.
#زمزمه_مرثیه
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
یک و ماه و نیمه گوشه ی خونه
افتادی و بی حال و بی جونی
هرشب نگاهت با دلم میگه:
دلخوش نباشم ، که تو می مونی
هرشب نگات و با پرِ معجر
از چشم من آروم میگیری
انگار بعد از رفتنِ بابات...
بدجور از این شهر دلگیری
زهرا ببین زینب چه بی تابه
زانوی حیدر داره میلرزه
تنها نرو ای همسفر آخه...
دنیا بدونِ تو نمی اَرزه
یادم میاد روزای خوبی که
بابات بود و خوب بود حالت
حالا دو ماهه رفته بابات و
حوریه ی من ، زخمیه بالت
یادم نمیره کوچه و در رو
جوری زدن که با سر افتادی
تا اومدم از جمعیت رد شم
بانوی من... پشتِ در افتادی
تو گوشمه فریاد اون روزت
فضه که اومد خوب فهمیدم
شش ماهه پرپر شد زمین افتاد
مرگم رو با چشم خودم دیدم
زهرا بیا و خوب شو بانو
دیگه گذشته هرچی که بوده
جونِ خودت داغ فراقِ تو
خیلی برای دخترت زوده
رومو زمین ننداز خانومم
طاقت ندارم بی تو دنیا رو
تنها نذاری بین این مردم
تنهاترین تنهای تنها رو
پوریا باقری
👇
.
#زمزمه #میلاد_حضرت_زینب و تقارن با ایام #فاطمیه
هرساله داداش حسين برام
عيدي مياره
داداش حسنم چادر سياه
سرم ميذاره ٢
يادش بخير چه روزي بود
اون روز برا تولدم
مادر ميگفت بيا بشين
زينب رو زانوي خودم
مادر منو بغل ميكرد
آرامشي بود تو سينم
ميگفت ايشالا باشم و
عروسيتو من ببينم
اما چند روزه مادر منو
بغل نكرده
انگاري كه تو دل مادر
يه كوهِ درده٢
امسال چادر سياه من
چادر سياهِ مادره
سوختگي روي چادر
مالِ آتيشه رو دره
مادر بجاي عيدي بِم
داده يه چندايي كفن
همه ي ما كفن داريم
بجز داداش حسين من
@emame3vom
میرخلف زاده
.👇
.
#زمزمه_مرثیه
#حضرت_رقیه
#میلاد_حضرت_رقیه
هرساله بابا حسين برام
عيدي مياره
عمه زينبم چادر سياه
سرم ميذاره ٢
يادش بخير چه روزي بود
اون روز برا تولدم
بابا ميگفت بيا بشين
به روي زانوي خودم
بابا منو بغل ميكرد
آرامشي بود تو سينم
ميگفت ايشالا باشم و
عروسيتو من ببينم
خيلي وقته كه بابا منو
بغل نكرده
انگاري كه تو دل بابا
يه كوهِ درده٢
امسال چادر سياه من
چادر سياهِ مادره
سوختگي روي چادر
مالِ آتيشه رو دره
داداش بهم عيدي داده
واسم خريده گوشواره
ميگفت چادر سياهمو
عمو جون خيلي دوست داره
صلوات الله عليهم اجمعين
لعنة الله علىٰ الجبت و الطاغوت واتباعهما
شعبان ١٤٣٨
#قلم_كربلايى_عباس_ميرخلف_زاده
#نواي_كربلايى_عباس_ميرخلف_زاده
.👇