#حضرت_اُم_کلثوم_سلاماللهعلیها
بـیـگـانـه نـیـسـتم، ولـی بـیلیـاقـتـم
در نوکری به محضرتان کم سعادتم
کم گـفـتهام ز غـربـت و تنهایی شما
من را بـبخـش خواهـر آقـای کـربلا
تو بیکرانترین نفسِ خواهرت شدی
در شام و کوفه یار و کَسِ خواهرت شدی
تو پا به پای زینب و یک کاروانِ عشق
غربت کـشـیـدهای دَمِ دروازۀ دمشق
در کـربـلا مقـابلِ چشمانِ مضطرت
پـاشـیده شد ز هم، تَنِ پاکِ برادرت
رأسِ بـریده دیـدهای و نـیـزه دیدهای
کِی از حسینِ بیکفنت دل بریدهای؟!
هم کَعبِ نیزه خوردهای از نانجیبها
هم دیدهای حکـایتِ شَیبُ الخَضیبها
گودال رفتهای و غمش را چشیدهای
تو کـمتر از مصـیبتِ زینب ندیدهای
همراهِ فاطمه به سر و سینه میزدی
حرفی ز بیکسیِ خود اما نـمیزدی
بـانوی کـربـلا، سر و جانم فـدایـتان
من را ببخش، کـم بنوشتم برایتان
اصلا خودِ تو خواستهای اینچنین شود
تا زیـنبت یگـانه صبورای دین شود
مانندِ مجتبی که خودش را غریب کرد
ذکرِ حسین را به دو عالم مُجیب کرد
مانند او که خواست حسینی شود جهان
میخواست کربـلا بشود قـبـلۀ زمان
بـانو تـو هـم فـدایـیِ ایـمـانِ زیـنـبـی
محوِ صدای گرمِ حسین جانِ زینـبی
ای کوثرِ علی، تو خودت جانِ عفتی
هم کُفْوِ زینبی و تو هم کوهِ عصمتی
لطفت هـمیشه شاملِ احوالِ نوکـرت
جـایم بده به زیرِ پَرَت، جانِ مادرت
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
@navaye_asheghaan
#حضرت_اُم_کلثوم_سلاماللهعلیها
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عـمر زیر سـایـۀ تـاج سـرت باشی
صدف باشی و بیاندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحتالشعاع خواهرت باشی
نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط "زینب"
قدم برداشتی گفتی فقط "زینب" فقط "زینب"
مدینه از حسن هم یک نفر مظلومتر دارد
همان خواهر که از حال دل خواهر خبر دارد
فدای ام کـلثومی که فرمان از پدر دارد
که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد
برای یاری زهرا، دو دم را مرتضی آورد
علی میخواست تا زینب دوتا باشد، تو را آورد
قسم بر غربت تاریخ؛ این ترفند ممکن نیست
دروغ محضشان کافیست؛ این پیوند ممکن نیست
علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست
به تیغ خشمگین مرتضی سوگند؛ ممکن نیست
فلانی را بگو شهر نبی دروازهای دارد
نمیداند مگر که هر کسی اندازهای دارد
در این مکتب که حفظ شأن کعبه میشود لازم
تویی کعبه، که گرد تو جوانان بنیهاشم
برادرزادههایت از ادب پیش تو چون خادم
حجابت قامت اکبر، رکابت زانوی قاسم
چنان عباس، جانت از وفاداری لبالب بود
که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود
شنیدم ساربان نامهـربانی کرده با سرها
سوار ناقه خواهرها، سوار نی برادرها
چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادرها
چهل منزل کشیدی خار از پای کبوترها
گمانم خوب فـهـمیدی پریشانی زینب را
که بستی با سکینه زخم پیشانی زینب را
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
@navaye_asheghaan
#حضرت_اُم_کلثوم_سلاماللهعلیها
ای پـلـههـای مـنــبــر تـو آسـمــانهـا
پامنبری روضههایت، روضهخوانها
مثل امیـرالمـؤمـنـیـنی، خـطـبههـایت
پیچـیـده در گـوش زمانها و مکانها
ای سایهبان عصمت تو ماه و خورشید
ای در پــنـاه غـیـرت تـو ارغـوانهـا
هر تازیـانه خطی از غـمنـامهات بود
ای شانههـایت شرح حال نیـمهجانها
هـمـراه زیـنب بـیـن گـودال تـفـحـص
گـشـتی به دنـبال نـشان از بینشانها
همراه زینب در هجـوم سنگ و آتش
بـــودی پـــنــاه بـیپــنــاه الامــانهــا
هـمراه زینب روضـههای بـاز دیـدی
بـازارهـا، رقـاصـهها، آوازخـوانهـا
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
@navaye_asheghaan
#حضرت_اُم_کلثوم_سلاماللهعلیها
ای نامـۀ سـر به مهـر مکـتـوم
ای مــادر صـبـر، ام کـلـثــوم!
ای لالــۀ بــوســتـــان احــمـــد
ای حاصل وصلت دو معصوم
مجـهـول جهـانـیان، چو زهـرا
چون زهره، ولی به عرش، معلوم
نان و نـمـک تو خـورده مـولا
در آن شب واپـسـیـن مـحـتـوم
مـانـنـد حـسـیـن، گـشته جاری
آوازهات از حـــجـــاز تـا روم
شــرمــنــدۀ خــطــبـۀ بـلـیـغـت
مـنـظـومـۀ هـر کـلام مـنـظـوم
در صبر و وقار، همچو زینب
پـرونـدۀ ظـلـم کـرده مـخـتــوم
هم ظلـمـت کـوفـه از تو نابـود
هـم شـام سـیـاه، از تو مـعـدوم
جـانـم بـه فــدای خـاک پــایـت
ای سـرو خـمـیـده، ام کـلـثـوم!
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
@navaye_asheghaan
#حضرت_اُم_کلثوم_سلاماللهعلیها
ای که وجود پاک تو آئـیـنـۀ زهـراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
هر جا تو باشی خواهرت آنجاست بیتردید
هر جا تو باشی ردّ پایی از برادرهاست
امـا تو پـنـهـانی در این پـیـداییِ روشن
اینگونه پیدا بودنِ پنهان عجب زیباست!
تو زینبی تو ام کـلـثومی؛ یکی هـسـتید
«صغری» و «کبری» چیدن تاریخ بیمعناست
در خطبههایت خطبههای فاطمه جاریست
در خطبههایت خطبههای مرتضی پیداست
تو خطبه خواندی کوفه و شام از نفس افتاد
این حرفها تیز است، برندهست، بیپرواست
از شعلههای شعرهایت سوخت جان شهر
در سینۀ مردم هنوز از گریهات غوغاست
از آن روایتهای سوزان میشود فهمید
در سینهات تا لحظۀ پرواز عاشوراست
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
@navaye_asheghaan
#حضرت_اُم_کلثوم_سلاماللهعلیها
کمتر کسیست در غـم من انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
«دلهـای جـمـع را کـند آشفته یاد من
راضی نمیشوم که کسی یاد من کند»
یـاد آورم ز قـاسـم و عـبـّاس و اکـبرم
چشمم نظر چو بر گل و سرو و سمن کند
غوغای کربلا، غـم کوفه، حدیث شام
جان بر لبم رسانَد و خون، قلب من کند
ما را خرابه، جای شد و هیچ کس نگفت:
باید که لاله جلوه به صحـن چـمن کند
از بازگـشـتمان به مـدیـنه کـنـایتیست
هر کاروانِ خسته که رو در وطن کند
بار مرا اگر چه اجل بسته است و باز
خوش روبهرو مرا به حسین و حسن کند
شـرمـنـدۀ مـحـبـّت زیـنب شـوم که آه!
بـاید دوبـاره جـامـۀ مـاتـم به تـن کـنـد
وقـتی کـفـن بـرای من آمـاده میشـود
او بـاز گـریـه بـر بـدن بـیکـفـن کـنـد
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
@navaye_asheghaan