4_5785392781040029083.mp3
1.39M
.
#شهادت_امام_صادق
#زمزمه
آسمون چشمام،همرنگ پاییزه
حال بقیع امشب،خیلی غم انگیزه
نه گنبد و صحنی،آرومه آرومه
زائرش این شبها،فقط یه خانومه
یه مادری که،خاک بقیع رو ، به چشم تر میزاره
به جای ماها،روضه میخونه،رو خاکا سر میزاره
(غریب مادر)
---------------------------------
هجومشون نگذاشت عبامو بردارم
فرصت نشد اصلا،عصامو بردارم
چیزی نمی بینم،خونه پر از دوده
رو دیوارا جای آتیش نمروده
تو نیمه ی شب،عرش خدارو،بانعره ها لرزوندن
با لگداشون، به درب خونه بچه هامو ترسوندن
_
شرمندگی مرد، درد بی درمونه
دست منو بستن جلو در خونه
همسایه ها دیدن ،از غصه جون دادم
کشوندنم روخاک،از نفس افتادم
پشت یه مرکب،وسط کوچه، خوردم زمین با پهلو
یاد مدینه، روضه میخونم،ازون غلاف و بازو
---------------------
زخمی و خاک آلود،تشنه و بی حالم
بی کسم و یاد، بلوای گودالم
انگارکه می بینم،خشکی لبهاشو
یه مادری می گه،از رو سینش پاشو
انگار می بینم،یه ساربون که ،انگشترش رو می برد
یه نانجیبی،به قصد غارت،پیراهنش رو می برد
-----------------
سبک: #فرهاد_ندرخانی
شعر: #عبدالحسین_مخلص_ابادی
👇
@navaye_asheghaan
.
|⇦•آسمون چشمام...
#روضه #شهادت_امام_صادق علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۲ به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
●━━━━━━───────
آسمون چشمام هم رنگ پاییزه
حال بقیع امشب خیلی غم انگیزه
نه گنبد و صحنی آرومه آرومه
زائرش این شب ها فقط یه خانومه
یه مادری که خاک بقیع رو به چشم تر میذاره
به جای ماها روضه میخونه رو خاکا سر میذاره
«غریب مادر؛ غریب مادر»
*همیشه گفتن باید به ریش سفیدا یه جور دیگه احترام بذاری..احترام آقامونو نداشتن نیمه شب ریختن تو خونه آقامون*
هجومشون نگذاشت عبا رو برداره
فرصت نشد اصلاً عصاشو برداره
چیزی نمیبینم خونه پر از دوده
رو دیوارا جای آتیشِ نمروده
تو نیمه ی شب
عرش خدا رو با نعره هاشون لرزوندن
با لگداشون، به درب خونه بچه هامو ترسوندن
*نیمه شب ریختن تو خونه حضرت حضرت تو نماز شب بود عبا و جانماز رو از زیر پاهاش کشیدن با صورت به روی زمین افتاد جلوی زن و بچش بی عمامه کشوندنش بیرون دستهاشو بستن. اما به ناموسش جسارت نکردند. یکی میگفت آقا رو بی عمامه نبرید.. پابرهنه نبرید..
من بمیرم برای اون آقایی که دستهاشو بستن در خونشو آتیش زدن آی غیرتیها جلوی چشمش سیلی به ناموسش زدن الهی بشکنه دست مغیره یه جوری زد داد علی بلند شد..*
شرمندگی مرد درد بیدرمونه
دست منو بستن جلو در خونه
همسایه ها دیدن از غصه جون دادم
کشوندنم رو خاک از نفس افتادم
پشت یه مرکب وسط کوچه، خوردم زمین، با پهلو
یاد مدینه، روضه میخونم، از اون غلاف و بازو
*ابن ربیع ملعون سوار بر اسب شد دستهای این پیرمرد رو بستن نانجیب هی میتازید. هی امام صادق زمین میخورد.. گاهی آقا رو رو زمین میکشید. وسط بیابون روی خارا میرفت. آقا جان! شما یه مرد بودی پاهات انقدر اذیت شد..
من یه دختری رو میشناسم پاهاش کوچولو بود وسط بیابون هی میگفت: بابا پاهام درد میکنه..*
غریب رو نیزه اصلا خبر داری
که دخترت دق کرد با گریه و زاری
تو کوچه و بازار ما ها رو می چرخوند
اونی که تو گودال با پا برت گردوند
از رو بلندی خودم میدیدم
با نیزه اومد گودال
با نیزه میزد به پیکر تو
میرفتی هر دم از حال
غریب مادر
*حضرت رو بردن تو کاخ منصور آقا نفس نفس میزد. همه صورت زخمی لباسها پاره.. نانجیب همچین که نشسته بود خواست غرور حضرت رو بشکونه اون زهرماری رو میخورد به آقا تعارف میکرد کار به جایی رسید شمشیر و کشید آقا رو شهید کنه.. یه وقت دیدم تا منصور شمشیر و مقابل امام صادق کشید دیدن دستش داره میلرزه صورتش رنگش عوض شد.. چی شد منصور؟ گفت: همچین که من شمشیر و کشیدم وجود نازنین پیامبر رو مقابل دیدم فرمود: منصور شمشیر و از بالا سر جگر گوشه ام کنار ببر و الّا تاج و تختت رو به هم میریزم.. یا رسول الله!یه شمشیر بالا سر امام صادق دیدی طاقت نیاوردی .. من بمیرم برای اون خانومی که با عجله دوید اومد بالای بلندی دید حسین افتاده شمشیردار شمشیر میزد نیزهدار نیزه میزد..اونهایی که حربهای نداشتند سنگ آورده بودند....حسین....*
#عبدالحسین_مخلص_ابادی✍
#سبک_غریب_رو_نیزه
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#امام_صادق
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
#سید_مجید_بنی_فاطمه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
@navaye_asheghaan