#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
چشم مهتاب گریه می کرد و
نیمه شب آب گریه می کرد و
در طواف شکسته پهلویی
مثل گرداب گریه می کرد و
غسل می کرد هر چقدر آن شب
باز خوناب گریه می کرد و
گریه ها گر چه بی صدا بودند
دل بی تاب گریه می کرد و
ماه قدش خمیده بود و با
آفتاب گریه می کرد و
مادری پا به پای طفلانش
باز در خواب گریه می کرد و ...
هر که با چشم تر زمین می خورد
کوه هم با کمر زمین می خورد
داشت سلمان می آمد از خانه
که سر هر گذر زمین می خورد
کودکی نیز پشت یک تابوت
پشت پای پدر زمین می خورد
که به داد دل علی برسد
گاه گاهی که بر زمین می خورد
راه می رفت با عصا اما
بین دیوار و در زمین می خورد
#رحمان نوازنی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
نور خورشید محک داشت؟ نداشت
روز روشن به تو شک داشت ؟ نداشت
توی این باغ به هم سوخته؛آه
گل هوای شاپرک داشت ؟ نداشت
آسمانی که فلک می بخشید
احتیاجی به فدک داشت؟ نداشت
غیر دیوار و در و آوارش
شانه ی وحی کمک داشت ؟ نداشت
ظاهراً بال فرشته می سوخت
شعله کاری به ملک داشت ؟ نداشت
مردم شهر به هم می گفتند :
در این خانه ترک داشت؟ نداشت
شب شد و باز دل ماه شکست
دست این مرد نمک داشت ؟ نداشت
#رحمان نوازنی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هر چند بر وفاي دل فضه شك نداشت
بانوي خانه بود و نياز كمك نداشت
نان پخته بود تا كه نگويند فاطمه
دستش براي مردم دنيا نمك نداشت
پيش تنور صورت او سرخ تر كه شد
ديگر كسي به داغ گل سرخ شك نداشت
خم شد كه نان را بزند بر دل تنور
بغضش شكست ؛ صورت گلها كه چك نداشت
دستش به گريه رفت كه نان را درآورد
كاش استخوان بازوي خانم ترك نداشت
ناني براي سائل فرداي خويش پخت
با اينكه گندمي به حساب فدك نداشت
#رحمان نوازنی
#وفات_حضرت_ام_ البنین_سلام الله_علیها
وقتی که با صدای رسا گریه میکند
گویا تمام کرب و بلا گریه میکند
راحت بخواب مشک تو خالی نمانده است
مادر نشسته مشک تو را گریه میکند
با یاد دست های تو هی سینه میزند
زیر علم برای شما گریه میکند
وقتی به روی فرق سرش مُشک میزند
حتما از آن عمود جفا گریه میکند
مادر فدای روی خجالت کشیده ات
زهرا برای تو بخدا گریه میکند
مادر چه شد که باز نگشتی به خیمه ها
دیدی که شیر خوار خدا گریه میکند
یک دست تو که بر سر راه حسین بود
آن دست دیگرت به کجا گریه میکند
آن دست را مدینه به یک کوچه دید که...
...بر روی دست مادر ما گریه میکند
مادر فدای وفایت شود ببین....
....ام الوفا برای وفا گریه میکند
من پا شدم که راه بیفتم، قدم شکست
حالا حسین در همه جا گریه میکند
#رحمان نوازنی