eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.3هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
368 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. از فراسوی زمان دمیده نور ازلی آسمان ها شده از روشنی اش چه منجلی شد زمین جایگه نزول فیض اوَّلی که شکوفا شده نوگل گلستان علی او که از تبار زهرا و علی مرتضاست همه پروانه و او شمع شب انجمن است همه مستانه و او مه رُخِ گُل روی من است همه دیوانه و او لیایِ دشت و دمن است یوسف خوش قدمِ یوسف زهرا حسن است ثمر آل علی میوه ی قلب مجتباست عاشقان دلشدگانِ رفته از هوش وِیِ اند بلبلان نغمه کنان یکسره در گوش وِیِ اند همه حوران و فرشته ها هم آغوش وِیِ اند صد چو یوسف همگی طالب و مدهوش وِیِ اند یار عاشق کُش ما بَس نمکین و دلرباست او که یک شاخه ی سبز گل نیلوفری است همچو دودمان خور ز خار زشتی بَری است کار او در همه دم عاشقی و دلبری است آخر این غنچه ی یاس علوی ، حیدری است روی او آینه دار بی مثال مصطفاست بهترین گلِ بهاره قاسم بن الحسن است برتر از ماه و ستاره قاسم بن الحسن است از حَسن وجهِ دوباره قاسم بن الحسن است وقت سختی راه چاره قاسم بن الحسن است او ستاره ی دلِ ستاره ی صلح و صفاست گل مجتبی ولی نزد حسین شده مقیم با علی اکبرِ او ، به کربلا شده سهیم کل زیبای حسن ، آمده ام در این حریم دستی از کرم گشا الا کریم بن کریم چشم سائلان به سوی گوشه ی چشم شماست @emame3vom .
🌷 برخیز شتربانا بربند کجاوه کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه بگذر به شتاب اندر، از رود سماوه در دیده من بنگر دریاچه ساوه وز سینه‌ام آتشکدهٔ پارس نمودار از رود سماوه ز ره نجد و یمامه بشتاب و گذر کن سوی ارض تهامه بردار پس آن گه گهرافشان سر خامه این واقعه را زود نما نقش بنامه در ملک عجم بفرست با پرّ حمامه تا جمله ز سر گیرند دستار و عمامه جوشند چو بلبل به چمن کبک به کهسار با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید کاری که تو می‌خواهی از فیل نیاید رو تا به سرت جیش ابابیل نیاید بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید تا دشمن تو مهبط جبریل نیاید تأکید تو در مورد تضلیل نیاید تا صاحب خانه نرساند به تو آزار زنهار بترس از غضب صاحب خانه بسپار به زودی شتر سبط کنانه برگرد از این راه و مجو عذر و بهانه بنویس به نجاشی اوضاع شبانه آگاه کنش از بد اطوار زمانه وز طیر ابابیل یکی بر به نشانه کآنجا شودش صدق کلام تو پدیدار از شق سطیح این سخنان پرس زمانی تا بر تو بیان سازند اسرار نهانی گر خواب انوشروان تعبیر ندانی از کنگرهٔ کاخش تفسیر توانی بر عبد مسیح این سخنان گر برسانی آرد به مداین درت از شام نشانی بر آیت میلاد نبی سید مختار فخر دو جهان خواجهٔ فرخ رخ اسعد مولای زمان مهتر صاحبدل امجد آن سید مسعود و خداوند مؤید پیغمبر محمود ابوالقاسم احمد وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد این بس که خدا گوید ماکان محمد بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار اندر کف او باشد از غیب مفاتیح و اندر رخ او تابد از نور مصابیح خاک کف پایش بفلک دارد ترجیح نوش لب لعلش بروان سازد تفریح قدرش ملک العرش بما ساخته تصریح وین معجزه‌اش بس‌که همی خواند تسبیح سنگی که ببوسد کف آن دست گهربار تا کاخ صمد ساختی ایوان صنم را پرداختی از هر چه بجز دوست حرم را برداشتی از روی زمین رسم ستم را سهم تو دریده دل دیوان دژم را کرده تهی از اهرمنان کشور جم را تایید تو بنشانده شهنشاه عجم را بر تخت چو بر چرخ برین ماه ده و چار
ای وای از آن حدیثِ به دفتر نیامده ای وای از آن شروعِ به آخر نیامده ای وای از آن یقینِ به باور نیامده ای وای از آن مزارِ کبوتر نیامده ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده ای دل حدیث دختر طاها شنیده‌ای؟ یَرضی شنیده‌ای، لِرضاها شنیده‌ای؟ هنگامۀ نماز، دعاها شنیده‌ای؟ "حتی تَوَرَّمَت قَدَماها" شنیده‌ای؟ أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده یاللعجب! فصلّ لربّک ولادتش واحیرتا! لِیُذهِبَ عنکم شرافتش طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش جبریل با تمام بزرگی و رتبتش از عهدۀ ستایش او برنیامده * * اما چه سود، حرمت قرآن شکسته شد یک‌باره قلب سورۀ انسان شکسته شد در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟ زهرا هنوز گریه‌ی بی‌گاه می‌کند مولا هنوز سر به دل چاه می‌کند پاییز ادعای أنا الله می‌کند صبح بهار از آمدن اکراه می‌کند آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟ ✍ @navaye_asheghaan
بر او سلام که شایستۀ سلام است او که از سلالۀ ابن الرضا، بِنام است او که هاشمی نسب و فاطمی مرام است او که یادگار برومند ده امام است او به شهر سامره مصداق فیض عام است او به نور و جلوۀ رخسار ماه او، صلوات جمال گلشن توحید را تبسم اوست مسیح عترت اطهار را تجسم اوست کلیم با شجر طور در تکلم، اوست که دومین حسن، ابن الرضای سوم اوست ز حادثات جهان، جان‌پناه مردم اوست به هرکه راه برد در پناه او، صلوات خدای خوانده به حُسن جمال خود، حَسنش ستارۀ سحری، خوشه‌چين انجمنش شفای دیدۀ یعقوب، بوی پیرهنش که دیده ماه فلک، گل بریزد از دهنش؟ شمیم وحی خدا می‌تراود از سخنش به عطر و رایحۀ دل‌بخواه او، صلوات ستارگان همه شب شمع محفلش هستند فرشتگان به ادب در مقابلش هستند موالیان خداجوی سائلش هستند معاشران همه محو فضائلش هستند به آیه آیۀ قرآن که در دلش هستند شده‌ست سورۀ قرآن گواه او، صلوات نگاه او، به گل تازه چیده می‌ماند شمیم او، به گلاب چکیده می‌ماند لبش، به غنچۀ شبنم ندیده می‌ماند قدش، به سرو ز نور آفریده می‌ماند دلش به پاکی صبح و سپیده می‌ماند به سجدۀ سحر و صبحگاه او صلوات امام گفت که یک‌رنگ باش و یک‌رو باش برای سنجش اعمال خود ترازو باش برای خدمت و ایثار دست و بازو باش مباش در پی شهرت ولی خداجو باش همیشه یاد خدا و عنایت او باش به اوج و منزلت دیدگاه او، صلوات کسی که مهر و محبت مرام مهدی اوست کسی که قسط و عدالت پیام مهدی اوست کسی که فتح و ظفر در قیام مهدی اوست کسی که ختم امامت به نام مهدی اوست سلامت دو جهان، در سلام مهدی اوست به جذبه‌های بدیع نگاه او، صلوات ✍ استاد @navaye_asheghaan
ای وای از آن حدیثِ به دفتر نیامده ای وای از آن شروعِ به آخر نیامده ای وای از آن یقینِ به باور نیامده ای وای از آن مزارِ کبوتر نیامده ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده ای دل حدیث دختر طاها شنیده‌ای؟ یَرضی شنیده‌ای، لِرضاها شنیده‌ای؟ هنگامۀ نماز، دعاها شنیده‌ای؟ "حتی تَوَرَّمَت قَدَماها" شنیده‌ای؟ أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده یاللعجب! فصلّ لربّک ولادتش واحیرتا! لِیُذهِبَ عنکم شرافتش طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش جبریل با تمام بزرگی و رتبتش از عهدۀ ستایش او برنیامده * * اما چه سود، حرمت قرآن شکسته شد یک‌باره قلب سورۀ انسان شکسته شد در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟ زهرا هنوز گریه‌ی بی‌گاه می‌کند مولا هنوز سر به دل چاه می‌کند پاییز ادعای أنا الله می‌کند صبح بهار از آمدن اکراه می‌کند آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟ ✍ @navaye_asheghaan
ای ابتدا محمد و تا انتها علی ای انتها محمد و از ابتدا علی ای بین کعبه احمد و ای در حرا علی یعنی که یک حقیقتِ مَحضید با علی در باطنِ ظهور تو در اِختفی علی یا مرتضی محمد و یا مصطفی علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی در جوش آمده‌است خُم خانگی ما در چشمِ ماست سرمه‌ی مستانگی ما بیرون زده است  یک  رگِ دیوانگی ما نورِ نبی است کعبه‌ی پروانگی ما از مرتضاست نعره‌ی مردانگی ما اِلّایِ مانده در پسِ اظهار لا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی باید به دشتها برود چوپان شود باید سفر رَود نَفس راهبان شود تاجر شود مسافرِ یک کاروان شود باید میانِ مکه امین و امان شود باید از آنچه فکر کنی بیش از آن شود تا که شود پیامبرِ مرتضی علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی چل سال انتظارِ زمین و زمان بس است چل سال پشت پرده برای جهان بس است چل سال منتظر شدنِ آسمان بس است چل سال  بین خلوت کروبیان بس است حالا خدا نوشت که ای بی نشان بس است برخیز  با ملائکه  برخیز  با علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی از عشق از حضور  لبالب نشسته بود در خلوتی شگفت و مقرب نشسته بود بین حرا به چله‌ی یارب نشسته بود اشراقِ نور بود اگر شب نشسته بود جبریل پیش روش مودب نشسته بود ای بازویِ نبوتِ تو هرکجا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی خورشیدِ مکه بر تنِ ظُلمتکده بتاب بر مردمان منجمدِ شب زده بتاب صبرِ زمینِ یخ زده  سرآمده بتاب تنها به مکه نه که بر هر بُتکده بتاب هرچند مشکل است به دل غم مده بتاب غم نیست تا که ذوالفقارِ نبی هست با علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّل اگر کار مشکل است اصرار در مقابل انکار مشکل است گیرم  میان مشرک و کفار مشکل است ماندن ولی مقابلِ کرار مشکل است بودن به پیش ضربِ علی‌وار مشکل است    مرحب که هست پیش تو ای مرحبا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی وقتش رسیده است  از این پس علی بگو امشب نجف برو شبِ مبعث علی بگو  در  صحنِ آن سرای  مقدس علی بگو بین رواقهای مُقَرنَس علی بگو آری کَسم علی است نه هرکس ، علی بگو نَفسِ محمد است به نَصِ خدا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی @navaye_asheghaan
"اَلسّلامُ علیكَ یا اَمیرالمؤمنین" ا࿐❈❁࿐✿࿐❈❁࿐ا علـى ای فــدایـی عشـق حــق! سر و جـان فــدای تو یـا علـی! کـــه بقـــای عـــالمـیـــان بُـــوَد همـه از بـقـــــای تــو یـا علــى! دو جهــان و خِلقـت مــاخَلَـــق بـــوَد از ولای تــــو یــا علـــی! نه عجـب اگـر که بـه مــدح تو زده دم خـــدای تـو یــا علــی! کـه مــدیـــح ذات خـــدا بــوَد بخــــدا ســزای تــو یــا علــی! بشر از مدیـح تو عـاجـز است اگــرش خــدا ، نــدهــد مـَــدد خـِـرد از ثنــای تو قـاصر است اگــرش کمــک ، نکنـــد صمـَــد سخـــن از بیـــان ِ مقــــام تــو شده غـــرق حیـــرتِ لا تُعـَـــد که به شـأن ذات تو گفته حـق حـَسَــنـات و مِـدحـت لایـُـــرَد بخــــدا روا بـــــوَد ار خـــــدا بـکـنـــد ثنــــای تــو یـا علــى! ز مـدیــح ذات و صفـــات تــو شده عقــل خلـق زمـانـه مـات کـه بیــان وصف صفـــات تــو نبـــوَد قـــریـــن ِ مقــــام ذات ز علـــوّ ِ فضــل و کمــــال تــو متـحیــــر آمــــده کــائـنـــــات چو ثنـــای قــدر و جــلال تــو دو جهـان ز فتـنه دهد نجــات بجــز آن کسی‌ که نسـوده سر بــه در ِ ســرای تـــو یـا علــی! تــویــی آن ولــی جهـــان‌‌گشـا که جهــان بـوَد به تو پــایــدار تـویـی آن یگانه‌ ی حــق ســتا کـه حقــایـق از تو شد آشکــار تــویـی آن وحیــد مـوحــدیـن تــویـی آن موحــد حق شعــار تــویـی آن امیـــر سریــر دیـن تـویی آن مُسبّب هشت و چـار کــه فـــــراز دوش نبــی بـــوَد اثـــــر دو پــــای تـو یــا علــی! تــویـی آنکه زهـــد و دیـانتـت شـده رهنمــــای مـــوحــــدیـن تـویـی آنکه منطق و حکمتـت شده مَشی و سرخط اهل دین تـویـی آنکــه نهــــج بــلاغتـت شــده نهــــج طــاعـت متّقیـن تـویـی آنکــه پنــــد حقیـقتـت شـده درس مکتـب نــاصحیـن تــویـی آنکـــه لایـــق تـو بــوَد سخــن خــــدای تــو یـا علــی! چو بخواست خـالـق لـم یــزل نظری به خــود کنــد از کمــال بـه عیــان چو آینــــه بـایـدش علی‌اش شد آینـــه‌ ی خصــال به علـى نظـر کن و حــق ببـین ز کمـــال و مــرتبـت و جـــلال کــه علــی‌ست آینـــه ‌ی خـــدا به خـــدای خـالـق ذوالجـــلال بخــدا که صـورت حـق عیــان بـــوَد از لقــــای تــو یـا علــی! على ای خلاصه ‌ی کاف و نون کــه فلـک بــوَد بـه اطــاعـتـت علــى ای عصــاره‌ ی مـایکــون کــه ملـک متـــابـــع طــاعـتـت علــى ای حقـیــقـت بنـــدگــی کـه جهـــان رهیــن عبـــادتــت علــى ای نتـیجـــه‌ ی مـاخَلــق کــه بشــر ، طفیـــلی حکمتـت علــى ای کــه خـِلقــت مـاسَـوا نـبــــوَد ســوای تـــو یـا علــی! به خــدا قسـم کـه به غیـر تـو نکـنــــم بــه نقطــــه‌ای اتکــــا کـه منـــم به لطـف تــو متّکـی تـــو ز رأفـتـــم شــده متـّکــــا نــــزنـــم دم از دگــــری مگـــر کـه به مـِدحـت ِ تـو کنــد ثنـــا نکنـــم نظـــر بـه کسـی مگـــر که تــو اش نظــر کنی از وفــا به خــدا قسم کـه همیـشه دم زنــــم از ولای تـــو یــا علــی! منـــم آن کهـیــنه غــــلام تـــو کـــه بــه آرزوی تــو زنــــده‌ام بـــه در ِ ســـرای تـــو خســروا ز خلـوص، چــاکــر و بنـــده‌ام بــه ره ِ وصــــال تــو تــا ابـــد ز ازل ـ شهــــا ، گـــروَنــــده‌ام کــلـمــــات کـــاملـــه ‌ی تــو را به سمـــاع جـــان شـنونــده‌ام کـه کـــلام کــامـل حـــق بــوَد سخـــن رســای تــو یــا علــی! به امیــد لطــف تـــو زنـــده‌ام که رسم به وصــل جمــال تــو به هــوای عشق تو سرخـوشم بــه امـیـــد درک کـمـــــال تــو نـه من از قصــور کمــال خـود شده محـو عــزّ و جـــلال تــو کـه خــلایــق دو جهـــان شده همه مـات خُلق و خصــال تــو همگان به طـاعـت و بنـــدگـی شـده در قفـــای تـو یـا علــی! چه خوش‌است اگر ز ره کــرم قــدمـی بــه دیــده‌ ی ما نهـی تـــو شـهـنـشــهـی و روا بـــوَد کـه قــدم به کــوی گـــدا نهـی نظـــرِ عطـــوفــت و رحمـتـت بــه جهــــانیـــان ز وفـــا نهـی ز بــــلاد شـیعــــه و مسـلمیـن همه جـور و کیــنه جــدا نهـی کـه کسی بـه دفــع معــانـدیـن نـرسد بـه پــای تــو یــا علــی! ملکــا به (شمس قمی) کنــون نظـــری ز مهــــر و وفـــا نمـــا چـو تــو شــاه مُلـک کــرامتـی نظـــری بــه ســوی گـــدا نمــا ز خــــزانــه ‌ی حسـنات خــود درمـی بــه بنــــده عطـــا نمــا ز عطــــای عـــالیـــه‌ات شهـــا دل مــا ، غـــریــق صفـــا نمـــا کـه دوچشـم ما شده منـــتظر بـه ره عطــــای تــو یــا علــی! شادروان سید عليرضا شمس قمی @navaye_asheghaan
علیهاالسلام 🔹آیات شگفت🔹 تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم می‌رسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم: «شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی» راه را گم کرده بودم، آخر آیا می‌رسیدم؟ خسته و تنها در آن صحرا، چه غربت‌ها که دیدم هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم دشت ساکت بود، اما این صدا را می‌شنیدم: «اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی» آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش... کاش من هم می‌شدم از کشتگان یک نگاهش آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش راه او آغاز می‌شد از میان قتلگاهش... «لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی» می‌زد آتش بر جهانی غربت بی‌انتهایش کودک شش‌ماهه هم می‌خواست تا گردد فدایش ناگهان شد غرق خون با یک سه‌شعبه ربنایش کاش آنجا آب می‌شد آب از هُرم صدایش: «كَيْفَ‌ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ‌ يَرْحَمُونی» بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری هر دلی بی‌تاب می‌شد با طنین سرخ قاری دخترش راوی خون بود آن میان با بی‌قراری می‌سرود این اشک‌ها را تا بماند یادگاری: «وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی» 📝
❣﷽❣ 🌷 🌷شعر ولادت امام حسن عسکری علیه السلام مژده ای عاشقان رسیده برات آمده دلبری چو قند و نبات چشم عالم به چهره اش شده مات فاطمی خصلت و علی جلوات آمد این بانگ از تمام جهات بر گل روی عسکری صلوات وقت جشن و سرور آمده است ماهی از جنس نور آمده است دلبری نو ظهور آمده است چشم خصمش به دور، آمده است که جهانی به شور آمده است بر چنین شور محشری صلوات آمده نور نا تمام حسن مجتبی سیرتی به نام حسن ضربه ی تیغ در نیام حسن زنده شد از دمش کلام حسن مادری بوده چون امام حسن بر حسن های مادری صلوات شد مدینه به مقدمش روشن جان گرفته دوباره باغ و چمن نو شده کهنه جامه ی هر تن شاد گشته دل اسیر محن می فرستند خیل مرد و زن بر وجودش سراسری صلوات جلوه ای از خداست، این آقا وارث انبیاست، این آقا نوری از اولیاست، این آقا کعبه ی سامرست، این آقا درد ما را دواست، این آقا بر درش گر که نوکری، صلوات او خودش ماه و ماه او مهدیست بعد از او نور راه او مهدیست حجتِ باراِلهِ او مهدیست زائرِ بارگاه او مهدیست ملتمس، غرق آه او مهدیست بر دو سرو و صنوبری صلوات () ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈