#السلام_ای_جان_پیغمبر_حسین
#امام_حسین
السلام ای جان پیغمبر حسین
سورۀ قـرآن پیغـمبر حسین
السلام ای آنکه در دلهای ما
کعبۀ شش گوشه ای کردی بپا
ای صفای خانـۀ عشق علی
نازنـین دُردانـۀ عشق علی
ای وجودت در سرای فاطمه
بـوده آرامـش بـرای فاطمه
ای نمـکدان تمام اهل بیت
روضه ات تکیه کلام اهل بیت
از ازل آدم برایت گریه کرد
حضرت خاتم برایت گریه کرد
ای قرار سینه های بی قرار
وی سرت بر مرکب نیزه سوار
از زمانی که شنیدم نام تو
چون کبوتر می پرم بر بام تو
نام تو از بس نمک دارد حسین
شوری اش ازدیده می باردحسین
بین فرزندان پاک فاطمه
نام تو زیباترین ذکر همه
دل به بند غمزه ات زنجیر شد
طفل عشقم از غم تو پیر شد
هر که شد بهر تو مولا اشک ریز
پیش زهرا شد گرامی و عزیز
هر که گوید یاحسین آقا شود
بلکه محبوب دل زهرا شود
هر که نامت را به لوح دل نوشت
می شود همسفره با تو در بهشت
ای حسین سوگند بر آب آورت
دوستت دارم بجان اکبرت
چارده قرنی که نامت برلب است
هر کجادیدم کنارت زینب است
هیچ جا زینب بدون تو نبود
زندگیِ بی تو زینب را چه سود
عشق زینب برتوعشقی ساده نیست
همچوزینب هیچ کس دلداده نیست
در عجب ماندم چرا قوم پلید
از چنین مولای خوبم سر برید
کوفه در فهم ولایت مانده است
یار ما را نا مسلمان خوانده است
آه از آن ساعت که زینب دید آه
دست و پامی زد حسین در قتلگاه
دید زیر سمّ اسبان آن عزیز
پیکر پاک حسین شد ریز ریز
از زمین تا عرش زینب ناله زد
کربلا لـرزید آن شب ناله زد
مُصحَف قرآن که پاره پاره ای
ای حسین جان کن برایم چاره ای
تا سر پاک تو را بر نی زدند
آمدند و کودکان را هی زدند
بچه ها از گریه هِق هِق می کنند
یاریم کن طفلکان دِق می کنند
این جماعت بی حیایند و بدند
چشم تان روشن زینب را زدند
این اَرازِل ها که پَرده می دَرند
خواهرت را به اسیری می برند
من کجا بی تو سفر رفتم حسین؟
بی محارم هر گذر رفتم حسین؟
خواستند رنجیده تر گردد دلت
همسفر کـردند مـرا بـا قـاتلت
این جدایی این فراق سینه سوز
من گمانم خواب می بینم هنوز
ای قـرار سیـنه های بی قرار
من بمیرم تو شدی نیزه سوار
ای حسین جان دم بدم در بین راه
از سر نیزه به خواهر کن نگاه
این بُوَد ای جانِ جان تقدیرمان
گر چه دلتنگت شوم ای مهربان
تا که من از پا نیفتم در غمت
پس برایم در سفر قرآن بخوان
آرزوی من بُوَد ای نور عین
در دم مُـردن بگویم یاحسین
سوز دل کردی عطا «مداح» را
تا بگوید روضه ی جانکاه را
شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»