eitaa logo
کانال نوای عاشقان
23.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
619 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات مدیر کانال نوای عاشقان کربلایی هادی صالحی @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام 🔹راه پر حادثه🔹 تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟ مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟ در بهاران مشو از یاد حقیقت غافل جلوۀ اوست همه، آنچه گلستان دارد سینه را آینۀ باغ شقایق كرده‌ست خاطراتی كه دل از داغ شهیدان دارد صبح جمعه دل ما هم نفس باد صبا شكوه از فُرقت آن زلف پریشان دارد جان ما لحظه به لحظه ز غمش سوخته است چشم ما ثانیه در ثانیه باران دارد آری این راه، به پایان نرسیده‌ست هنوز راه عشق است بسی آتش سوزان دارد... راه ما راه جهاد است، ره بیداری‌ست امت واحده! برخیز كه وقت یاری‌ست این همان راه خدا، راه فنا، راه بقاست راه زهرا و علی، راه شهیدان خداست این همان عهد ازل، عهد خدا با همه بود كه وفادارترین فرد به آن فاطمه بود همه دیدند شجاعانه به مسجد رو كرد آری آن بانوی فرزانه به مسجد رو كرد چشم پر ابر، ولی جلوۀ خورشیدی داشت در پی غصب فدک، خطبۀ توحیدی داشت... از خدا گفت و سپس نعمت بی‌پایانش وای از آن دل كه اطاعت نكند فرمانش خطبه می‌خواند و از آن نعمت برتر می‌گفت آری آن روز ز الطاف پیمبر می‌گفت گاه از امت و گاهی ز امامت می‌گفت گاهی از سختی فردای قیامت می‌گفت گفت مردم! نشده آتش دل، سرد هنوز نگذشته‌ست ز داغ پدرم چندین روز آه، لب بستن از این غم ز توان بیرون است خواهم آرام نشینم! چه كنم؟ دل خون است! همتی داشت در آن روز به اثبات علی عزم آن یار خلاصه به همین نیست ولی رفت در پشت در و سوخت به شوق مولا شعله‌ها بر جگر افروخت به شوق مولا با همان زخم جگرسوز برون زد، آری معركه گرم جنون بود، به خون زد، آری رفت دنبال علی تا كه علی را نبرند دست بر جامۀ مولا... كه علی را نبرند رفت در معركۀ خون و مصاف شمشیر وای من بازوی زهرا و غلاف شمشیر ناله زد ناله، از این ناله چه‌ها باید كرد آری این نالۀ زهراست، حیا باید كرد... 📝 ......................................................................
. ➖➖➖ آب از مرکب امواج می‌افتاد زمین یا که انگار می انداخت سرش را پایین تا بپیچد همه جا از نفس عشق شمیم برکه پیش قدم ماه می‌انداخت گلیم باد می‌تاخت که پیش از همه آن جا برسد به تماشای تلاقی دو دریا برسد خاک، خوشحال که سنگ کف این صحن شده فرش نورانی خورشید بر آن پهن شده وسعت دشت به اندازه ی تاریخ بزرگ لاله لاله به تماشای دو تا کوه سترگ آسمان صاف چنان صفحه ی نقاشی بود ابر ماهی وسط حوض پر از کاشی بود دل خورشید در آنجا به تلاطم افتاد بی خود از خود شد و از روی لبش خُم افتاد لب به لب برکه پر از بارش باران شده بود قطره ها رود نه! دریای خروشان شده بود پلکان چیده شد و ماه به معراج شتافت کعبه این بار برای دو نفر سینه شکافت دست، خورشید شد از دامنه بالا آمد رودی از بیعت مردم، سوی دریا آمد دست در دست هم آنگونه که انگار یکی است در حقیقت نبی و حیدر کرار یکی است دست در دست چنان آینه در آیینه سر یکی، دست یکی، جامه و دستار یکی است هر کجاییم به این واقعه بر می‌گردیم ما خط دایره و نقطه ی پرگار یکی است حرف!! در سینه نمان، نوبت فریاد شده هم صدا با دم هوهو زدنت باد شده نیست یک آینه در شهر که حیران تو نیست چیست مهتاب اگر آینه گردان تو نیست شک ندارم همه منظومه ی شمسی، پیشت وسعتش بیشتر از پینه ی دستان تو نیست ابر باران شد و یک عمر به پایت افتاد تا نگویند که او دست به دامان تو نیست باد! برخیز و سر مأذنه از راه بگو اشهد ان علیاً ولی الله بگو ➖➖➖ .
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ انتظار یعنی چه؟ سلام یوسف زهرا سلام حضرت عشق سلام صبح قشنگ بهار و فرصت عشق سلام ای پسر هر چه نور و زیبایی سلام آینه در آِینه شکوفایی دلم برای نگاهت بهانه می‌گیرد به هر که می‌رسد از تو نشانه می‌گیرد بیا که آمدنت مژده بهاران است ظهور دولت تو عید بیقراران است بیا که با تو دل من قرار می‌گیرد درخت صبر ز تو برگ و بار می‌گیرد شکوفه می‌دهد این باغ اگر بیایی تو چه می‌شود که از این زودتر بیایی تو بیا که آینه‌ها را جلا دهی مولا به هر چه قلب شکسته صفا دهی مولا بیا که خسته شدیم از غم جدایی‌تان تمام دار و ندارم شود فدایی‌تان بیا که زندگی‌ام اشک و ندبه و آه است همیشه ز زمزمه‌ام یا بقیه‌الله است در التهاب غم بی کسی بگو چکنم ؟ بس است این همه دلواپسی بگو چکنم ؟ شنیده‌ام چو بیایی بهار می‌آید به جان خسته عالم قرار می‌آید شنیده‌ام چو بیایی برای یاری تو حسین فاطمه با ذوالفقار می‌آید شنیده‌ام چو بیایی به دولت توحید به یمن آمدنت اعتبار می‌آید شنیده‌ام چو بیایی شکوه ظلمت و ظلم به چشم اهل یقین پست و خار می‌آید شنیده‌ام چو بیایی مسیح هم با توست به خاک بوسی تو جانثار می‌آید دلم خوش است به این مژده‌های آمدنت بیا بیا که بمیرم برای آمدنت برای صبح ظهور تو انتظار خوش است که انتظار برای وصال یار خوش است اگر چه روز دلم در فراق تاریک است رسیده است خبر که ظهور نزدیک است رسید مژده ی دیدار تو به ما مولا خدا به وعده ی خود می‌کند وفا مولا به عهد عشق و محبت چه سخت پابندم خدا گواه به‌غیر از تو دل نمی‌بندم رقیه گفت به ما انتظار یعنی چه تحمل غم و هجران یار یعنی چه اسیر آن همه اندوه و درد شیدا بود ولی کنار خرابه به یاد بابا بود چه انتظار عجیبی کشید این کودک هزار زخم زبان می‌شنید این کودک به دل امید پدر داشت کربلا تا شام و خیره بود نگاهش به سوی در تا شام به سر رسید جدایی پدر ز راه آمد ولی چگونه به پا نه به سر ز راه آمد نهاد در بغل خسته چون‌که سر با اشک گرفت لخته‌ی خون از سر پدر با اشک خرابه بود و سکوتی عجیب در دل شب و بیقرار‌تر از دختر ، عمه‌اش زینب به گریه گفت که ای عمه‌جان پدر آمد ببین که شام جدایی من به سر آمد تو را به جان سه‌ساله بیا ابا‌صالح به حق زمزمه ی ذکر یا اباصالح شعر:کمیل کاشانی ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ @navaye_asheghaan
. 👈 . 👈 👈 ............. «بسم رب الشهداءوالصدیقین» هدیه به ارواح طیبهٔ شهدای هشت سال دفاع مقدس وسید شهیدان مقاومت حاج قاسم سلیمانی """"""""""""""""""""""""""""""" بِســمِ  رَبِّ الشّــهـید ،  بِســمِ النّــور بِســمِ خـاک  شلــمچه بســم الــهور بِســمِ  ســر بنــدهـای  "یا زهــــــرا" روی   پیــــشانیِ  ســراســر ، نــور بِســمِ  غــــوّاص هـــای پـر بســــته بیـــنِ  امــــواج وحشـــیِ پر شـــور بِســمِ   مـــردان   عرصـه های جنون یـــاد   آن  فاتــــحان   قلّــــهٔ نـــور یــاد خــاک طــلائیــــه ، مجـنــون یــاد لیـــــلای ســرزمــین صـــبور آه ، یــادش   بــخــیر   خــرمشـــهر یـادِ  آن مـــردمـان  پـاک و  غـــیور یــاد آنـــان  که   مــــثل پــروانــه پــر گشـــودند  تا   کــــرانــهٔ   دور زنـــدگــی را در آســــمان دیـدنــد دل  بریــدنــد  از ، زَر   و  از  زور جــانشـان  شــد فدای این مـــیهن تا بــرانـنـد دشـــمــــنِ  مــــــزدور نامـــشان زیـــنت خیــابانــهاست یادشـــان مـانده در زمان ، مهجور عاشــقانـی که گـرچــه در خــاکــند شهــــسواران   رویِ   افـــلاکنــــد با شـجاعت به روی مـــین  رفـتند عاشـــقانه  از این  زمــــین  رفتند دل بریــدنــد و جـــاودانـــه شدند قد کشیــدند و بیـــکرانه شــــدند خنـــده بر دِشـــنـهٔ اجــــل کردند مــــــرگ را این چنین بغـل کردند روی لب شـــعر عشق سـر  دادند پس حسینی شدند و سـر  دادند مــثل آلالــه ، داغ  دل  دیـــدنــد مــثل باران شــدند  و  باریـدنــد خــاک جـــبهه ، هــنوز ، غـم دارد از دلـــش ، داغ   لالـــه   می بارد خاکش از خون عشق ، رنگین است داغ آلالــه ها ، چه ســنگــین است چند یوســف بدون نـام و  پـلاک ؟ چند پیــــــراهن آرمیـده به خاک؟ چند یعـــقوب چشــم بر راه است؟ چند مــادر دلـش پـــر از آه است ؟ آیــد  از  خـــاک ، بــوی پیـــــراهــن باز گشــته ست یوســـفی  به وطـن  باز ، عـــــطر   شهـــــید پیـــچــیده نور  دیگـــــر  به   شــــهر  تابیــــده بــاز   ســـوغــاتِ  خــاک  آوردنـــد بــاز   چنــــدین   پـــلاک  آوردنـــد مُشــــتی از خــاک آنکــه پرپر شــد تــربـــتِ   جـانــــماز   مـــادر  شـــد السّـــــلام  ای شهـــید پرپر عـــشق السّـــــلام  ای امـــیر سنــگر عــشق ای مــَــرامِ  تــو عاشـــــقانه تــریــن ای   شکـــوه  تو جــاودانــه تــریــن یــاد    دادی   تو  عشــــقـــبازی  را  غــــیرت و  راهِ   ســـرفـــــرازی را گفتــــی  و عـــدّه ای  نفــهمــیدنــد پشــت ســر بی دلــیل خنــدیــدنــد خــون تـو پلّــــه شــد برای صـــعود یادشــان رفــت هــرچـه بـود ونبـود با همـــین استــخوانهای  تکــه شده کار یـک عــدّه خــوب ســـکّه شـــده بگــذرم گر چه حـرف بســـیار است باز وقـــت   جـــهاد و پیـــکار است جنـــگ هــــرگـز نمــی رســــد پایان خـــار چشــمان دشــمن است ،ایران نـور و  ظـلمـت همـیشه در جنگــند حـق و باطــل دو نا هــماهنـــگــند در رگِ هــرکــه خـــون ایرانیـــست پیــــروِ  مکـــتب  سلـــیمانیــــست رفتــه قاســـم ، ولی کلامش هست رفتـــه گرچــه ، ولی مرامش هست رفتـــه او  تا ظـــــهور  ،  برگـــردد با شکـــوه و  غــــــرور ،  برگـــردد حاج قاســـم هــنوز هم زنده سـت راه او تا هـمیــــشه پاینـــده سـت عـطــــر نــاب  ظـــهـور ، می آیـد مــردی  از  جنــس نــور می آیــد """"""""""""""""""""""""""""""""" رقیه سعیدی(کیمیا)✍ @navaye_asheghaan
علیهاالسلام علیه‌السلام 🔹بانوی حماسه🔹 بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را تکلیف چیست؟ منتظران ظهور یار! آماده‌ایم ما همه آیا ظهور را؟! آن شیعه صادق است که در محضر امام فرمان اگر دهد بپذیرد تنور را! موسی‌صفت بخوانی از اولاد فاطمه، روشن کنند در دلِ تو شمع طور را یا فاطمه جوانه زده اشک‌های تو در کوچه‌باغ آینه گل‌های نور را بانو از آن‌چه می‌شود و آن‌چه شد بگو از راز سربه‌مُهر کرامات خود بگو بانو! بخوان ز لطف زمین و زمان به تو از لحظۀ توسل رزمندگان به تو آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود سربندشان به نام تو زینت گرفته بود از لحظه‌ای بگو که شلمچه غرور داشت صدها محبّ فاطمه در آن حضور داشت ای مادر سپاه دلیران سخن بگو ای خالق حماسۀ لبنان سخن بگو از لطف خود بگو به سپاه مقاومت ای تا همیشه پشت و پناه مقاومت.. ما سال‌هاست مفتخر از یاری توایم شاگردهای مکتب بیداری توایم مثل هوای تازه طراوت از آنِ ماست فردای پر امید و صلابت از آنِ ماست رنج زمان و سختی دوران جدید نیست در نسل شیعیان علی نا امید نیست هر گونه ضعف و رخوت و سستی ز دشمن است همراه ما امید به فردای روشن است دنیا اگر پر از غم و رنج و بلا شود مؤمن امیدوار به فضل خدا شود ما مؤمنان کتاب خدا را که خوانده‌ایم آیات سورۀ شعرا را که خوانده‌ایم وقتی رسید امّت موسی کنارِ آب وز پشت سر جماعت فرعون با شتاب مأیوس و ناامید و پر از غصه و تَعَب هر یک به اعتراض به موسی گشوده لب: کای از بَرِ خدا شده ما را تو رهنمون فرعون یافت سیطره، اِنّا لَمُدرَکون موسی ولی به فضلِ و به رحمت امید داشت در عین ناامیدی امّت، امید داشت ناگاه حق به یاری یاران خود شتافت دریا برای امّت موسی ز هم شکافت آری! ز مکر و خدعۀ اهل جهان چه باک؟! موسی امام ماست، ز فرعونیان چه باک؟! خوش‌بین به راهِ روشن و فردای خود شویم در این مسیر، پیرو موسای خود شویم از راه کی رویم به ترفند دشمنان؟! خوش‌بین به راه خویش! نه لبخند دشمنان ماییم امتّی که امامت، حیات ماست این جلوۀ عظیم کرامت، حیات ماست زهرا رسانده است به ما این پیام را باید گرفت دامنِ پاک امام را اوصاف او فقط نه به قرآن بیان شده‌ست عالم گواه عصمتِ این خاندان شده‌ست.. گفتی به ما امام همانند کعبه است در مجد و احترام همانند کعبه است باید همیشه خلق کند گرد او طواف زین اتحاد دور شود هر چه اختلاف وقتی حقایق ازلی بود در خطر دین خدا و جان ولی بود در خطر وقتی که عده‌ای همه پیمان شکسته‌اند یا آن‌که در ادامۀ این راه خسته‌اند تکلیف مؤمن است که خیزد پی جهاد باید که در مقابل تحریف ایستاد دست و دل و زبان تو از حق دفاع کرد الحق از آن حقیقت مطلق دفاع کرد هم خطبۀ تو باعث افشاگری شده‌ست هم ندبۀ تو مطلع احیاگری شده‌ست مادر دعا کن از تو مبادا جدا شویم چون تو همیشه سالک راه خدا شویم جان را فدای راه پیمبر کنیم و بس چون تو همیشه یاری رهبر کنیم و بس عهدی که کرده‌ایم به همت وفا کنیم در قدس ما نماز جماعت به‌پا کنیم 📝 @navaye_asheghaan
. علیه‌السلام سیلاب می‌شویم و به دریا نمی‌رسیم پرواز می‌کنیم و به بالا نمی‌رسیم این بال‌ها شبیه وبال‌اند، اَبترند وقتی به سیر عالم معنا نمی‌رسیم این چشم‌های خیس و تهی‌دست شاهدند بی‌تو به جلوه‌زار تماشا نمی‌رسیم تا بی‌کرانه‌های حضور الهی‌ات پر می‌کشیم روز و شب اما نمی‌رسیم باشد اگر تمام جهان زیر پایمان حتی به خاک پای تو مولا نمی‌رسیم این حرف‌ها نشانۀ تقصیر فهم ماست حیران شدن میان صفات تو سهم ماست دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری! از مرز عقل‌های زمینی فراتری ای بی‌کرانه! نامتناهی‌ست وصف تو آیینۀ صفات الهی‌ست وصف تو مبهوت جلوه‌های جلالت کمیت‌ها کی می‌رسد به درک کمال تو بیت‌ها ای باشکوه! از تو سرودن سعادت است این شعرها بهانۀ عرض ارادت است... عمری کلیم طور تمنا شدیم و بعد دلتنگ چشم‌های مسیحا شدیم و بعد مثل نسیم در‌ به‌ در کوچه‌ها شدیم تا با شمیم احمدی‌ات آشنا شدیم ای مظهر فضایل پیغمبر خدا آیینۀ شمایل پیغمبر خدا شایستۀ سلام و تحیّات احمدی احیا کنندۀ کلمات محمدی نور علی و فاطمه در تار و پود توست شور حسین و حلم حسن در وجود توست چشم مدینه محو سلوک دمادمت بوی بهشت می‌وزد از خاک مقدمت قرآن همیشه آینۀ تو، انیس توست تفسیر بی‌کران معانی حدیث توست قلبش هزار چشمۀ نور و معارف است هرکس به آیه‌ای ز مقام تو عارف است روشن‌ترین ادلّۀ علمی‌ست سیره‌ات وقتی که حجّت‌اند به عالم عشیره‌ات هرکس که تا حضور تو راهی نمی‌شود، علمش به‌ جز زیان و تباهی نمی‌شود هر قطره که به محضر دریا نمی‌رسد سرچشمۀ علوم الهی نمی‌شود بی‌بهره است از تو و انفاس قدسی‌ات اندیشه‌ای که نامتناهی نمی‌شود جابر شدن، زُراره شدن با نگاه توست آقای من اگر تو نخواهی نمی‌شود... یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا تا بی‌کرانۀ ملکوتت ببر مرا... ✍ .@navaye_asheghaan
علیه‌السلام 🔹آیینهٔ خصال نبی🔹 الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت به جلوه‌های جمال تو ماه خیره شده‌ست شکوه وحی در آیینه‌ات ذخیره شده‌ست تو عطر گلشن یاسین، شکوفهٔ یاسی تو با پیامبر عشق، «اَشبَهُ النّاسی» نگاه گرم تو باغ بنفشه‌کاری بود در آبشار صدای تو، وحی جاری بود کسی به جز تو کجا حُسنِ مهرپرور داشت ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت... الا که سروِ خرامان‌تر از تو، باغ ندید کسی که روی تو را دید، درد و داغ ندید تو بازتاب سپهر چهار معصومی تو سایه‌پرور مهر چهار معصومی تجلّیات یقینت به اوج می‌زد اوج امید در دل و جان تو موج می‌زد موج ظهور و جلوهٔ ایمان مطلق از تو خوش است ترنم «اَوَلَسنا عَلَی الحَق» از تو خوش است همین که منطق تو منطق رسول خداست حساب حُسن تو از دیگران همیشه جداست بلاغت از سخنت می‌چکد، گلاب صفت و گرمی از نفست خیزد، آفتاب صفت کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست حسین محو تماشای راه رفتن توست مرو که خون تماشاییان به گردن توست... :: الا که گردش تو در مدار حق‌طلبی‌ست تو زمزمی و جهان در کمال تشنه‌لبی‌ست تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار که حسن خلق تو آیینهٔ خصال نبی‌ست بگو جمال جمیل تو را نگاه کند کسی که عاشق روی پیمبر عربی‌ست شجاعت تو علی‌گونه بود روز نبرد شهامت تو نشانِ نماز نیمه‌شبی‌ست به عزت تو و گل‌های کربلا سوگند که خال کنج لبت مُهر هاشمی نَسبی‌ست «هزار مرتبه شُستم دهان به مشک و گلاب هنوز نام تو بردن نشان بی‌ادبی‌ست» قسم به آینه‌ها نور مشرقینی تو سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو 📝 @navaye_asheghaan
. سرم سودای جان دادن به پای مصطفی دارد به پای دوست جان دادن در این عالم صفا دارد اگر دندانی از یارم شکسته وای برحالم به جایش مُثله گردد عضوعضوِ حمزه، جا دارد تمام کینه های دشمنانش را خریدارم شفاعت کاش مولایم به سردارش روا دارد بگِریید ای زنان بر من به امر یار در بیتم ولیکن روضه ها زهرا به خاکم در خفا دارد اگرچه آیه ی قرآن مرا از سابقون داند دلم "یا لیتنی" گویان، هوای کربلا دارد چه غافل بود ابوسفیان که کشته یک مدافع را حریم یار، مهد صد مدافع مثل ما دارد   سلام خاصه ی حق بر تمام اولیای او مجاهد عهد می بندد دهد جان بر رضای او پرنده بال می خواهد کند پرواز در افلاک مدافع، گوی سبقت را ربوده در ره ادراک برای درکِ راه حق سراپا شور باید بود درونِ بینشی از "نور فوقَ نور" باید بود مجاهد داشته در حصنِ آن بینش، به غیب ایمان گِلِ او بوده از عترت، سرشته گشته با قرآن به انگشت اشاره می دود در جنگ با دشمن تسامح نیست در راهش همیشه هست چون آهن تسامح با تساهل با تغافل سَمّ مهلک ساخت به جان هر تماشاچی و جامانده ز یاری تاخت   کنار تربت حمزه صدای گریه ی زهراست صدای سوره ی یاسین و رحمان، نور و اعطیناست به سوز و اشک، پیچیده فراق صاحب قرآن کنار تربت حامیِ او هنگامه ها برخاست مدافع نیست مرده، تربتش تصویرها دارد برای فاطمه مرثیه ی کرب و بلا اینجاست نگه داریدش از سیلی که دیگر جا به صورت نیست مشخص گشته از چشمان خونینش که او تنهاست به پا هر روز می آید بَرَد یک چادر خاکی به چادر، چکه های اشک های مرتضی پیداست مدافع نیست مرده، ناله اش از غربت یار است صدای نعره ی او از پسِ تاریخ، جان افزاست   مدافع، جان خود را کرده موقوف نگهبانی مدافع ها مجزّایند از  ترس و پریشانی نشانِ دست حمزه از کمک بر شانه ها دارند کنار هر حرم از دل همه کاشانه ها دارند مثال حمزه در این عصر چون کوهی ست پابرجا که با وهابی و داعش کند یک جنگ بی همتا نهیب حاج قاسم هست در هر جا طنین افکن مدافع ها و قدسی ها، به فرمانش زره بر تن به تیپ فاطمیون، حمزه ها درصف به خط هستند چو دانه دانه ی تسبیحِ زهرا مختلط هستند به آهنگ تبعیت سرود رهبری خوانند ز خضر خامنه ای مثنویِ دلبری خوانند مجیدطاهری(طاهر)✍ . @navaye_asheghaan
‌. ایام "قُل‌هو‌الله‌‌احد" در برِ "طاها" میرفت نور قرآن مبین تا به کجاها میرفت فازَ مَن کانَ مِنَ الشیعةُ حَیدَر والله؛ تا به امّت برسد خیر دو دنیا میرفت مرتضی روی جهاز شتران نه! بی شک، کعبه بر روی بلندی به تماشا میرفت اینطرف احمد و حیدر روی منبر بودند آنطرف نیز دل حضرت زهرا میرفت هر فضیلت که نبی گفت از اوصاف علی تیر میشد...، طرف دیده‌ی اعدا میرفت و یدُالله به دستان اولوالعزم آن روز بعد نازل شدن مائده بالا میرفت با چه شوقی دو لب پاک پیمبر آنگاه رفته‌رفته به سوی واژه‌ی مولا میرفت ایهاالناس! بدانید! که والاست علی بعد من بر همگان رهبر و مولاست علی مرتضی حامی دین است، شجاعت دارد جز علی کیست که اینقدر فضیلت دارد؟ غیر او در شب هجرت که گرفتارم بود؟ جان من بود، که با جان خودش یارم بود جز علی کیست که اینگونه مسلمان باشد شأن نازل شدن سوره‌ی انسان باشد پیش چشمان شما مردم خاتم در دست مرتضی بین رکوعش دل مسکین نشکست که ز دستان علی جود و کرم میجوشد از کَفَش سائل لب تشنه، سخا مینوشد فرش زیر قدمش عرش الهی ست علی نه! خدا نیست! ولی لایتناهی ست علی کهکشان چیست بجز رشته‌ی تسبیح علی؟ چیست باران خدا غیر تواشیح علی؟ طُرُقِ ارض و سما خطّ کف دست علی ست در دلش علم خدای احد لم یزلی ست بوده شاگرد دبستان علی جبرائیل هست در دست علی زندگی عزرائیل خضر از روز ازل نوکر دربست علی ست بخداوند قسم نبض جهان دست علی ست حاجیان! قبله علی، کعبه‌ی سیّار، علی ست اسدالله علی، حیدر کرّار، علی ست چه کسی غیر علی بوده یل بدر و حنین؟ این فقط فخر علی هست که دارد حَسَنین آل او از همه عالم _بخداوند_ سر است بهترین عبد خدا شیعه‌ی اثنی‌عشر است مؤمنان را بخدا غیر علی نیست امیر برترین عید شما عید غدیر است، غدیر ساحران! سحر شما تا به ابد باطل شد البشاره! که دگر دین خدا کامل شد ای مؤذن پس از این با دل آگاه بگو "اَشهد انّ علیّاً ولیُ الله" بگو... چارده قرن گذشته ست ولیکن زیباست باز با دست نبی دست "یدُالَّه" بالاست "فوق ایدیهمِ دستان خدا دیدنی اَست روز بیعت شده این دست چه بوسیدنی اَست" نسل در نسل همه دست علی بوسیدیم ما علی‌دوست نبودیم که میپوسیدیم ای علی‌دوست! بدان! آخرتت آباد است گو به دشمن که خداوند "لبِالمرصاد" است چه غم از تشنگی عرصه‌ی محشر دارم؟ زانکه در روز جزا ساقی کوثر دارم تا که سرمست غدیرم دل من پرشعف است پدرم هست علی، خانه‌ی من هم نجف است دور هستم من اگر، شکر! رسد نور نجف حسرتش مانده ولی مزّه‌ی انگور نجف! اوج معناست در آن میکده سرمست شدن عبد مولاشدن و بنده‌ی پابست شدن خوش بحالم که چنین بنده‌ی حیدر شده‌ام خورده‌ام شیر ولایت که معطّر شده‌ام آنکه در سینه‌ی خود کینه‌ی حیدر دارد ننگ این تیرِگی از دامن مادر دارد فاطمه کرده دعا عاشق مولا شده‌ام قطره بودم من اگر، وصل به دریا شده‌ام از دعاهای شب فاطمه، جان میگیرم میشوم میثم و با مدح علی میمیرم ✍ . @navaye_asheghaan
. علیه‌السلام فرازی از یک سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی سلام بر تو که ما را تو دست‌گیر و تو یاری سلام بر تو که گنجی نهان ز عاطفه داری.. تویی که عاطفه جاری‌ست از تمام وجودت خیال و خاطره مکشوف از کتاب شهودت تو ای وسیلۀ نزدیک در اجابتِ خواهش مقام قُرب، هویداست از رکوع و سجودت حضور دَعوِی لبیک در نماز و دعایت ظهور آیۀ توحید در فراز و فرودت صحیفه‌های بلیغ است در کلام بلندت روایح گل یاس است در قیام و قعودت هزار دستِ دعا، قفل می‌شود به ضریحت هزار چشم امید از چهار سوست به جودت به دادِ مردم درمانده می‌رسد به شفاعت مروّتی که کرم کرده کردگارِ ودودت.. از آن گروه که هستند، دوست‌دارِ ضریحت چه ازدحامِ غریبی‌ست در کنارِ ضریحت چو پلّکانی از امواج شانه بر سر شانه دعا زبانه‌کشان، جویبارِ اشک روانه محبت تو کشانده چقدر ساده و آسان دل محمدیان را به سمت و سوی خراسان.. شب است و ذوق مناجات و حال گریه فراهم برای با تو نشستن مجالِ گریه فراهم به خواب گفته‌ام امشب، به دیده راه نداری مجال پرسه در این عرصه تا پگاه، نداری بگیر بهره‌ای از شام قدر، ای دلِ غافل! که با کلیدِ دعا می‌شود مرادِ تو حاصل دعا به رویِ تو وا می‌کند دری ز کرامت دعا تو را برساند به سایه‌سارِ سلامت دعا کلیدِ بهشت است اگر تو اهل بهشتی به خاطر دلت امشب، دو قطره اشک نوشتی.. اگر امیدِ قبولی؟ همین دو قطره کفایت تو و امامِ هُمام و رواق‌هایِ عنایت.. دلی به بند ملال، آهوانه سوی تو آمد زبان اشک گشود و به گفتگوی تو آمد.. کدام درد ندید از دوای مهر تو درمان؟ کدام رنج نیابد به دستِ مهرِ تو پایان؟ کدام خاطرِ آشفته‌ای نشد ز تو آرام؟ کدام مشکلی از بذل لطف تو نشد آسان؟ به نامِ نامیِ تو، ای بزرگوارِ گرامی گشوده‌اند در این آستانه سفرۀ احسان تو را به لطف عظیمی که کرده‌اند عنایت تو را به آن‌که عطا کرده بر تو نورِ ولایت تو را به حقّ خدایی، که آفرید ز نورت تو را به جانِ عزیزی، که داشت از تو حکایت تو را به جدّ گرامی، تو را به جدّۀ پاکت تو را به آیت ایمان،‌ تو را به فضلِ هدایت که لطف بازنگیری به پیشگاهِ‌ شفاعت که رحمت آوری آن را که خواست از تو رعایت.. ✍ . @navaye_asheghaan
«بسم رب الشهداءوالصدیقین» هدیه به ارواح طیبهٔ شهدای هشت سال دفاع مقدس وسید شهیدان مقاومت حاج قاسم سلیمانی """"""""""""""""""""""""""""""" بِســمِ  رَبِّ الشّــهـید ،  بِســمِ النّــور بِســمِ خـاک  شلــمچه بســم الــهور بِســمِ  ســر بنــدهـای  "یا زهــــــرا" روی   پیــــشانیِ  ســراســر ، نــور بِســمِ  غــــوّاص هـــای پـر بســــته بیـــنِ  امــــواج وحشـــیِ پر شـــور بِســمِ   مـــردان   عرصـه های جنون یـــاد   آن  راهیــــان  دشـت بلـــــور یــاد خــاک طــلائیــــه ، مجـنــون یــاد لیـــــلای ســرزمــین صـــبور آه ، یــادش   بــخــیر   خــرمشـــهر یـادِ  آن مـــردمـان  پـاک و  غـــیور یــاد آنـــان  که   مــــثل پــروانــه پــر گشـــودند  تا   کــــرانــهٔ   دور زنـــدگــی را در آســــمان دیـدنــد دل  بریــدنــد  از ، زَر   و  از  زور جــانشـان  شــد فدای این مـــیهن تا بــرانـنـد دشـــمــــنِ  مــــــزدور نامـــشان زیـــنت خیــابانــهاست یادشـــان مـانده در زمان ، مهجور عاشــقانـی که گـرچــه در خــاکــند شهــــسواران   رویِ   افـــلاکنــــد با شـجاعت به روی مـــین  رفـتند عاشـــقانه  از این  زمــــین  رفتند دل بریــدنــد و جـــاودانـــه شدند قد کشیــدند و بیـــکرانه شــــدند خنـــده بر دِشـــنـهٔ اجــــل کردند مــــــرگ را این چنین بغـل کردند روی لب شـــعر عشق سـر  دادند پس حسینی شدند و سـر  دادند مــثل آلالــه ، داغ  دل  دیـــدنــد مــثل باران شــدند  و  باریـدنــد خــاک جـــبهه ، هــنوز ، غـم دارد از دلـــش ، داغ   لالـــه   می بارد خاکش از خون عشق ، رنگین است داغ آلالــه ها ، چه ســنگــین است چند یوســف بدون نـام و  پـلاک ؟ چند پیــــــراهن آرمیـده به خاک؟ چند یعـــقوب چشــم بر راه است؟ چند مــادر دلـش پـــر از آه است ؟ آیــد  از  خـــاک ، بــوی پیـــــراهــن باز گشــته ست یوســـفی  به وطـن  باز ، عـــــطر   شهـــــید پیـــچــیده نور  دیگـــــر  به   شــــهر  تابیــــده بــاز   ســـوغــاتِ  خــاک  آوردنـــد بــاز   چنــــدین   پـــلاک  آوردنـــد مُشــــتی از خــاک آنکــه پرپر شــد تــربـــتِ   جـانــــماز   مـــادر  شـــد السّـــــلام  ای شهـــید پرپر عـــشق السّـــــلام  ای امـــیر سنــگر عــشق ای مــَــرامِ  تــو عاشـــــقانه تــریــن ای   شکـــوه  تو جــاودانــه تــریــن یــاد    دادی   تو  عشــــقـــبازی  را  غــــیرت و  راهِ   ســـرفـــــرازی را گفتــــی  و عـــدّه ای  نفــهمــیدنــد پشــت ســر بی دلــیل خنــدیــدنــد خــون تـو پلّــــه شــد برای صـــعود یادشــان رفــت هــرچـه بـود ونبـود با همـــین استــخوانهای  تکــه شده کار یـک عــدّه خــوب ســـکّه شـــده بگــذرم گر چه حـرف بســـیار است باز وقـــت   جـــهاد و پیـــکار است جنـــگ هــــرگـز نمــی رســــد پایان خـــار چشــمان دشــمن است ،ایران نـور و  ظـلمـت همـیشه در جنگــند حـق و باطــل دو نا هــماهنـــگــند در رگِ هــرکــه خـــون ایرانیـــست پیــــروِ  مکـــتب  سلـــیمانیــــست رفتــه قاســـم ، ولی کلامش هست رفتـــه گرچــه ، ولی مرامش هست رفتـــه او  تا ظـــــهور  ،  برگـــردد با شکـــوه و  غــــــرور ،  برگـــردد حاج قاســـم هــنوز هم زنده سـت راه او تا هـمیــــشه پاینـــده سـت عـطــــر نــاب  ظـــهـور ، می آیـد مــردی  از  جنــس نــور می آیــد """"""""""""""""""""""""""""""""" رقیه سعیدی(کیمیا) @navaye_asheghaan
حجت الاسلام میرزامحمدی2_144183358664776763.mp3
زمان: حجم: 7.99M
هفت روز است که من داغ برادر دیدم هفت روز است سر نیزه فقط سر دیدم هفت روز است فقط زخم زبانم زده اند طعنه بر اشک من و قد کمانم زده اند هفت روز است که بعدتوگرفتار شدم پی تو راهی هر کوچه و بازار شدم باورم نیست سرت بر سر نی ها باشد بدن بی کفنت در دل صحرا باشد باورم نیست زدم بوسه روی حنجر تو باورم‌نیست که غارت شده انگشتر تو باورت نیست که این کوفه چه آورده سرم باورم نیست که با قاتل تو همسفرم عده ای پیرُهَنِ کهنه ی تو دزدیدند عده ای بر سر تو سنگ زده خندیدند چشم گریان مرا خوب تماشا کردند پیش چشمان ترم هلهله بر پا کردند خواهرت را چقدر زود کمانی کردند از سر بام به ما سنگ پرانی کردند وای از کوفه و از دست یهودی ها که به تو و خواهر تو تند زبانی کردند گوشواره که کشیدند لگد هم زده اند این چنین از پدرت کینه ستانی کردند کاش میمردم و آنروز نمیدیدم که بروی پیکر تو اسب دوانی کردند چقدر از سرنیزه به زمین افتادی بسکه در کوچه همه نیزه تکانی کردند... @navaye_asheghaan