#اربعین
#سید_عباس_حسینیجوهری
آه از آن ساعت که با صد شور و شین
زینب آمد بر سر نعش حسین
بر سر قبر برادر چون رسید
ناله و آه و فغان از دل کشید
با زبانِ حال، آن دور از وطن
گفت با قبر برادر این سخن
السلام ای کشته راه خدا
السلام ای نور چشم مصطفی
السلام ای شاه بیغسل و کفن
السلام ای کشتۀ دور از وطن
السلام ای سیّد و سالار ما
السلام ای مونس و غمخوار ما
بهر تو امروز مهمان آمده
خواهرت از شام ویران آمده
سر بر آر از خاک و بنگر حال ما
خیز از جا بهر استقبال ما
شرح حال خود حکایت میکنم
وز فراق تو شکایت میکنم
تا تو بودی شأن و شوکت داشتم
خیمه و خرگاه و عزّت داشتم
آتش کین کوفیان افروختند
خیمۀ ما را به آتش سوختند
الغرض از کوفه تا شام خراب
گرچه ما دیدیم ظلم بیحساب
لیک دارم شکوهها از اهل شام
کز سر دیوار و از بالای بام
چون تو رفتی بیکس و یاور شدم
دستگیر فرقۀ کافر شدم
از پس قتل تو ای شاه شهید
از سرم شمر لعین معجر کشید
بعد قتل و غارت اموال تو
تاخت دشمن بر سر اطفال تو
بسکه سیلی شمر زد بر رویشان
گشت نیلی صورت نیکویشان
آنقدَر سنگ جفا بر ما زدند
کز غم آتش بر دل زهرا زدند
از جفای شامیان خون شد دلم
گشت در ویرانه آخر منزلم
آه از آن ساعت که از روی غضب
زادۀ سفیان یزید بیادب
در حضور خواهر گریان تو
چوب میزد بر لب و دندان تو
بگذر ای ذاکر زر شرح این مقال
تا توانی اندر این ماتم بنال
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
@emame3vom