#خبر_آمد_به_صبحي_ناگهاني
#امام_خمینی_رحلت
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
خـبرآمـدبـه صبحي نـاگـهاني
فـتاده ازطپـش قلـب جهانی
خـبرپيـچـيد وبـر دلـهاشـرر زد
خـــبرپيـچيد وداغـي برجگر زد
خـبر آتش بجان زد،واي بـرمـن
خميني رخت خاك افكنده ازتن
خبر آمد امـام خوب مـان رفت
هلا کنعانیان یعقوب مان رفت
چـه غوغایی بپا شد در دل ما
غـم عـالم نشسته بـر دل مـا
سيه پوشیده بودیم در عزايش
همه خون گريه كرديم ازبرايش
غمش تاب وتـوان از ماگرفت و
فلـك دُرّ گـِران از مـا گــرفـت و
چه صبحی بودپيرمست ما رفت
خمـيني عـاقبت ازدست مارفت
خودم دیدم چسان ازخاك كوچيد
چـه معصومانـه تا افلاك كـوچيد
در آن صبحی که یار از ماجـداشد
خـودم ديدم كـه ايران كربـلا شد
تــن بيـــمار او تــا خـاك كـردند
مـريدان جامه از تـن چاك كردند
عــزيـــز فـــاطـمه دردت بجانم
چگونـه شـرح هجرانت بـخوانم
تــو را وقــتي هــواي دلـبر آمـد
مــــراخــاك يتيــمي بـرسـرآمد
چه شبها بـی تـوسركـرديم اماما
و از خــون ديـده تر كرديم اماما
خميني،بی توگلشن بی صفا شد
عزايت چـون عـزاي مصطفا شـد
سخنـهايـت جـلاي جـان مـابـود
عـروج تـو بــلاي جـان مــا بــود
تـودر طوفان غم چون نوح بودي
بـه جسم مـردهٔ مـا روح بـــودي
صــداي سـرخ مظـلومان،كجايي
خمــيني، جـان محرومان كجايي
شـبي راكـه محاسن شـانه كردي
هــواي كـوچ ازايـن كاشانه كردي
شـب آخـر كــه ديـدم در نــمازی
ســراسـر غــرق در راز و نـــــيازی
نـدانســتم نـماز آخــريـن اسـت
كه فردا جاي تو عرش برين است
تـو دانسـتي ومی خواندی نمازت
كــه مــي آيـــد پيـمبر پيشوازت
نـمي دانــم كـه بُغضَم از غم تو
نــمي تــركـه چــرا درمـــاتم تـو
دلـم تنگ آمـدازحُـسنِ نگاهـت
كـجابــايـــد ببـينم روي مـاهت
خمینی جـان تـو را به فرق حیدر
بــه دنــدان شکسـته ی پیمـبر
تــو را بـه جـان زهـرا مـادر تـو
بــه زینـب عمـه ی غم پرور تو
تـو را بـه هِـق هِـقِ رقیه جانش
کـه بگـرفته غـم بـابـا اَمـانـش
بچشم خون چکان ومست عباس
تـو را بـه آن تـنِ بـی دست عباس
بـه لـب هـای کبـود نــور عینـت
بـه آخـریـن نفس هـای حسینت
به اِذن حق حمایت کن «ولی» را
مـدد کـن «حضـرت سیدعلی» را
الهی جـان «مـداح» بـه فـدایش
مگـیر از قلـب او یــارب ولایـش
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
شعر:علی اکبراسفندیار «مداح»