اشعار ناب آئينے:
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین #حضرت_عباس
از نام خود گذشت برای دل حسین
گفت این کنیز باد فدای دل حسین
پروانه بود دور قد زینب و حسن
شمعی شد و چکید به پای دل حسین
سرمایه اش چه بود؟ ابالفضلی از ادب
عباس را چه کرد ؟ بهای دل حسین
ام البنینِ بعد پسرها چگونه بود ؟
ابری که گریه شد به هوای دل حسین
ام البنین نه ، راضیه او را بخوان که بود
راضی به کربلا به رضای دل حسین
پای غم حسین فدا شد تمام عمر
بوده است او هم از شهدای دل حسین
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
ای عصای پیری اُمالبنین
پای حرف و صحبتم قدری نشین
تا بگویم از جوانیهای خود
خاطرات پهلوانیهای خود
ای عصا این قامت خم را نبین
حالِ امروز مرا تنها نبین
روزگاری من پسرها داشتم
دورتادورم قمرها داشتم
دلخوشیام بود یک عمری همین
شهر یثرب بود و یک اُمالبنین
نذر کردم بچههایم را همه
نذرِ راه بچههای فاطمه
فخر دارم از ملک برتر شدم
چون کنیز خانهی حیدر شدم
بچههایم غرق نور رب شدند
پاسبان محمل زینب شدند
عزتم دادند بین عالمین
خون آنها ریخت در راه حسین
حال تا که مینشینم در بقیع
اشک چشمم میشود جاری سریع
با نوک انگشت خود بر روی خاک
میکشم تصویرِ داغی دردناک
می کشم قبر چهار الماس را
میزنم از دل صدا عباس را
بر دلم رنگ غم و ماتم زدند
لشگری عباس را باهم زدند
دستهایش شد جدا از پیکرش
با عمودی شد دوتا فرق سرش
سال ها بر غربتش باریدهام
خونِ بر روی سپر را دیدهام
شد دلم همچون خرابه سالها
شرم کردم از ربابه سالها
خواندهام اشعار شرم یاس را
با سکینه روضهی عباس را
چشم بر دنیای بی او بستهام
ای عصا دیگر بریدم، خستهام
خیرهام بر مشک، میگویم حسین
زیر لب با اشک میگویم حسین
اشک میریزم به یاد حنجرش
میدهم جان یاد جسم بیسرش
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
جای نفس، در سینه آهِ آتشین است
با هر کسی دیدار کردم دلغمین است
داغ فراق تو عزیزم پیرمان کرد
این هم سند، خطّ چروکش بر جبین است
ما گم شدیم آقا خودت پیدایمان کن
اصلاً دلیل گریههای ما همین است
قطعاً دعایش میکنی در زیر باران
هرکس که در این روزها روضهنشین است
**
خیمه زدی تا مجلس روضه بگیری
دارالعزایی که تو داری در مدینهست
در آسمانها هم ملائک روضه خوانند
صاحب عزا وقتی امیرالمؤمنین است
عباس میآید، حسین فاطمه هست
وقتی عزای حضرت امّالبنین است
خیلی اذیت شد، عزادار حرم بود
مقتل نوشته داغ بانو بیش از این است
میگفت جان دادم شنیدم که ابالفضل
روی سرش زخم عمود آهنین است
او دست و پا میزد به روی خاک صحرا
نقش تن بیدست او روی زمین است
تیر سهشعبه بین چشمانش چه میکرد؟!
چشم مرا داغی که خونین کرده این است
عباس رفت و خیمهها ماند و جسارت
عباس رفت و رفت خیمه به اسارت
🔸شاعر:
#اسماعیل_شبرنگ
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
او حضرت خاتون عالم ما گدایش
شد دستگیر عالمی دست دعایش
باید بگیرد چادر ام البنین را
هر کس که افتاده عقب کرببلایش
پیر و جوان کربلا را داده حاجت
شنبه به شنبه سفره های بی ریایش
مادربزرگم بچه هایش را سپرده
بر معجزات سفره ی مشکل گشایش
هر سال می گیرند اجر نوکری را
گریه کنان فاطمیه در عزایش
دار و ندار او فدای کربلا شد
دار و ندار کربلایی ها فدایش
عباس در دامان او رب ادب شد
رحمت به شیر پاک و شیر با وفایش
این شیر زن با گریه دنیا را به هم ریخت
مروان کشد آه از جگر با های هایش
تازه نکن داغ دلش را ای مدینه
دیگر نزن ام البنین او را صدایش
ای آسمان خون گریه کن بر غربت او
این پیر زن در علقمه مانده عصایش
اشک بشیر از این همه ایمان در آمد
او نیست اصلا فکر آقازاده هایش
ای کاش او پیری زينب را نمی دید
شد مرگ ، بعد از کربلا تنها دعایش
ام البنین ِ بی بنین را عاقبت کشت
داغ حسین و راس از پیکر جدایش
🔸شاعر:
#محمد_حسین_رحیمیان
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
خودت را از هرآنچه غیر عشق او رها کردی
خودت را نذر او کردی و از عالم جدا کردی
به زهرا قول دادی خادم ایتام او باشی
بلاگردانشان بودی به قول خود وفا کردی
برای پاسداری از حسینش بچههایت را
فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی
بشیر از ماه تو گفت و تو از خورشید پرسیدی
ادب را تربیت کردی ولا را مبتلا کردی
علمدار عزای زینت دوش نبی بودی
در آغوش مدینه خیمۀ ماتم به پا کردی
تو خاک تیره را با اشک چشمانت بها دادی
تو خاک تیره را با اشک چشمانت طلا کردی
نشستی روضه خواندی در دل تاریک قبرستان
زمین مرده را با اشک خود دارالشفا کردی
شبیه فاطمه اشکت چراغ راه مردم شد
برای گریه هرجا کربلایی دست و پا کردی
چه مادرها که نور تو چراغ راهشان بوده
چه فصلی در کتاب غیرت و ایثار وا کردی
جهان را خیمۀ شیدایی اصحاب عاشورا
جهان
را مجلس مرثیۀ خون خدا کردی
🔸شاعر:
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی
که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی
ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت،
که در بین زنان، تنها تو عباسآفرین باشی
شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را
خدا، یکجا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی
همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری
مگر بینور میشد، مادر زیباترین باشی؟
مگر بینور میشد، در دل خورشید بنشینی؟
تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی
گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست میگیرد
رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی
رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟
تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی
پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه!
نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری
پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی
🔸شاعر:
#قاسم_صرافان
#
#مرثیه_حضرت_ام_البنین
از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین
می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین
می روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع
می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین
بسکه بین گریه هایم جلوه کرده اسم تو
اسم عباس خودم را بُردی از یادم حسین
آنقدر از خشکی لبهای تو شرمنده ام
یاد خشکی لب سقا نیفتادم حسین
مشک پاره دیدم و گفتم که بیچاره رباب
می زند بر سر رباب تو که نوزادم...حسین
مادرت زهرا به جایم رفت بین علقمه
ای فدای مادر تو چار اولادم حسین
ذره ذره آب شد عباس و آب مشک ریخت
قطعه قطعه ریخت آنجا شاخ شمشادم حسین
من شنیدم فاطمه تا بین آن گودال رفت...
سوخت از ذکر بُنیَّ عالم و آدم حسین
زیر پا ذکر لبت را بی وضو برهم زدند
ای فدای نالهء جدّ تو اجدادم حسین
روی نی با خواهرت رفتی ز کوفه بین شام
معجرش را پاره دیدی در میان ازدحام
🔸شاعر:
#رضا_دین_پرور
=========================
@navaye_asheghaan
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
می گویَم از رودی کَز او یَم می شود تامین
از اشک او باران نم نم می شود تامین
با دودِ آهَش شعله ی غم می شود تامین
از دستپختش رزق عالم می شود تامین
قربان فقری که مرا مسکینترین نامید
من را گدای سفره ی ام البنین نامید
تو آمدی تا دست حق را آستین باشی
مثل ستونی..،محکماتِ بیتِ دین باشی
انگشتریِ عشق را نقش نگین باشی
اصلاً به تو می آید عباسآفرین باشی
هستیِ معشوقِ فرات از نورِ هست توست
تربیت ماه بنی هاشم به دست توست
فصل خزان را خنده های تو بهارش کرد
جاروی تو عرش زمین را بی غبارش کرد
بیتِ علی را نور چشم ات نو نَوارش کرد
لفظِ ادب را نام تو بااعتبارش کرد
این احترامی که به زهرا می کنی..،عشق است
در قلب حیدر خویش را جا می کنی عشق است
از آن زمان که نور تو در خطَّ دید آمد
جبریل بالش را به خاک تو کشید..،آمد
کوه صلابت از وقارت تا شنید..،آمد
چار آینه از شیشه ی عمرت پدید آمد
خرج علی کردی همین احساس هایت را
نذر حسین ات کرده ای عباس هایت را
ابر کبودی قاتل مهتاب باشد؟ نه
با تو حسن در کوچه ها بی تاب باشد؟نه
زینب از این بی مادری بی خواب باشد؟نه
شب ها حسین فاطمه بی آب باشد؟نه
سرچشمه ی مِهر تو در این خانه می جوشد
لبتشنه ی زهرا ز دستت آب می نوشد
امّا امان از ساعتی که قلب دنیا سوخت
از تشنگی لب های خشکِ روح دریا سوخت
روی لب طفلان صدای آب..،بابا..،سوخت
تا تیر بر مشکی اصابت کرد..،سقا سوخت
رد سیاهی روی مهتاب شبت افتاد
عباس تا نقش زمین شد..،زینبت افتاد
دیگر پس از او تیرهای بی درنگ انداخت
آن نیزهداری که به سمت شاه سنگ انداخت
خونابه روی رمل های سرخ،رنگ انداخت
نامردی آنجا بر لباس کهنه چنگ انداخت
سرنیزه ها شاه تو را از حال می بردند
ارباب ما را تا تهِ گودال می بردند
جسم حسین تو معما شد..،نبودی که
نیزه میان حلق او جا شد..،نبودی که
بالای تل زینب قدش تا شد..،نبودی که
پای حرامی در حرم وا شد..،نبودی که
ای وای از اطفال از اطفال از اطفال...
شمر از تهِ گودال آمد در پیِ خلخال
زینب کجا و ناقه های بی امان..،بی بی
زینب کجا و آن همه زخم زبان..،بی بی
زینب کجا و مجلس نامحرمان..،بی بی
زینب کجا و ضربه های خیزران..،بی بی
نامحرمان اطراف زینب تاب می خوردند
با حرمله پیش ربابت آب می خوردند
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
==========================
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
این نخل کهنسال ثمر داشته روزی
منظومه ی او چند قمر داشته روزی
این مادر بی کس که سر قبر نشسته
در دامن خود چند پسر داشته روزی
دنبال سر فاطمه تا سر حد جانش
در بیت ولا سینه سپر داشته روزی
هم فضه هم أسما اگر او بود نبودند
این فاطمه از بسکه هنر داشته روزی
یک فاطمه این است و یک فاطمه آن است
آن هم ز همین کوچه گذر داشته روزی
در بین همین کوچه ی غم موقع برگشت
زهرای جوان درد کمر داشته روزی
جز خدمت اولاد علی مادر عباس
هیهات اگر میل دگر داشته روزی
از شدت اشک عطر گل یاس گرفته
در خانه ی خود روضه ی عباس گرفته
عباس نگو ماه شبم تار شد و رفت
در کرببلا حیدر کرار شد و رفت
این خوش قدوبالا شدنش دردسرش شد
ما بین دو صد تیر گرفتار شد و رفت
گفتند عمودی به سرش خورد و زمین خورد
گفتند که تیر سپری خار شد و رفت
شرمنده ام از روی رباب و علی اصغر
با هلهله ی حرمله بیدار شد و رفت
از خیمه ی زنها خبر آمد به مدینه
زینب دو سه جا راهی بازار شد و رفت
🔸شاعر:
#حسین_قربانچه
=========================
@navaye_asheghaan