eitaa logo
کانال نوای عاشقان
13.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
314 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست هر بار بی قراری زینب تو را شکست بر سر گرفت چادر زهرا سکوت کرد آهی کشید و بغض لبت بی هوا شکست هر بار یاد فاطمه کردی دلت شکست وقتی دلت شکست، دل مرتضی شکست ای هم نفس ترین علی بعد فاطمه قلبت میان غربت یک ماجرا شکست پیشانی ات که گنبد محراب را شکافت وقت هجوم تیغ به شیر خدا شکست ده سال پیر قصه ی اشک حسن شدی از زخم هر زبان که دل مجتبی شکست وقتی حسین رانده شده از شهر مادریش باید نوشت حرمت آل عبا شکست عباس شد ستاره دنباله دار تو تا کربلا رسید، و در کربلا شکست یک عمر گریه کردی و گفتی فقط حسین ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست وحید محمدی
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 شبی از خویشتن سفر کردم سیـر کــردم جهـان بـالا را بین قصری ز باغ‌های بهشت دیـدم امّ‌البنیـن و زهــرا را آن یکی بود رکن شیر خدا دگــری بـود مــادر شهدا عجبـا! نـام هـر دو فاطمه بود ذکرشان شمع محفل همه بود نگــه آن دو مهربــان مــادر گه به گودال و گه به علقمه بود هر دو را اشک و خون روان ز دو عین بهـر عبـاس بـود و بهـر حسین گفت ام‌البنین به دخت رسول کی سلام خدا به جان و تنت ای هــزاران‌ هـزار عباسم بـه فـدای حسیـن بـی‌کفنت داده‌ام در رهش چهار شهید کاش بـودی مرا هزار شهید گفت زهرا که ای بلند اقبال گلبــن چــار لالـۀ پـرپـر چار فرزند تـو عزیـز من‌اند بلکـه هـر چـار را منم مادر پسـران تـو، نـور عیـن من‌اند مثل عباس تـو حسین من‌اند بـاغبــان چهــار لالــۀ یـاس پسـرانـت تمــام اشجـع نـاس دوست دارم من ای ستوده‌ خصال تـو برایم بگویی از عباس از علمـداری و وفـاداریش ادب و غیرت و فداکاریش گفـت: بـی‌بـی از آن سـرافـرازم که شد عباس من فدای حسین این که اشکم ز دیدگان جاری‌ست می‌کنم گریه از برای حسین گر چه عباس رفته از دستم من شریک غم شما هستم فاطمه گفت: مادر عباس من تـو را نیـز یار و هم دردم تو نبودی، ولی به جای تو من بهـر عبــاس، مـادری کردم پـــدرم آب بهـــر او آورد او به عشق حسین آب نخورد اشک ام‌البنین به رخ جاری گفـت ای مـادر فــداکـاری از حسینت بگــو بـه امّ‌بنین آن چه خود دیدی و خبر داری با من از حنجرِ بریده بگو قصـه‌ای از سر بریده بگو گفـت بــر پیکــر مطهـر او زخم‌هــای دوبـاره را دیـدم لب خشکیده چشم از خون تر حنجـر پـاره‌پـاره را دیــدم گاه، ذکـرش علـی و فاطمـه بود گاه چشمش به سوی علقمه بود تـو نبـودی ببینـی عبــاست تیر بر دیده‌اش چگونه نشست وقتی عباس اوفتـاد بـه خاک کمر زینب و حسین شکست کمری که شکسته شد ز ملال باز از سـم اسـب شــد پامال روز محشر که می‌شود، عباس بـا چنین غیـرت و فـداکاری بـاز هـم مثـل روز عــاشورا بـر حسینـم کنـد علمـداری او کـه بـر آل فاطمـه یار است در صف حشر هم علمدار است شاعر:غلامرضا سازگار
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 بانوی مهر و ادب، عشق و وفا ام البنین مادر شیران دشت کربلا ام البنین در میان بانوان سرزمین وحی و دین انتخاب حضرت خیرالنسا ام البنین گفت می آید کنیزی خانه ی زهرا ولی بوده زهرای دگر بر مرتضی ام البنین جای زهرا مادری کرده به طفلان علی داده بر بیت علی شور و صفا ام البنین در مدینه ساخته کرببلای دیگری با صدای گریه و سوز و نوا ام البنین در کنار چهار قبر خالی آن بانوی دین بیت الاحزانی دگر کرده به پا ام البنین خوانده او ( لا تدعونی ) با نوا و شور و شین در عزای کشتگان نینوا ام البنین در وفا عباس را رهبر بخوانندش ولی بوده بر عباس استاد وفا ام البنین رهرو راه ولایت بود و در راه ولا دست فرزندش شد از پیکر جدا ام البنین شاعر:ناصر شهریاری @navaye_asheghaan
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 هرروزغروب توي بقيع مي شكنه بغض آسمون ستاره ها داد مي زنن! ام البنين روضه نخوون هرروزصداي گريه هاش ميرسه تا عرش خدا ازسوز روضه خوندنش قيامتي ميشه به پا مدينه كربلا ميشه شهر فرشته ها ميشه آدم ويعقوبم ميان مدينة البكاء ميشه فرقي نمي كنه براش كسي نياد تو روضه هاش عالمُ برهم مي زنه بغض نشسته تو صداش به سينه وسرمي زنه بقيع باهاش نوحه گره دَم تموم ِنوحه هاش «حسين غريب مادره» رو خاكايِ سرد بقيع صورت چار قبركشيده طوري-غريب حسين- ميگه انگاركه گودالُ ديده پايِ بساط روضه هاش عابرا گريه مي كنن بلند بلند فرشته ها اون بالا گريه مي كنن ازپسراش نشد يه بار با كسي حرفي بزنه زمزمه ي لبش شده حسين من بي كفنه طاقت نداره، كارشه شبا ميره سئوال كنه با گريه ميخواد از رباب عباسشُ حلال كنه طفلي سكينه رو بگو دل نداره نگاش كنه روُش نميشه مثل قديم ام البنين صداش كنه شاعر: وحيد قاسمي @navaye_asheghaan
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 عمری به پای چشم تر خود گریستم هر شب ز داغ یک پسر خود گریستم بر خاک های گرم بقیع روضه خوان شدم تنها، ز شام تا سحر خود گریستم از فرط گریه خون چکد از پلک های من بر حال زار این جگر خود گریستم تا دوختم نگاه سوی ماه آسمان با یاد چهره ی قمر خود گریستم با مشک آب پیش سکینه نشستم و شرمنده مثل گل پسر خود گریستم شاعر:رضا رسول زاده
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 به نــــام آب مطهّر شدم ،خــدا را شــکر به بوی عـشـق مـعـطـّر شدم ، خدا را شـکر سِمت گرفتم و مادر شدم ، خدا را شــکر کـــنـیـز خانه ی حیدر شدم ، خدا را شـــکر بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت دلـیـل عـصـمت من خدمتم در این خانه است به باغ عاطـــفه ها یاسمن طـــراویــدم پــســر بـــرای شــَه مــؤتــمــن طــراویـــدم غلام ، بهر حــســین و حـسـن طـــراویدم بـرای غـیـرت و مـــردی ، ثـمـن طـراویـدم خوشا به حال دلم حاصلم ابــالــفضل است خــوشــا به حالم ابوفاضـلم ابالـفـضل است شَرَر نـــخورده پرم ، مــثل سرورم زهرا نــخورده ضربه سرم مثـل سرورم زهـــرا نــگـشـتـه خــم کــمرم مثل سرورم زهرا شـنــیـده ام پـسـرم مــثــل ســرورم زهــــرا به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد پس اسـتـخوان شـکـسـتـه سر و صدا دارد شــنـیـدم از تن عباس من سوا شـد دســت عمود روی سرش خورد ، تا جدا شد دست همین که آخر کارش از او فـدا شد دســت به روی دخـتـرکـان بی هوا رها شد دست شنیده ام به دو چـشـم پر اشک خـنـدیـدنــد به اشک چشم حسـیـن و به مـشک خندیدند نــبـودم و سر عبـاس را بـه نـِــی کـردنــد عـــذاب دائـــم خود را عوض بـــه رِی کــردنـــد سر مطــهّر شــاهی به تـشـت مِی کــردند زدنــد بر اُســرا سـنــگ و راه طـی کردند و من شنیدم و نــالیدم و نهادم ســـوخـــت که کاش فاطمه ، جوشن برایشان مـیدوخت عزیز ، زینبم ، آخر سرت به یغما رفت ؟ شــنـیده ام که زِر و زیـورت به یغما رفت مــیــان معرکه ها ، معجرت به یغما رفت لـبــاس بـافـتـه ی مادرت به یـــغـمـا رفـت به دشت ماریه ، ای کــاش جـایتان بودم بــگــو کــه مــادر خوبی برایــتــان بودم
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 کسی که چهار پسر داشت نور چشم ترش به وقت دادن جان یک نفر نمانده برش دلش گرفته چرا یک نفر کنارش نیست بدون ماه، چه شب ها که صبح شد سحرش عجب حکایت سختی ست مرگ این مادر هنوز مانده به ره، دیدگان پر گهرش تمام دل خوشی اش چهار صورت قبر است چهار صورت زیبا همیشه در نظرش اگر چه همره زینب(س) نبود ام بنین ولی شنید و شکست از غم حسین(ع) کمرش نبود تا که ببیند چگونه حرمله ها زدند تیر، به چشم حسینی قمرش نبود تا که ببیند چگونه ریخت زمین به خاک علقمه ای وای پاره جگرش نبود تا که ببیند بدون عباسش چه آمده به سر خواهران خون جگرش نبود شکر خدا ور نه شام را می دید نبود صحنه بزم شراب در نظرش اگر چه صورت او را کسی کبود ندید به وقت دادن جان یک نفر نمانده برش شاعر:استاد جواد حیدری
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 وقتی غزل ردیف تو را کم می آورد شعری برای درد فراهم می آورد نام تو در کجاوه ای از نور می رسد شعر مجسمی که مرا غم می آورد بغضی گلوی مرثیه ام را گرفته است دارد خبر ز ماه محرم می آورد ای مادر ی که فاطمه ی دیگری شدی تکرا ر واژه های تو ماتم می آورد تو مادر چهار شهیدی که نام تو داغی عظیم بر دل عالم می آورد خورشید آسمان بنی هاشمی که ماه در پیشگاه مهر تو سر ، خم می آورد هر چار فصل باغ دلت گرچه شد خزان این زخم ها برای تو مرحم می آورد آخر چگونه شرح دهم غربت تو را وقتی توان قافیه ها کم می آورد شاعر:مجتبی ابوالقاسمی
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 رودها چشمان خیست را برابر داشتند آسمان ها را نفس هایت مکدّر داشتند دست هایت در میان خانه ی مولا وزید کودکان فاطمه انگار مادر داشتند موج ها از بستر چشمان تو برخاستند ابرها ازسوز دامان تو سر برداشتند خانه بی سقّا و چشمت خیس و اندوه تو را آن سحرگاهان بی فانوس باور داشتند بی علمدار است صف های خیالت سال ها سال هایت حال و روزی گریه آور داشتند اشک هایت هفت دریا را به جان آورده بود ناله هایت را زنان هفت کشور داشتند مادر پروانه های بی قرار نینوا سنگ ها پروانه ات بودند اگر پر داشتند شاعر:حمیده رضایی @navaye_asheghaan
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 اي به بنين تو درود همه فاطمـه يا فاطمـه يا فاطمـه بــاغ گــل يــاس سـلام عليک مـــادر عبــاس ســلام عـليک اي همه از خود سفرت تاحسين اذن دخـول حــرمت ياحسين سايـــه‌نشين حـــرم آفتــاب غــرق شــده در کــرم آفتاب فـــاطمه دوم حيــدر شــدي مادر يک ماه و سه اختر شدي طوبـي، طوبـي لک زيـن احترام دختـر زهـرا بـه تو گويد سلام قـدر تـو گـوي شرف از ناس برد ارث ادب را ز تــو عبــاس بــرد جز تو کـه بـر شيـرخدا شيـر زاد؟ جز تو کـه بـر شيـر علي شير داد جز تو که در کرب و بلاي حسين چـار پسـر کــرده فـداي حسين چـار پســر دادي و زيــن افتخــار شــد حــرم چــار امــامت مــزار پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو فاطمــه شــد مــادر عبـاس تــو چـار پسـر داشتـي اي جـان پاک رفـت غريبانــه تنـت زيـر خـاک ليـک جوانــان عــرب ره سپـــر در پـي تابـوت تــو همچـون پسر بــر لبشـان نالـه يا فاطمه اشـک فشاندنـد بــرايت همـه ديــده اوتـاد بــرايت گـريست سيــدسجّاد بــرايت گــريست نيست عجب اينکه به ترفيع تو فاطمـه آيــد پــي تشييـع تو بـه غيـرت و وفا و احساس تو بـه خـون پيشانـي عبـاس تو ناله جانسوز تو در گوش ماست چوبه ي تابوت تو بر دوش ماست بـاز هـم آي ماه شهادت فروز مراسـم دفـن تـو مـي‌بود روز بـر در بيـت تـو شـرارت نشد بر گل روي تـو جسـارت نشد ضربــه بـه بـازوت نزد هيچکس لگــد بـه پهلـوت نـزد هيچکس کـاش شـود جـاري اشـک همه از حـرمت تــا حـرم فاطمه «ميثــم» آلـــوده دل ســوخته چشم بـه سـوي حـرمت دوخته ذکر دل اوست به هر صبح شام تـا کـه دهـد بـر تو مکرر سلام بــاغ گــل يــاس سلام عليک مــادر عبـــاس ســلام عليک غلامرضاسازگار @navaye_asheghaan
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 در لابلای بغض این کوی و گذرها پیچیده ذکر وا حسینا در سحرها انگار در یک گوشه از تنهایی خود روضه گرفته حضرت ام القمرها یک فاطمه وقتی دوباره روضه خوان است پر می شود از عطر یاس این دور و برها دارد به دل داغ تمام نیزه ها را داغ علی های قبیله، داغ سرها داغی نشسته مادرانه بر دل او داغی که می ماند همیشه بر جگرها جمع مصیباتی که او دیده ست یعنی ام البنین شهر منهای پسرها وَیلی عَلی شِبلی عزیز قلب مادر شیرم حلالت ساقی بی بال و پرها عباس جان، زینب برایم روضه خوانده از کربلا، از علقمه، از إِنْکَسَرها نخل رشید باغ من، بالا بلندم در بین گلدان جا شدی؟! آه از تبرها آه از غریبی رباب و گریه هایش در لابلای بغض این کوی و گذرها... محمد جواد مهدوی @navaye_asheghaan
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 فدای حُسن دل انگیز باغبان شده بود بهار، با همه سرسبزی اش خزان شده بود چهار دسته گُلش را به پنج تن بخشید مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود گذشت اگر چه در این راه نیمه جان شده بود چه امتحان بزرگی که در رثای حسین و نه به خاطر فرزند روضه خوان شده بود اگر چه پیر شد از داغِ بی امان، اما به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود فدای «اُمّ اَبیها» شدن علامت داشت به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود سیدمهدی موسوی @navaye_asheghaan
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 ای همسر سردار جهان، مادر عباس وی دامـن تـو مهـد ادب پـرور عباس در بیت علـی آمده هـمسنگر عباس خوانده است تو را مادر خود خواهر عباس ام الشهـدا ، فاطمه ی دوم حیدر هم فاطمه ی دوم و هم زینب دیگر تو چشمه ی فیض از نفس پنج امامی تو فاطمه ی بیت شـه عـرش مقـامی تو همسر تنهـا وصـی خیرالانامی تو مـادر والا گهـر خـون و قیامی جوشـد ادب و فضـل ز آیات کلامت پیوسته ز هفتاد و دو تن باد سلامت شک نیست به این رتبه که حیدر به تو نازد زینب کـه بـود عصمـت داور به تو نازد تـا روز جزا آل پیمبر به تـو نازد عبـاس تـو در عـرصه ی محشر به تو نازد کی مثل تو ای خاک رهت هم سر و هم جان یک روزه دهد چـار پسر در ره جانان؟ ای سوخته در شعلـه ی مصباح هدایت ای مادر جود و کرم و فضل و عنایت خشنـود ز رفتـار تـو زهـرای ولایت جان همه خوبان جهـان باد فـدایت با آن همه قدر و شرف و جاه و عزیزی کـردی بـه بنـی فاطمـه اظهـار کنیزی عون تـو شـده در صف عـاشور فدایی عثمان تو بگرفت ز خون رنگ خدایی تا دادن جـان، جعفر تو بود ولایی عباس تو از روز ازل کـرب وبـلایی چون حرمت زهرا به تو شد واجب عینی گشتنـد عزیـزان تـو هرچار، حسینی تـو ام بنینـی نه تـو ام الشهـدایی پیوسته به ثاراللَه و از خویش جدایی دلباختـه ی جلـوه ی مصباح هدایی بیش از پسران گریه کنِ خون خدایی ای بوسه ی خورشید به خاک کف پایت حق است کند فاطمه پیوسته دعایت دادی بـه ره شمـس ولا چـار قمـر را دور پسـر فاطمه گـردانـده پسـر را در ماتم شان ریخته بس اشک بصر را آتـش زده از گریه دل اهـل نظـر را از بس که در امواج بلا یار حسینی بـا داغ پسرهـات عزادار حسینی یک روزه به دل داغ روی داغ تو دیدی چون فاطمه یـا فاطمه از غصه خمیدی بر گرد همـان چـار مزاری که کشیدی از داغ حسین بـن علـی جامـه دریـدی با آن کـه دلت خون ز غم چار جوان بود چشمت به حسین بن علی اشک فشان بود بـا داغ چهـار اختر تابنده جبینت گفتـی که نخـوانند دگر ام بنینت آتش نزند کس به دل زار و حزینت ای لشکر ماتم به یسـار و به یمینت خون خوردی و نالیدی و از پای فتادی تـا جـان بـه سـر گریه ی پیوسته نهادی روزی که تو رفتی و جهان غرق عزا بود تابـوت تـو بـر دوش عزیـزان خدا بود با داغ تو خـون بـر جگر اهـل ولا بود عباس تو ای مـادر عبـاس کجا بود؟ ای کاش که چون عون، کنارت پسری بود از جعفر و عثمـان عزیـزت خبری بود ای قبله ی دل تـربت بی شمـع و چـراغت ای داغ پس از داغ دوبـاره روی داغـت ای چارگل خفته به خون، حاصل باغت باشـد کـه بیایـم بـه مدینه به سراغت با آن که شدم زائر بی صبر و قرارت نگذاشت عدو گل بفشانم به مزارت یا فاطمه خون دلـم از دیـده روان است قبر تو عیان است عیان است عیان است چشم همـه بـر تربت پاکت نگران است آن فاطمه قبرش ز چه از خلق نهان است؟ از اشک، مگـر خاک بقیع تو بشویم آن تربت پنهان شده را بلکه بجویم هرچند که خون جگرت بود روانه دیگـر بدنت دفـن نگـردید شبانه بر بازوی و پهلـوت ندیدنـد نشانه ای کوه غم چار جوانت روی شانه بر «میثم» دل سوخته کن اشک، عنایت تا خـون دل خـویش کنـد وقف عزایت استاد غلامرضا سازگار @navaye_asheghaan
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 فاطمیه رفته اما دل شده با غم قرین از غم هجران بی بی حضرت اُم البنین بانویی که اهل دل از او ادب آموخته عرشیان و قدسیان از ناله هایش سوخته اشک ماتم از دو دیده ریخت او با شور وشین در عزای جعفر و عباس و عثمان و حسین چون خبر دادش بشیر از کربلا با چشم تر صِیحه ای زد ، پاره شد بند دلش از این خبر وای از آنساعت که او میگفت با آهِ غمین آه اِی مردم نخوانیدَم دگر اُمُ البنین من شنیدم دست عباسم شده از تن جدا جان خود تقدیم جانان کرده او در کربلا من شنیدم تیر کین بر چشم شهلایش زدند با عَمود آهنین بر فرق زیبایش زدند هر چه آمد بر سرش قربان شاه عالَمِین جان او جان عزیزانم به قربان حسین گر چه قطعه قطعه گشته آن گلِ احساس من روی دامان حسین بِنهاده سر عباس من من بمیرم که حسین در کربلا مادر نداشت کشته شد با حنجر خشکیده و یاور نداشت مرتضی شاهمندی @navaye_asheghaan
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 چه عزادار شدم! در دلم افتاده شرر خبر آوردی و شد دلهره سوغاتِ سفر کاش می آمدم و محض تسلّایِ رباب(س) میزدم گریه کنان از غم ِ شش ماهه به سر میزدم بوسه بر آن پایِ پُر از آبله تا- چشم ِ کم سویِ رقیه(س) نشود تیره و تر خبر آوردی و تا مضطر و گریان گفتی: پاره شد مشک! فقط دست گرفتم به کمر علَم افتاد زمین! آب به خیمه نرسید! آیه الکرسیِ من کاش که میکرد اثر شدم از روی علی(ع) تا به ابد شرمنده پس نگویید به من أمّ بنین، أمّ قمر نان-خورِ سفرۂ حیدر شدم و با سختی ساختم از پسرانم همۂ عمر سپر- تا فدایِ پسر حضرت زهرا(س) بشوند تا که در واقعه زینب(س) نشود خون به جگر نگرانِ پسرانم نشدم!! وای...بشیر... نگرانم! بگو از حالِ حسینم چه خبر؟!؟ مرضیه عاطفی @navaye_asheghaan
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 ام البنین مضطر نالد چو مرغ بى پر گوید به دیده تر، دیگر پسر ندارم زنها! مرا نگویید ام البنین از این پس من ام بى بنینم ، دیگر پسر ندارم مرا ام البنین دیگر مخوانید به آه و ناله ام یارى نمایید بنالم بهر عباسم شب و روز شده آهم به جانم آتش افروز به دشت کربلا آن مه جنبینم شنیدم بود سقاى حسینم به دریا پا نهاد و تشنه برگشت حسینش تشنه بود، از آب لب بست گذشت از آب و کسب آبرو کرد به سوى خیمه ها با آب رو کرد ز نخلستان چو بر سوى خیم شد به دست اشقیا دستش قلم شد شنیدم آنکه جدا شد ز قامت عباس دو دست بر اثر ظلم قوم حق نشناس به چشم راست خدنگش رسیده از الماس چمن خزان شد و پژمرده گشت چون گل یاس *فائیز تبریزی* @navaye_asheghaan