اسفندیار:
#روزگـاری_آمـدیم_و_روزگـاری_مـیرویم
#امام_هادی_شهادت
#در_فراق_عالم_آیت_الله_هادی_روحانی
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
روزگـاری آمـدیم و روزگـاری مـی رویم
از دیـاری آمـدیم و به دیاری می رویم
هرکه آمد درجهان یک روزهم بایدرود
باخدا یا بی خدا یا خوب یا که بـد رود
مرگ یک پروازروحانی است تازین خاک رفت
باید از دنیا و مافیها سوی افلاک رفت
مـرگ یعنی زنـدگی در عالَم دیگر بُـوَد
ای خوشابر اهل تقوی که براین باوربُوَد
درحقیقت مرگ یک آغاز زندگانی است
کوچ ازیک سرزمینی سوی جاودانی است
قصه ی نـالـیدن مـا از فـراق هـم بُـوَد
یـا ز درد رفـتن یـاران از ایـن عـالَم بُوَد
عالِمانی که حقیقت جوحقیقت باورند
همچو عـمّار زمـانند و هـدایت محـورند
یاد باد آن یار حق آن آسمانی آن سِتُرگ
«آیت الله هادیِ روحانی» آن مرد بـزرگ
افتـخـار خـطه ی «مـازنـدران» و کشـورم
یـار صـدیـق امـام و مـردم و هـم رهـبرم
آیت حق دستگیرمردم ازبس خوب بود
در دل مردو زن وپیر وجوان محبوب بود
یـار ما پروانه های گِرد خود را شمع بود
هرچه حُسن وهرچه خوبی بوددراوجمع بود
هـم امـیدی بـود بهـر مـردم مـازندران
هم میان جبهه هاهمسنگر رزمندگان
شمع جانش گرچه شدخاموش میتابد هنور
می درخـشد آفـتاب یـاد «روحـانی» هـنوز
یادم آمد درغمش«مازندران»ماتم گرفت
درفراقش قلب شاگردانش ازاین غم گرفت
در غم«هادیِ روحانی»فقط بابل نسوخت
زآنکه ازداغ«حسن زاده»فقط آمل نسوخت
قلب هردلداده ی عشق «ولایت» سوخته
زین مصیبت قلب رهبر بی نهایت سوخته
آی مردم،هجرروی دوست دردش دیگراست
آنکه درهرسینه مهراوست دردش دیگراست
ششم بهمن عروج روح این گل یاد باد
کربلای کوچه های شهر آمل یـاد بـاد
شیرمردانی که درتن خون غیرت داشتند
با نثارخون شان درباغ دل گـل کـاشتند
از ازل «مازندران» مردان حق می پرورید
سینه ی گردن کشان وغاصبان رامی درید
چون ولایت باوری درخونشان جاری بُوَد
تا ابداین سرزمین هم تشنه ی یاری بُوَد
پسر فاطمه آید با شعار یاعلی
تا ظهورحجت حق می شویم یار«ولی»
تا «ولایت» ناخدای کشتیِ این دل بُوَد
مقصدش ازقلب طوفانهاسوی ساحل بُوَد
هرکه خواهددرگلستان ولاخوش بو شود
یاکه خواهدرستگاری با«ولی»همسو شود
چون به والله وبه تااللهِ قسم،«سیدعلی»
نایب المهدی بُوَدهم جانشین وهم«ولی»
آی مردم،هجرروی دوست دردش دیگراست
آنکه درهرسینه مهراوست دردش دیگراست
در عزای حضرت هادی، هادی دیده بست
حوزه ها درسوگ آنان درغم وماتم نشست
جان به قربان امام هادی مظلوم ما
آن امـام پـاره پـاره جگـر و مسـموم مـا
لعن خلق دو جهان بر متوکل باد آه
بس جفابرحضرت هادی نمودآن روسیاه
آسمان ازچه درآن لحظه نگردیدی خراب
پسر فاطمه را بـردند در بـزم شـراب
کاش شرمی می نموداز روی زهرامادرش
تاکه با زهرجفا چون گل نمی کردپرپرش
ازغم حضرت هادی لاله وگل می گریست
باغ دردست خزان افتادوبلبل می گریست
لیک دیگرخانه وکاشانه اش غارت نشد
اهـل بیت او دگـر در بـند اسـارت نشد
بچه هایش راکسی ازروی کین سیلی نزد
بر گل رخسار آنان رنگی از نیلی نــزد
سینه هاگرچه زداغ این مصیبت می گداخت
برتن بی جان اودیگرکسی مرکب نتاخت
ای اَمان ازدل زینب که به چشمش دیده بود
هم اسارت هم جسارت دیدهم روی کبود
عمه ی سادات را تا بین مردم می زدند
ناگهان سرهای بر نی رفته گریان می شدند
بیت بیت شعرتوروضه است ای«مداح» ولی
روضه خوان کربلا باشد فقط دُخت علی
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
@navaye_asheghaan