یا رسول الله
قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم
نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم
حروف شمسی خود با ستاره بنویسم
توان گرفتهام از یک عصاره بنویسم
عصارهای که رسید و زمین به آب رسید
عصارهای که چکید و شراب ناب رسید
در آن زمان که بشر محو بتپرستی بود
تمام فرصتشان صرف عیش و مستی بود
بقای نسل بهتدریج رو به پستی بود
بنای بتکدهها حُکم چیرهدستی بود
تمام نور رسید و جهان چراغان شد
رسید و یکشبه یک طایفه مسلمان شد
بهگوش باش خداوندگار گمراهی
رسیدهاست سحر در پسِ شبِ واهی
وزیده است نسیم خوش سحرگاهی
به سوی چاه عدم تا ابد بشو راهی
خبر رسیده که موسی به نیل آمده است
خبر رسیده دوباره خلیل آمده است
خدا به خلقت زیبای خود نمک پاشید
به خلق جاذبۀ روی عشق مینازید
خجالت از نَفَس سرد ماه میبارید
به پشت ابر تکامل روانه شد خورشید
خدا به چهرۀ او دین راستین میگفت
به آفرینش خود، باز آفرین میگفت
به سردی نَفَس آدمی حرارت داد
زمین خشکِ هوسباز را طراوت داد
به ذات گمشدۀ عاشقی کرامت داد
به مادّیّت این خاک، معنویّت داد
برای کسب شرابش زمین سبو میشد
جهان به یُمن قدمهاش، زیر و رو میشد
دو قطره اشک محمد، دو سال باران است
رسول میشود از بس به فکر انسان است
شکست خوردۀ این روزگار، شیطان است
و جبرئیل زِ عرش خدا رجزخوان است:
دوباره بر همه حجت، تمام خواهد شد
چرا که حضرت احمد، امام خواهد شد
حمید رمی
#حمید_رمی #شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله
@navaye_asheghaan
ای آشنای همه
ای صدای تو آشنای همه
ای نگاهت گره گشای همه
مهر تابنده ، رهنمای همه
خیر بی انتها برای همه
تا نبودی بشر حیات نداشت
به حیات خود التفات نداشت
آمدی نور شب شکن باشی
علت روح در بدن باشی
مرهم زخم مرد و زن باشی
آمدی پیشوای من باشی
که به دل های مرده جان بدهی
سرّ لولاک را نشان بدهی
جلوه ی تو دلیل دیدن ها
رفتن و دیدن و رسیدن ها
منم و شوق دل بریدن ها
شوق از تو سخن شنیدن ها
جان من از تو خواهشی دارد
با صدایت نوازشی دارد
آمدی با نوید اسلامت
وعده ی بهترین سرانجامت
تو بخوان باصدای آرامت
آیه آیه بنوشم از جامت
تو بخوان تا که کفر خسته شود
لات ،عزا، هبل شکسته شود
به زمین رنگ آسمان دادی
تا خدا راه را نشان دادی
تن بی روح را تکان دادی
و خودت سخت امتحان دادی
گفتی انسان بیا به آسانی
اشهدت را بگو مسلمانی
خشکسالی گذشت و ... باران شد
روزی بنده ها فراوان شد
عاشقی سخت بود و آسان شد
آنکه آسان گرفت سلمان شد
به علی کاش امت ایمان داشت
کمی از رنگ و بوی سلمان داشت
علی آن ره شناس و راهنماست
سرشناسی در عالم بالاست
آینه آینه صفات خداست
خوب بنگر خدا در او پیداست
کیست حیدر حقیقت ازلی
چیست قرآن به غیر وصف علی
هادی ملک پور
#شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله #هادی_ملک_پور
@navaye_asheghaan
دلم مست و گرفتار محمد
دلم مست و گرفتار محمد
سرم سرگرم بازار محمد
ندارم سایه ای بر سر به غیر از
صفای مهر سرشار محمد
تمام هستی عالم خدا گفت
بود رهن و بدهکار محمد
به محشر میرود با توشه ای پر
کسی که شد خریدار محمد
امیرالمومنین مشکل گشا شد
ز سوداهای بازار محمد
یداللهی به حیدر داد الله
که شد دست علی یار محمد
اگر چه گشت زهرا کوثر ناب
شد از احسان سرشار محمد
نشد سلمان مسلمان تا زمانی
که از جان شد خریدار محمد
علی فرمود منّا را به سلمان
که باشد گنج اسرار محمد
نه هر میثم که اشهد گفت بر لب
رود با سر سرِ دار محمد
محمد گفت از فرمایش رب
علی گفتا ز گفتار محمد
سلامت بگذرد از راه محشر
هر آنکس گشت بیمار محمد
صراط مستقیم اهل تقوی
نباشد غیر افکار محمد
خدا قرآن شریعت دین و مذهب
همه پندار و کردار محمد
به روز حشر خالی نیست دستی
که زد دستی به دستار محمد
داریوش جعفری
#داریوش_جعفری #شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله
@navaye_asheghaan
شیعیان آمده اند
واژه ها در هیجانند که سجّاده شوند..
پیشِ پاهای تو ای آینه..افتاده شوند..
شاعران آمده اند تا به نوایی برسند..
رخصتی گر بدهی با قلم آماده شوند
باز کن میکده را ای پسرِ خون خدا..
شیعیان آمده اند تا که پُر از باده شوند
جلوه ای کن که ببینند تو را اهلِ هنر
روی تو دیده و کُلاً همه دلداده شوند
(حضرت عشق..امامِ ششمین..نورِ خدا)
(جلوه ای کن که بتابی به دلِ آینه ها)
آمدی جهلِ بشر بلکه سرافکنده شود
آمدی با نَفَست..دینِ نبی زنده شود
آمدی ای پسرِ حضرتِ باقر..گلِ عشق
..باشکوفایی تو ..عطر پراکنده شود
آمدی شمسِ ولایت که به یک طُرفه نگاه
نورِ تو در دلِ هر شیفته..تابنده شود
آمدی تا که تلاشی بکنی بهرِ خدا..
لبِ پیغمبرِ اسلام پُر از خنده شود
(صادق آل محمّد..قدمت بر سرِ چشم)
(بنویس اسم مرا که قلمت بر سرِ چشم )
چه هیاهوی عجیبی ست در این مکتبِ عشق
سر زدی از افقِ دین و شدی کوکبِ عشق
علمِ تو علمِ لدّنی ست نه از علم زمین
زان سبب شعله وری شعله کِشی از تبِ عشق
سخنانِ تو همه خطبه ی مولاست وَ یا ختمِ رسل
سخنی تازه بگو با منِ افتاده ز پا از لبِ عشق
آمدم تا بنشینم ز تو سیراب شوم..
کی به گوشم برسد از دهنت مطلبِ عشق
(عشق را مکتبت آموخته با شورِ کلام)
(پُر کن این جامِ تهی را که شوم مستِ مدام)
ببرم شهرِ مدینه که ببینم حرمت
نکند باز که محروم شوم از کرمت
مرقدِ خاکی تو می کُشدم حضرت نور
قدمی رنجه بفرما بفدای قدمت
جای تو در دلِ شیعه ست خدا داند و بس
که بر افراشته است تا به قیامت علمت
دِینِ تو دِینِ بزرگی ست روی گردنِ ما..
زندگی کردن خوب است ز انفاسِ دمت
(هر که هستیم در این عرصه اگر که پستیم)
(صادق آل محمد به شما دل بستیم)
محسن راحت حق
#شعر_آیینی #شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین_شعر #شعر_ولادت_رئیس_مکتب_شیعه
@navaye_asheghaan
شکوهِ لایزال
تیغ ابرویت غزل را در خطر انداخته
پیشِ پایت از تغزل بسکه سر انداخته
مرد این میدانِ جنگِ نابرابر نیستم
تیرِ مژگانت ز دستِ دل سپر انداخته
بنده ای؟ پروردگاری؟ این شکوهِ لایزال
شاعرانت را به اما و اگر انداخته!
نامی از میخانه ها نگذاشت باقی نام تو
باده را چشم خمارت از اثر انداخته
ساقیِ معراج، عرش گنبد خضرایی ات
جبرئیل مست را از بال و پر انداخته
کار دیگر از ترنج و دست هم، یوسف گذشت
تیغ، سرها را به اظهارنظر انداخته
سود بازار نمک انگار چیز دیگری ست!
خنده ات رونق ز بازار شکر انداخته
عاشق و معشوق ها ازهجر رویت سوختند
عشق تان آتش به جانِ خشک و تر انداخته
این تنورِ داغ مدح چشمهایت؛ مهربان
نان خوبی دامنِ اهل هنر انداخته
مهربانیِ نگاهت، ای صبورِ سربه زیر
دولت شمشیر را از زور و زر انداخته
تا سبکباریِ دل، چوبِ حراجت را بزن
چین زلفت در سرم شوقِ سفر انداخته
آمدم بر آستانت در زنم، یادم نبود!
میخ سرخی کوثرت را پشت در انداخت...
وحید قاسمی
#شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
رسول مهربان عالم
دارد سرِ تعظیم سرِ ما به نجف
خیلی شده ایم عاشق و بیتابه نجف
مقصود اگر کعبه و بُتخانه نبود
مایل بشود قبله ی ماها به نجف
از خاک اضافی شما خلق شدیم
مادر به مدینه رفت و بابا به نجف
دل را به کسی ندادم اِلا به علی
لا حول و لا قوه اِلا به نجف
دل پر زده و کبوتر بام شماست
پرمی کشد از گنبدِخضرا به نجف
دیوانه ی ایوان طلایی هستم
مجنون علی و مرتضایی هستم
ما قبل تر از سرزدنِ نورِ نبی
نور علی اُفتاده به منشورِ نبی
آدم شده آنکه شد کلیمش حیدر
با مهر علی آمده در طور نبی
در آخر عمر لَیَهجُرَش میخواندند
جان ها به فدای دل رنجور نبی
هرجا به میان نام علی می آید
خوشحال شده فاطمه، مسرورِ نبی
در میکده ی محمدی باده بزن
سرمستِ علی ، خورده از انگور نبی
بیرون نشد از لبش به جز حرف علی
شد شصت و سه سال زندگی صرف علی
بگذار اویس و مبتلایت باشیم
ما معتکفان در حرایت باشیم
آقا و رسول مهربان عالم
ما نوکر و سائل و گدایت باشیم
ایکاش که عماری و مقدادی یا
سلمان و ابوذری برایت باشیم
هم اهل برائت و تبری باشیم
هم اهل تولّا و ولایت باشیم
ایکاش که قسمت بشود یک بارم
ما مسافر صحن و سرایت باشیم
فریاد زنان علی علی می خوانیم
روزی که به مسجدالنبی می آییم
مهدی شریف زاده
#شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله #مهدی_شریف_زاده
@navaye_asheghaan
یا نبی الله
کار کسادِ من به دعای تو پا گرفت
معراج چشمهای تو دست مرا گرفت
قبل از رسیدن تو بُت قلب من شکست
تو آمدی و کعبه ی ما را خدا گرفت
عطرت اویس شهر قَرَن ساخت از من و
جان مریضم از نفَس تو شفا گرفت
جبریل در جوار نگاهت، امین شده
از بس به عشق تو دم یا مصطفا گرفت
پیغمبر حرا شده ای از همین شروع
زهرا شبی به مصحف جان تو جا گرفت
باید خدا جهان مجدّد بیاورد
تا که دوباره حضرت احمد بیاورد
دیدیم تخت و تاج سلیمانی تو را
خواندیم آیه های مسلمانی تو را
قرآن نوشت موقع واللیّل و والضحّی
تفسیر های سجده ی طولانی تو را
حاتم گدای خانه ی سلمان شده است چون
دارد به دست، قیچی سلمانی تو را
هم می کِشیم صورت خود را به خاک پات
هم می چِشیم مزّه ی دربانی تو را
ای سفره ات وسیع تر از کُلّ کائنات
دادند دست فاطمه مهمانی تو را
حبل المتین ما کنفی از عبای توست
باغ بهشت، گوشه ای از آیه های توست
عرض دعا به محضرتان می برم زیاد
وقت دعایتان شده بال و پرم زیاد
ای لعل آن لب شکرین، جام ناب من
بوی شراب می وزد از ساغرم زیاد
خال سیاهتان حجر الاسود من است
دارم به عشقتان تب و شوق حرم زیاد
من دست و پا شکسته شدم سائل شما
همچون بلال هم بخرید از سرم زیاد
گوشه کنار گنبد خضرا چه سرّی است
مستم، هوایی نجف و حیدرم زیاد
اصحاب کهف هم سگ دربار حیدرند
بی حبّ مرتضای تو ما را نمی خرند
حرف گدای پشت در تو علی علی
حرز و دعای هر سفر تو علی علی
اسفند را به مجمر آتش که ریختیم
هی گفته ایم دور سر تو علی علی
بین قنوت بودی و گفتی خدا خدا
دیدم پُر است دور و بر تو علی علی
روزی برای خیبر علی از تو ذکر خواست
آمد سریع در نظر تو علی علی
وقت خوش و بِش تو و زهرا رسید و شد
راز و نیاز مختصر تو علی علی
در گوش من اذان علی و اذان توست
هرخیر و خوبی از نظر مهربان توست
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله
@navaye_asheghaan
حضرت عشق
عرش را در زیر پا داری و بالا می روی
صبح و ظهر و شب که تا آغوش زهرا می روی
گفتی از مسجد دری را رو به زهرا وا کنند
این چنین از منبر ساحل به دریا می روی
ابروان مرتضی را کرده ای محراب و بعد
با همین نقش کج آخر تا ثریا می روی
غزوه یا شعب ابی طالب چه فرقی می کند؟
خاطرت آسوده با حیدر به هر جا می روی
اول از آتش پرستان بنده می سازی و بعد
پای این دل بردن از سلمان، به `منّا” می روی
درد ما را گوشه ی چشم تو درمان می کند
قلب سلمان را نگاه تو مسلمان می کند...
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله
@navaye_asheghaan