#روضه_حرکت_کاروان_حسینی_از_مدینه
نیمه شب میروم و راه به صحرا ببرم
درد دل، در حرمِ مخفیِ زهرا ببرم
گرچه این شهر مرا خانهی مادرزاد است
کاروان را ز وطن، بی کس و تنها ببرم
ظاهراً مکه روم، باطناً اما مقتل
که به گودال، همه عترتِ طاها ببرم
جدِ من گفت: خدا کشته ترا میخواهد
همرهم اهلِ حرم نه، اُسرا را ببرم
میرم در حرم امنِ خدا با غربت
باید این قافله را تا به ثریا ببرم
"کربلا کعبه ی عشق است و من اندر احرام"
عاشقان را به سوی کعبه دلها ببرم
با همین کودک شش ماهه به میقات روم
تا جوانانِ حرم را، به مناها ببرم
جسِم من، طمعه ی شمشیر و سنان خواهد شد
دست و پا میزنم و شِکوه به یکتا ببرم
استخوانبندی اَم از نیزه، ز هم میپاشد
آنقدر خُرد شوم، تا نفَس از نا ببرم
کهنه پیراهنِ من را که به غارت ببرند
هرچه نیزه ست، در آن دشت به یغما ببرم
تهِ گودال همان، مسجد و محراب من است
بدنِ بی کفنم را به مصلا ببرم
سینه ام میشکند، تا غمِ مادر بِچِشم
پهلوی لِه شده را هدیه به زهرا ببرم
این زن و بچه چرا همرهِ من میآیند
چون خدا خواسته، باید به تماشا ببرم
خاندانم، همه راهیِ اسیری شدهاند
فاطمیاتِ حرم را به کجاها ببرم
تا به هر جا که شود، همرهشان میمانم
تا دلِ شب که به ویران سرِ خود را ببرم
من پیامِ گلوی پارهی خود را همه جا
با صدای جگرِ زینب کبرا ببرم
تشنه را یاد نمائید به نوشیدنِ آب
تا که من دست شفاعت سوی مولا ببرم
حاج محمودژولیده
@navaye_asheghaan