#برائت
#عیدالزهرا
دهم به بانگ رسا این شعار و مفتخرم:
که یار حیدر کرار و دشمن عمرم
بدیهیای چوتبرّا، به فرض اگر نظریاست
خموش باش و مرا واگذار با نظرم
چه سان شریک شوم در عقیده با قومی
که نیست جز جهتِ قبله، شرکتی دگرم؟!
کجای مذهب من با بنی سقیفه یکیست؟!
معاد، عدل، امامت، خدا، پیامبرم؟!
اگر شباهتِ ظاهر ملاکِ دوستی است
سخن صریح بگویم و یا که درگذرم؟
برو رفاقت بوزینه برگزین تا من
وجوه مشترکش با بنیبشر شمرم
مرا معاشرتش جز وبال و نکبت نیست
برادری که بود عاقِ مادر و پدرم
در آفتابِ قیامت سرم گداخته به
که بالِ شب پرهگان سایه افکنَد به سرم
در این معاملهام با کسی مجامله نیست
تشیعِ عمری را به نیم جو نخرم
من و مصالحۀ خون فاطمه؟! هیهات
وگر چنین کنم، این ننگ را کجا ببرم؟
تقیهای که کند مضمحل، تشیع را
تقیه نیست؛ خدارا مدار برحذرم
تو عاقلانه شماری اگر ز بهر علاج
چنان فراوان دارو خورم که جان سپرم؟
و یا به وقت هَرَس ـ کز برای اصلاح است
شکوفه و ثمر و شاخ و ساقه را ببُرم؟
تقیه بهر صیانت بود نه بهر زوال
دلیلِ شرع و خرد، دو گواهِ معتبرم
چو غنچه بسته زبانی بساست، وقت آمد
که پرده از دل خونین دگر چو گل بدرم
شکایتیاست به عنوان یک بشر دارم
نه طبل تفرقه میکوبم و نه فتنهگرم
سقیفه در بشریت فکند شعلۀ کین
کجا توانمش از یاد برد اگر بشرم؟
چو بست فتنۀ آنان، درِ مدینۀ علم
چو همگنان به تمنای علم، دربدرم
چرا به جرمِ مسلمانی ای مسلمانان
جریحِ طعنۀ اهل دیار باخترم؟
چرا پیمبر رحمت شده نماد عذاب؟
کز این جسارت از او شرمناک و معتذرم
چراست داغ خشونت به جبهۀ اسلام؟
اگر تو بیخبری من نه چون تو بیخبرم
کدام سنگدلی اهل آن ممالک را
بکشت و گفت نمایندۀ پیامبرم؟!
کدام علم ستیزی کتابسوزی کرد
که علم، نالهزنان گفت سوخت بال و پرم؟
کدام بدسیَری نام وحی، «هذیان» کرد؟
گواهِ صدق، تواریخ باشد و سیَرم
اگرچه وجهِ نزاعم حطام دنیا نیست
وگرچه بر سر دین با سقیفه کینهورم،
تصرفی که عمر کرد در غنائم فُرس
مرا بس است اگر خود نه عاری از هنرم
بهجای علمِ مجسم نشست و گفت: از علم
ز پیرزالِ پسِ پرده بی نصیب ترم
هرآنچه کردوتواش نام کردهای «خدمت»
خیانت است و دگر هیچ، هرچه مینگرم
من اَر عمارتِ مغصوبه را کنم آباد
خود اینعمل چهشماریتو؟عیب یا هنرم؟
بهخونفاطمه سوگند روز حکم و حساب
ز هرکه بگذرم، از آن دو تن نمیگذرم
بخوان وعیدِ «مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُون»
تو مهربانتری از کردگارِ مهروَرم؟
کنون منم که به امید آن وعیدِ اکید
مدام دیده به راه امام منتظرم
سرم به منقبت شاه لافتاست بلند
اگرچه راست نگردد ز معصیت کمرم
زهی ز فیض غلامی آن امیر بیان
کنون به ملک معانی خدیو تاجورم
نگر به نظم بدیعم،که چون بهرشته کشید
مطوّلاتِ معانی، بیان مختصرم
ایا شهی که درِ شهر علم، غیر تو نیست
نگاه دار و حوالت مکن به هیچ درم
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#عید_بیعت عیدالزهرا عید الزهرا
.
.
#امام_رضا علیهالسلام
#برائت
#توسل
#سید_اشرفالدین_حسینی
دیشب به سرم باز هوای دگر افتاد
در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد
چشمم به ضریح شه والاگهر افتاد
این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد:
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
این قبر غریب الغربا، خسرو طوس است
این قبر معینالضّعفا، شمس شموس است
خاک در او مرجع ارواح و نفوس است
باید ز ره صدق بر این خاکِ در افتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
اين روضۀ پرنور به جنّت زده پهلو
مغز مَلَك از عطر نسيمش شده خوشبو
بشنيد نسيم سحری رايحۀ او
كز بوی بهشتيش چنين بیخبر افتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
حوران بهشتی زده اندر حرمش صف
خیل مَلَک از نور، طبقها همه بر کف
شاهان به ادب در حرمش گشته مشرّف
این جاست که تاج از سر هر تاجور افتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
اولاد علی شافع یوم عرصاتند
دارای مقامات رفیع الدّرجاتند
در روز قیامت همه اسباب نجاتند
ای وای بر آن کس که به این دوده درافتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
کام و دهن از نام علی یافت حلاوت
گل در چمن از نام علی یافت طراوت
هر کس که به این سلسله بنمود عداوت
در روز جزا جایگهش در سقر افتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
هر کس که به این سلسلۀ پاک جفا کرد
بد کرد، نفهمیده، غلط کرد، خطا کرد
دیدی که یزید از ستم و کینه چهها کرد
آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
اولاد امیّه چو در کینه گشودند
بر عترت اطهار بسی ظلم نمودند
آخر همگی بيدقی از لعن ربودند
دیدیم که از نام و نشانْشان اثر افتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
حَجّاج که شد منکر هر خارقِ عادات
میکُشت به هر روز بسی شیعه و سادات
امروز به او لعن کنند اهل سعادات
آوازۀ ظلمش به همه بحر و بر افتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
کردند جفاها بنی عبّاس ستمگر
مسموم شد از ظلم و جفا موسی جعفر
بر قلب غریب الغربا زهر زد اخگر
ظلم بنی عبّاس به گیتی سمر افتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
بست آب به قبر شهدا چون متوکّل
در اوج فلک، روح مَلَک شد متزلزل
دریا به فغان، موج زنان، نعره زد از دل
در سطح زمین، غلغله در خشک و تر افتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
جِیش متوکّل به لب شط بنشستند
بر زاير شاه شهدا راه ببستند
از کین، دل زوّار حسین را بشكستند
از قافلۀ عشق بسی دست و سر افتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
عیدالزهرا عید الزهرا
.