eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.3هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
368 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔵⚪️ 👈🏼👈🏼 حدود چهل سال قبل در کرمان یکی از علمای وارسته و متعهد به نام آیت‌الله (متوفی ۱۳۲۸ شمسی) زندگی می‌کرد، در آن زمان، در کرمان، بازار فرقه ضالّه «شیخیه» رواج داشت. ◽️ آیت الله کرمانی، واعظ وارسته آن زمان مرحوم را به کرمان دعوت کرد تا با وعظ و ارشاد خود، مردم را از انحرافات و گمراهی‌های شیخیه آگاه کند و در نتیجه جلوی گسترش آنها را بگیرد. ◽️ مرحوم سید یحیی واعظ یزدی، این دعوت را پذیرفت و به کرمان رفت، مردم را متوجه انحرافات آنها نمود و با افشاگری خود، این گروه ضالّه را رسوا ساخت، به طوری که تصمیم گرفتند با نیرنگی مخفیانه ایشان را به قتل برسانند، آن نیرنگ مخفیانه این بود: ◽️ شخصی از پیروان شیخیه به صورت ناشناس، از سید دعوت کرد که فلان ساعت به فلان محله و فلان خانه برای منبر رفتن برود. ایشان نیز قبول کرد. دعوت کننده همراه عده‌ای دیگر به خدمت سید یحیی واعظ آمده و او را با احترام به عنوان روضه خوانی بردند، ولی بعد معلوم شد که ایشان را به خارج از شهر به باغی برده و از منبر و روضه خبری نیست، او کم کم احساس خطر جدی کرد و خود را در دام خطر جدی از سوی شیخیّون دید، آن هم در جایی که هیچ کس از حیله آنان مطلع نبود. ◽️ سید یحیی واعظ در آن حال به جَدّه خود حضرت زهرا(سلام الله علیه)متوسل گردید، گویا نمازاستغاثه به آن حضرت را خواند و درسجده نمازگفت:(یامولاتی یا فاطمه اغیثینی)؛ ای سرور من ایفاطمه، به من پناه بده و به فریادم برس. خطر لحظه به لحظه نزدیک می‌شد، سید یحیی دید، گروه دشمن به او نزدیک شدند، و خود را آماده کردند و چیزی نمانده بود که به او حمله کرده و او را قطعه قطعه کنند. ◽️ در این لحظه حساس، ناگهان غرّش تکبیر و فریاد مردم را شنید که باغ را محاصره کرده‌اند، و از دیوار وارد باغ شدند و با حمله به گروه شیخی‌ها، آنها را تارومار کردند و سید یحیی را نجات داده و با احترام، همراه خود در کنار آیت الله میرزا محمد رضا کرمانی به شهر و منزل آوردند. ◽️ سید یحیی واعظ از آیت الله کرمانی پرسید: شما از کجا مطلع شدید که من در دام شیخی‌ها افتاده‌ام؟ آیت الله کرمانی فرمودند: من در عالم خواب حضرت صدیقهطاهره، زهرای اطهر(سلام الله علیه) را دیدم به من فرمود: شیخ محمدرضا، فوراً خودت را به پسرم«سید یحیی» برسان و او را نجات بده که اگر دیر کنی، کشته خواهد شد. @emame3vom 📚 گنجینه دانشمندان، ج۱، ص۲۴۱
[داستان سوم] 🔷🔶 👈🏼👈🏼 واقعه ای است که نیز فاضل مذکور (فاضل دربندی) در کتاب مزبور (اسرار الشهاده)حکایت کرده آن را از شیخ جواد سابق‌الذکر (شیخ جواد نجفی) از والد ماجد خود شیخ حسین مذکور که او گفت: ◽️«در زمان ما مردی نصرانی دربصره بود که صاحب اموال بسیار وثروت بدون اندازه وشمار بود. بطوری که احدی از تجار واهل ثروت عراقین - بصره وبغداد - کسی را به او تحاذی وهمسری نبود. اتفاقاً از برای او عزم مهاجرت از بصره ووقوف به بغداد اتفاق افتاد. جمیع مایملک منقول وغیرمنقول خود را نقد ونقل کرده در کشتی گذاشت وبرآن نشست متوجه بسمت بغداد گردید. ◽️پس چون کشتی بر روی آب شط روان شد وسه روز یا زیاده بر آن بگذشت از جانب بیابان جماعتی از اعراب برخوردند وکشتی را گرفته وجمع آن چه در آن بود به یغما وتاراج بردند وکسانی را که در کشتی بودند کُشتند وآن شخص نصرانی را هم آنقدر ضربت زدند که اورا کشته گمان کردند ورفتند، وچون شب داخل شد شخصی از اهل جماعاتی که نزدیک به آن موضع بود براو برخورد وچون او را زنده ومجروح دید براو ترحم کرده او را به قبیله خود نقل نمود و در مضیف شیخ آن قبیله اورا جا داد وبگمان [اینکه او از مسلمانان است واین صدمات وجراحات بر او وارد شده]. ◽️ شیخ قبیله واهل آن بر او ترحم کردند وتوجه میمودند وشیخ قبیله او را دلداری می‌داد وتسلی می‌نمود، حتی آنکه چون برحالت ونصرانیت او مطلع شدند. باز غیرت و تعصّب عربی مانع گردید از آنکه ترک رعایت او کند با آنکه پیغمبر صلی الله علیه وآله فرموده «اکرموا الضیف ولو کان کافرا» و آن نصرانی به انس و الفت اهل قبیله و شیخ آن طایفه خود را مشغول کرده بود تا آنکه از صدمات وارده بر خود و رفتن اموال و اعتبار اندکی آسوده شود. ◽️و آن نصرانی در میان آن جماعت بر همین منوال بود تا آنکه وقت زیارت غدیریه نزدیک گردید و شیخ عشیره و جماعتی از اهل قبیله عازم بر زیارت و رفتن به نجف اشرف گردیدند، و عادت اعراب در سفر زیارت آن است که پیاده و پابرهنه می روند و از برای زاد سفر نواله‌ای از آرد برنج و خرما درست کرده به حسب عدد ایام زیارت تا مراجعت - به استثناء منازلی که در آن بر مضیف جماعات وارد می‌شوند و مهمان می‌باشند - گلوله می‌کنند و در انبانی کرده بر پشت خود بار کرده می‌روند و اکثر بر این وجه می‌روند، و سوار و با تهیه اسباب کار در میان ایشان بسیار کم می‌باشد. و بالجمله چون نصرانی بر اراده ایشان مطّلع گردید افسرده خاطر و مهموم شد به جهت انس و الفتی که با شیخ و ایشان داشت. شیخ عشیره به او گفت که: دلتنگ مشو زیرا که منزل تو در مضیف است و غذای شام و روز تو موجود است و کسانی که در قبیله می مانند بیشتر از زائرین هستند. ◽️نصرانی گفت که: من به تو مأنوس بودم و به صحبت تو از همّ و غمّ واردات سابقه غافل بودم و از خاطر محو کرده بودم و چون تو می روی می‌ترسم که همّ و غمّ صدمات گذشته مرا هلاک نماید. اگر واقعاً تو به من نظر و مرحمت داری مرا هم با خود ببر. شیخ گفت: بردن تو ممکن نیست؛ زیرا که این جماعت پیاده می روند وذخیره خود را با خود برمی دارند وسفر هم دور است وتو متمکن از آن نیستی وما چون از این عمل نظر به اجر وثواب خدایی داریم تحمّل شداید آن برما آسان است وتو مردی هستی نصرانی واعتقادی باین امور نداری. ◽️نصرانی درسؤال، الحاح واصرار نمود. شیخ هم لاعلاج اجابت کرده به اراده نجف اشرف بیرون رفتند. چون داخل بلده شریفه شدند نصرانی را درخانه منزل داده، منع ازخروج ازمنزل ودخول درصحن شریف نمودند وخود ایشان از برای زیارت حرم مطهر بیرون رفتند و بر همین منوال زیارت غدیر را درک کرده. بعدازغدیر هم چند روز دیگر درنجف ماندند. بعداز آن، شیخ همراهان را از مرد وزن دوقسمت نمود ومقرر داشت که یکی از آن دو قسمت به سوی قبیله برگردند و قسمت دیگر را با خود ازبرای زیارت عاشورا بکربلا برد. ◽️مرد نصرانی به شیخ گفت که: من از توجدا نمی‌شوم وهرجا که بروی با تو آیم. شیخ هم چون الحاح او را دید اجابت نمود. پس نصف همراهان را از رجال ونسوان بسوی قبیله فرستاد که خود وسایرین بکربلا بروند. اتفاقاً بعض موانع منع از تعجیل نمود تا آنکه ورود بکربلای ایشان مقارن غروب آفتاب شب عاشورا اتفاق افتاد وبجهت کثرت وازدحام زوار، خارج صحن مطهر منزل پیدانشد وکفّار را هم چون درصحن مطهر راه نمی‌دهند واگر مطلع بر عبور یکی ازایشان شوند او را میکشتند، شیخ درباب نصرانی متفکر گردید وبه حکم ضرورت علاج را در آن دید که مردنصرانی عرب‌وار عبایی برسر اندازد که کسی اورا نشناسد ودرمیان صحن درپهلوی چهل چراغ بزرگ که درپایین ایوان مقدّس نصب شده بنشیند وهمراهان قبیله آلات وانبان خود را نزد او گذارند که نگهداری کند وخود ایشان بروندوشب را در روضه حسینیه وعباسیه صرف زیارت وعبادت نمایند. (۱) ادامه⤵️⤵️