#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
درتـب لاله ای بــی نشـــانــم
مرغ دل در تکــاپوی گلــهاست
طبــع من تاب جوشــش نـدارد
فصــل پاییز بانوی گلـهاست
باغ گـل در غــم باغــبان بود
همـنشین با فراقی دگر شد
جای مرهـم به زخم شقایق
داغ آلاله ها تازه تـر شد
شعله در جستجوی گل سرخ
تا گلسـتان کشـــیده زبانه
رفته حتی به چشم ملائک
دود این غـربت بی کـرانه
آتش جهل دنـــیا پرســتان
شــعله ور دامن آســمان کرد
آه مظلوم چـاه مدیــنه
شکوه از خلق نامهربان کرد
با شبیـخون دونان تاریــخ
خلوت جمع خوبان بهـم خورد
آمـدند و شکـستند و رفتـند
برگ خونین دیگر رقم خورد
با کنـایه چگونه بگویــم
تا کــه آتش به جان در افتاد
نالـه ی فضه در خانه پیچید
پیـش پای پدر مـادر افتاد
با همان حالـت ناتــوانی
دست لـرزان خود را عصاکرد
در ره پیـروی از امامش
جان شیرین خود را فــداکرد
فاطمه بود و یـک کوچه نامرد
تا که دستان مردانه بستند
با غلافی که گویا تـــبر بود
شاخه ی یاسمن را شکستند
آب شد کم کم آن شمع سوزان
ناله ای در گلویـش نمانـده
زندگی رفـته در بستر مرگ
رنـگ مانـدن برویـش نمانـده
وقـت کوچ پرســتو نبود و
پر زد از آشـیان ناگـهانی
یاس حــیدر چــه نـیلوفرانه
شد خـزان در بهار جوانی
تربتش هم نشــــانی ندارد
کاش غربت قلم بر نمی داشت
یا که مهدی برای تســلا
بر مزارش گل لاله می کاشت
راه زهرا ولی بی نشان نیست
آسمان شــلمچه گواه است
#صابر خراسانی
.
#فاطمیه
درد سرم امشب زده آتش به جانم
می سوزد از جای کبودی استخوانم
مانده نفس در زخم سینه بار دیگر
می ماند از سرفه در این بستر نشانم
اسما به سختی صورتم را جابجا کرد
کار خودش را کرده سیلی به گمانم
هجده بهار عمر من در پشت در سوخت
وقتی که هیزم ریختند بر آشیانم
با بار شیشه استراحت هم عذاب است!
حالا چه باید کرد با زخم نهانم
بال قنوتم را غلافی بد شکسته
حتی نشسته در نمازم، ناتوانم!
با صورت بسته خجالت می کشم باز
از بغض سنگین امام مهربانم
از من گذشته مرهمی تازه گذارد
فضه به زخم پهلوی آتش فشانم
از حال و روزم شرح رفتن را ببینید
خیلی بعید است یک شب دیگر بمانم
پیر از غم تنهایی مولای خویشم
دلخسته از دنیا، اگر چه من جوانم
مظلوم تر از حیدر من در جهان نیست
دارد گواهی می دهد اشک روانم
#حضرت_زهرا
#جابر_عابدی #صابر ✍
.
@navaye_asheghaan
.
#امام_حسین
اسیر عشقم و افتاده بر شما کارم
به یک نگاه تو ای مهربان گرفتارم
نفس بده هوس کربلاست در سر من
ز هر چه غیر هوای تو زار و بیزارم
سپرده ام دل خود را به نم نم باران
من از تب شب جمعه دوباره می بارم
دوای درد مریض تو جز زیارت نیست
ببر مرا که خرابم ببر که بیمارم
تصور حرمت موقع غروب و اذان
گرفته صبر و قرارم گرفته اقرارم
سلام بر لب عطشان و زخمی ات ارباب
برای بردن نامت ببین عطش دارم
هنوز هم که هنوز است زیر دین توام
هنوز هم به تو و لطف تو بدهکارم
گذشتی از زن و فرزند خود حسین غریب
ز خون حنجر سرخ تو آبرودارم
عزیز فاطمه بالای نیزه جایت نیست
چقدر غصه ی این نیزه داد آزارم
به این بهانه کشاندند کاروان تا شام
همیشه سوخته از روضه های بازارم
فدای زینب کبری که در چهل منزل
کشید بار غم و گفت، نذر دلدارم
#شب_جمعه
#جابر_عابدی #صابر ✍
.
@navaye_asheghaan