بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#حسن_لطفی
هم پریشانِ حسینم هم پریشان حسن
ای بقربان حسین و ای بقربانِ حسن
روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد
این یکی آنِ حسین و آن یکی آنِ حسن
هرشبی که فاطمه بر روضههامان میرسَد
هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن
نه که دنیا ، دینمان را هم کریمان میدهند
من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن
زیرِ ایوانِ نجف دیدم که روزی میرسد
یاحسن جان مینویسم زیرِ ایوانِ حسن
هرکجا رفتم دیدم کار دستِ مجتبی است
بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن
نه که تنها این دوشب کُلِ محرم میشویم
شب به شب تکیه به تکیه باز مهمانِ حسن
قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت :
میرود جانِ حسین و میرود جانِ حسن
نعره شد : إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی"
تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن
شد حسن یک ضربه زد اَزرق همانجا شد دوتا
نعره زد عباس ؛ ای جانم به قربانِ حسن
روضههای ما همه لطفِ امام مجتبی است
شُکر هرشب میروم در زیرِ بارانِ حسن
پیشِ زهرا آبرو داری کنیم و آوریم
هِی گلاب و دسته گُل یادِ یتیمانِ حسن
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت؛ #حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آنروز که جای مجتبی خالی بود
در کربوبلا دو یادگارش بودند
✍ مرحوم #سیدرضا_مؤید
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#شب_ششم
هزار شُکر سَرم زیرِ پرچمِ حسن است
شبِ ششم شده یعنی مُحَرم حسن است
هزار شکر که زهرا خرید ما را باز
که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است
بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم
که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است
قسم به گریهکنانش که زود میبینیم
قرارِ ما همه صحنِ معظَّمِ حسن است
چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر
کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است
چقدر فاطمه میخواهدش کسی را که
کنارِ داغِ حسینش، غمش غمِ حسن است
فقط نه مرحم انبوهِ زخمهای حسین
که اشکِ چشمِ عزادار، مرحم حسن است
نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن
محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است
فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سَم بود
تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است
✍ #حسن_لطفی
@navaye_asheghaan
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
ناگاه برآمد از دل دشمن و دوست:
«لا حول و لا قوّة الا بالله»
✍ #سیدمحمد_خسرونژاد
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
پیراهنت از بهار عطرآگینتر
داغت ز تمام داغها سنگینتر
کام همه تلخ شد ز داغت امّا
در کام تو مرگ از عسل شیرینتر
✍ #سعید_بیابانکی
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی
کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی
خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد
بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی
لشکری را ریختی، آخر تنت را ریختند
کار دستت داد آخر ضربههایی که زدی
استخوان سینهات میگفت اینجایم عمو
خوب شد پیدا شدی با دست و پایی که زدی
ذره ذره چون علیِّ اکبرم میبوسمت
این به جای بوسههایِ بر عبایی که زدی
سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون میکشم
در إزای سیزده جام بلایی که زدی
✍ #علی_اكبر_لطيفيان
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
ای جگر پارۀ امام حسن
وی ز سر تا به پا تمام حسن
تیرها بر جگر زده گرهت
زخمها بر بدن شده زرهت
گرگها بر تن تو چنگ زدند
دلشان سنگ بود و سنگ زدند
ای در آغوش من فتاده ز تاب
یک عمو جان بگو دوباره بخواب
جگر تشنهات کبابم کرد
داغ تو مثل شمع آبم کرد
تو که دریا به چشم من داری
موج خون از چه در دهن داری
گل خونین من! گلاب شدی
پای تا سر ز خون خضاب شدی
زخمهایت چو لاله در گلشن
بدنت مثل حلقهی جوشن
ای مرا کشته دست و پا زدنت
جگرم پاره پارهتر ز تنت
من عموی غریب تو هستم
کم بزن دست و پا روی دستم
سورهی نور گشته پیکر تو
آیه آیهست پای تا سر تو
بعد اکبر تو اکبرم بودی
بلکه عباس دیگرم بودی
خجلم از لبان عطشانت
جگرم سوخت از عمو جانت
شهد مرگ از کف اجل خوردی
از دم تیغها عسل خوردی
بس که دلدادهی خدا بودی
بس که از خویشتن جدا بودی
تلخی مرگ از دم خنجر
از عسل گشت بر تو شیرینتر
زخم تن آیههای نور شده
پایمال سم ستور شده
لاله بودی و پرپرت کردند
پاره پاره، چو اکبرت کردند
لالهی پرپرم، عزیز دلم
تا صف محشر از حسن خجلم
نشود تا ابد فراموشم
قاسمش داد جان در آغوشم
تا که خیزد شفا ز خاک رهت
اشک "میثم" نثار قتلگهت
✍ #غلامرضا_سازگار
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
من برایت پدرم، پس تو برایم پسری
چه مبارک پسری و چه مبارک پدری
یاد شبهای مناجات حسن میافتم
میوزد از سر زلف تو نسیم سحری
همه گشتیم ولی نیست به اندازهی تو
نه کلاه خوودی و نه یک زرهای، نه سپری
من از آنجا که به موساییات ایمان دارم
میفرستم به سوی قوم تو را یک نفری
بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد
نیست ممکن بروی و دل ما را نبری
قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم
قمری را به روی دست گرفته قمری
تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی
دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری
بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم
از روی قامت تو رد شده هر رهگذری
جا به جا میشود این دنده تکانت بدهم
وای عجب دردسری، وای عجب دردسری
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
.. به روی خوش به نگاه لطیف شهرت داشت
پسر چقدر به بابای خود شباهت داشت
ندیده بود مدینه شبیه او پسری
علاوه بر "جگر" مجتبی، "سخاوت" داشت
حسن سرشت، حسن صورت و حسن سیرت
چقدر ماه شب چهارده لیاقت داشت
به ارث برد ز بابا که صبر پیشه کند
به دوست نه! به بیگانه هم محبت داشت
جزامیان مدینه دعاش میکردند
به همنشینی با هرکدام عادت داشت
رسید کرببلا و نشان عالم داد
حسین با حسنش دائماً شراکت داشت
ز بسکه از لبش احلی من العسلها ریخت
همیشه شهد کلام ترش حلاوت داشت
عمو عمامهی خود را بر او کفن کرده
مگر عزیز یتیمش چقدر حرمت داشت!
نه جوشن و نه زره، نه حمایل و نه سپر
برای کرب و بلا شوق بی نهایت داشت
به پیش ناقهسواران چو یل به میدان رفت
شبیه حضرت شیر جمل به میدان رفت
همینکه با غضب از دوش خود عبا انداخت
تمام لشکر کفار را ز پا انداخت
گهی به میمنه بود و گهی به میسره بود
چقدر ولوله در این برو بیا انداخت
زمین ز هر قدم طفل مجتبی لرزید
چه رعشهای به اراضی کربلا انداخت
به سبک و شیوهی جنگ عمو ابوالفضلش
چقدر سر وسط دشت نینوا انداخت
علی علی به لبش بود و یک تنه تنها
چهار تک یل سردار شام را انداخت
شکار بعدی ان شیر بیشه، ازرق بود
سر و تن و سپرش را جدا جدا انداخت
ولی پس از لحظاتی دگر ورق برگشت
نگاهی از حسد آن قوم بی حیا انداخت
به یک اشاره رسیدند و دورهاش کردند
یکی به سوی تنش نیزه بی هوا انداخت
نفس میان دو پهلوی او به تنگ آمد
به چشمِ تر نظری سوی خیمهها انداخت
چه شد در آن وسط معرکه نفهمیدند
که سم اسب ردی بر دهان چرا انداخت
گرفت تا که ز خون جگر وضو سر داد
و با دهان شکسته عمو عمو سر داد
میان دشت گل نجمه بود، پرپر شد
ز بوی یاس تنش، کربلا معطر شد
عبا نبود به داد دل عمو برسد
دوباره چشم حسین از مصیبتی تر شد
کسی که پاش به بند رکاب هم نرسید
بمیرم...آه...قدش با عمو برابر شد
نبود صحبتی از جسم پاره پاره ولی
گمان کنم ز درون یک علی اکبر شد
کبود شد همهی پیکرش سپس سبب
گریز دیگر من سوی روضهی "در" شد
چه سینهها نشکستند در طی تاریخ
چه ظلمها که به این خاندان مکرر شد
به نیزه رفت سرش در کنار عبدالله
دو سایهی سر از آخر نصیب مادر شد
چه بر سر حسن بن الحسن مگر آمد
صدای نالهی زهرا بلندتر آمد
✍ #علیرضا_خاکساری
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
از تنم چند تن درست کنید
بی سر و بی بدن درست کنید
سنگ را بر تنم تراش دهید
تا عقیق یمن درست کنید
زرهای تن نکردهام تا خوب
از لباسم کفن درست کنید
از پرِ تیرهای چله نشین
بر تنم پیرهن درست کنید
سیزده مرتبه مرا بُکشید
سیزده تا حسن درست کنید
آن قدر قد کشیدهام که نشد
کفنی قد من درست کنید
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_مناجات
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
سپردهام غزلم را به اختیار حسن
پریده مرغ دلم باز در مدار حسن
زبان چگونه بگوید فضائل او را
چگونه وصف شود حُسن بیشمار حسن؟!
کریم اگر که تو باشی، همه گدا هستیم
خدا گذاشت کرم را در انحصار حسن
و همنشینیِ او با جزامیان یعنی
که خارها همه گل میشود کنار حسن
کمانِ ابرو و تیغِ نگاه او کافیست
که بین معرکه هر کس شود شکار حسن
فدای همت مردانهاش که افتاده
جمل به زیر قدمهای استوار حسن
برای مصلحت دین سکوت کرد و نشست
زمان صلح مشخص شد اقتدار حسن
دوباره زنده شد انگار مجتبی وقتی
که آمدند به میدان دو یادگار حسن
دو بال لشکر او قاسماند و عبدالله
به معرکه دو لب تیغ ذوالفقار حسن
پسر به زیر لب "احلی من العسل" میگفت
به قلب معرکه میرفت با شعار حسن
که ناگهان همهی دشت از حسن پر شد
هجا هجا شد فرزند نامدار حسن
::
روایت است به محشر نمیشود غمگین
هر آنکسی که به دنیاست سوگوار حسن
که بر صراط، قدمهای او نمیلرزد
کسی که رفته به پابوسی مزار حسن
✍ #عباس_جواهری_رفیع