوجب هر گونه ثنایی
هر روز تو، رحمان بدهد بارش رحمت
خالی نگذارد ز کرم دست دعایی
صدشکر دگربار شدم ساکن شهرت
تو ماه درخشان همه ارض وسمائی
شاعر: #اسماعیل_تقوایی
#اشعار_مناسبت_های_ویژه
زمینه ایام فاطمیه(سلام الله علیها)
#آجرک_الله_یا_بقیت_الله
السلام علیکِ اَیَّتُهاالصّدیقه الشّهیده
#جانسوز
#جدید
دیگه تمومه
داره میشکنه بغضی که تو گلومه
واسه (برای) تو مردن علی ارزومه
دیگه تمومه
دیگه تمومه
چشمام نمیبینه کی روبرومه؟
فضه بگو حیدرِ من کدومه؟
دیگه تمومه
چقد دردِ دل دارم اما نفس نیست
به دنیا بگو این همه غصه بس نیست؟
کنارم بشین ، دمِ اخری
باید بعدِ من ، کنی مادری
بتو میسپارم ، من اَیتامَمو
علی رو غریب ، نزاری بری
یا فضه خذینی ، یا فضه خذینی
بند دوم
تنگه نفسهام
چقد جابجا داره میبینه چشمام
افتاده لکنت دیگه توی حرفام
تنگه نفسهام
تنگه نفسهام
پشت دره حیدر از دردِ پاهام
حتی نمیشه بلند شم من از جام
تنگه نفسهام
گفتم به زینب همه چیزو اما
چشمت به زینب باشه حتما اسماء
دلش نازکه ، اخه دختره
نزار حوصلش ، یه وقت سر بره
حواست باشه ، یه وقت داد نزن
سرِ دختری که بی مادره
یا فضه خذینی ، یا فضه خذینی
بند سوم
بارون میباره
داره کربلا رو به یادم میاره
یکی سنگ اورده یکی نیزه داره
بارون میباره
بارون میباره
میبینم حسینم سپاهی نداره
کسی نیست برا اصغرش اب بیاره
بارون میباره
زینب داره بینِ خارا میگرده
دنبالِ انگشت تو صحرا میگرده
یدفعه پیِ ، تنِ بی سره
یدفعه پیِ ، یه انگشتره
یکی نیست کمک ، کنه زینبو
نزاره گلم ، اسیری بره
یا فضه خذینی ، یا فضه خذینی
#خادم_زینب
#زمینه_روضه_ای
#فاطمیه
#اشعار_مناسبت_های_ویژه
#اشعار_مناسبت_های_ویژه
شور روضه ای فاطمیه سلام الله علیها
بند١
وای از دیوار و در
لعنتِ خدا به آتیش ِ شعله ور
مادر افتاده بازم توو دردسر
وای از دیوار و در
واسش دلشوره داشت
دستای لرزونش و هی روو هم میذاشت
علی(ع)چشماش و از زهرا(س) برنداشت
واسش دلشوره داشت
(چل نفر بی حیا
حرف ناروا میزدن
قلبش کنده میشد حسن ع ) ٢
بند٢
آه از مسمارِ داغ
رفت تویِ پهلوش، وای از این اتفاق
غم نداریم بیشتر از این غم سراغ
آه از مسمارِ داغ
وای فضه می دوید
خورد زمین زهرا(س)رنگ از چهره ش پرید
پشتِ در محسن جون داد و شد شهید
وای فضه می دوید
(درِ این خونه رو
کاش نامرد نمیزد لگد
زهرا(س) ضربه خورد خیلی بد
زهرا(س) ضربه خورد خیلی بد) ٢
بند٣
وای از کرب و بلا
از حسین(ع)تشنه-لب زیرِ نیزه ها
از تنی که چیدنش تویِ بوریا
وای از کرب و بلا
آه از گودالِ خون
آسمون شد از این ماتم روضه خون
ذوالجناح اومد با زینِ واژگون
آه از گودالِ خون
(دم مغرب شد و
کارم اشکِ پیوسته شد
دستِ زینب(س) بسته شد
دستِ زینب(س) بسته شد) ٢
بند۴
ای... وای از شهر شام
میزدن با کینه سنگ از روو پشت بام
کاروان مونده معطل توو ازدحام
ای... وای از شهر شام
آه از بزم شراب
چوب خیزران به لب میخورد و رباب(س)-
-سر و توو بغل گرفت با حالِ خراب
آه از بزم شراب
وای از تشتِ طلا
سرِ بابا رو رقیه(س) دید بیهوا
چه کنه آخه بااین رگهای رها؟!
وای از تشتِ طلا
(لب کوچیکش و
روو لبهایِ بابا گذاشت
دق کرد و دیگه جون نداشت
دق کرد و دیگه جون نداشت) ٢
#خادم_الزهرا
#أللهم_صل_علی_محمدوآل_محمدوعجل_فرجهم
#بفاطمة_س_إلهی_العفو
#بالحسین_ع_إلهي_العفو
#دخیلک_یا_رقیه_س
213.1K
#اشعار_مناسبت_های_ویژه
#اشعار_مناسبت_های_ویژه
شور روضه ای فاطمیه سلام الله علیها
بند١
وای از دیوار و در
لعنتِ خدا به آتیش ِ شعله ور
مادر افتاده بازم توو دردسر
وای از دیوار و در
واسش دلشوره داشت
دستای لرزونش و هی روو هم میذاشت
علی(ع)چشماش و از زهرا(س) برنداشت
واسش دلشوره داشت
(چل نفر بی حیا
حرف ناروا میزدن
قلبش کنده میشد حسن ع ) ٢
بند٢
آه از مسمارِ داغ
رفت تویِ پهلوش، وای از این اتفاق
غم نداریم بیشتر از این غم سراغ
آه از مسمارِ داغ
وای فضه می دوید
خورد زمین زهرا(س)رنگ از چهره ش پرید
پشتِ در محسن جون داد و شد شهید
وای فضه می دوید
(درِ این خونه رو
کاش نامرد نمیزد لگد
زهرا(س) ضربه خورد خیلی بد
زهرا(س) ضربه خورد خیلی بد) ٢
بند٣
وای از کرب و بلا
از حسین(ع)تشنه-لب زیرِ نیزه ها
از تنی که چیدنش تویِ بوریا
وای از کرب و بلا
آه از گودالِ خون
آسمون شد از این ماتم روضه خون
ذوالجناح اومد با زینِ واژگون
آه از گودالِ خون
(دم مغرب شد و
کارم اشکِ پیوسته شد
دستِ زینب(س) بسته شد
دستِ زینب(س) بسته شد) ٢
بند۴
ای... وای از شهر شام
میزدن با کینه سنگ از روو پشت بام
کاروان مونده معطل توو ازدحام
ای... وای از شهر شام
آه از بزم شراب
چوب خیزران به لب میخورد و رباب(س)-
-سر و توو بغل گرفت با حالِ خراب
آه از بزم شراب
وای از تشتِ طلا
سرِ بابا رو رقیه(س) دید بیهوا
چه کنه آخه بااین رگهای رها؟!
وای از تشتِ طلا
(لب کوچیکش و
روو لبهایِ بابا گذاشت
دق کرد و دیگه جون نداشت
دق کرد و دیگه جون نداشت) ٢
#خادم_الزهرا❣:
#رضاابوالحسنی
@navaye_asheghaan