eitaa logo
کانال نوای عاشقان
23.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
619 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات مدیر کانال نوای عاشقان کربلایی هادی صالحی @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. مجلس 98 عبرت از سیلی گذشته ای که خوردیم ✅ یکی از موضوعات مهم و پر عبرت برای مطالعه، تاریخ معاصر ایران است، خواندن📘 اواخر دوره قاجاریه و خیانت های جبران ناپذیر این سلاطین خائن، مطالعه ی📕 به قدرت رسیدن پهلوی و حمایت همه جانبه مستکبرین از آنها و عقب افتادگی تاریخی ملت ایران در آن برهه ی حساس، در این میان یک سوال برای افراد مطلع شکل می گیرد : ⁉️⁉️ رمز و راز ستم دیدن مردم عزیز ایران در دوران قاجار و پهلوی چه بود؟ ✅ ممکن است صاحب نظران تاریخی مسائل و فاکتورهای متعددی را در پاسخ به این  سوال بیان نمایند، امّا ما به سراغ کلمات امام فقید امت،💠 امام خمینی ره💠 می رویم کسی که بسیاری از وقایع تلخ معاصر را چشیده است، ایشان در یکی از سخنرانی های خود می فرمایند: 🌐 خطر مجلس فاسد: مجلس محلى است كه اكثريت قاطع مسائل مهم كشور بيواسطه يا با واسطه به آن وابسته است. هر چه به سر اين ملت مظلوم در طول زمان، پس از مشروطيت تا دوره آخر انتصابات ستمشاهى آمد، به طور قاطع از بود كه ملت در انتخاب نمايندگانش يا هيچ دخالت نداشت، يا دخالت بسيار ناچيزى داشت. 🌐 عبرت از سیلی گذشته:  اكنون ما بايد از آن توطئه‏ ها و مفاسدى كه از انزواى متدينين پيش آمد و سيلی اى كه اسلام و مسلمين خوردند عبرت بگيريم؛ و بدانيم و بفهميم كه نظام اسلام و اجراى احكام آسمانى آن و مصالح ملت و كشور اسلامى و حفظ آن از دستبرد اجانب بستگى به‏ دخالت اقشار ملت و محترم و مراجع معظّم دارد. 🔴🔵 ملاحضه نمودید که امام امت نقطه ی ثقل و مرکزی مشکلات مردم را می دانند لکن فرق آن دوران با زمانه ی فعلی در یک مورد بسیار مهم و دقیق است،اگر خداوند روز قیامت از مردم آن زمان سوال نماید چرا چنین مجلس فاسدی داشتید؟ مردم خواهند گفت خدایا ما در زمان طاغوت بودیم و عملاً هیچ نقشی نداشتیم. 🔶 اگر خدای ناکرده با عدم مشارکت یا مشارکت غلط ما مجلس خوبی انتخاب نشود و خدای متعال از ما سوال کند چرا چنین مجلسی داشتید؟ چه پاسخی داریم؟ آیا نمی توانیم رای بدهیم؟ آیا ما استقلال در رای نداریم؟ آیا قدرت تحقیق و تعقل نداریم؟ حقیقتاً عذری نداریم پس باید متوجه مسئولیت سنگین خود باشیم و را به خوبی درک کنیم. با بهره گیری از 🌸بیانات امامین انقلاب🌸 انتخاب اصلح کار دشواری نیست. پ.ن:به افراد متخصص و متعهد رای میدهیم؛ فارغ از جناح بندی های کاذب . چرا که خودستایی در همه جناحها وجود دارد. شاهد مثال ، لیستهای مختلف و منیتِ احزاب می باشد. به امید سربلندی ایران عزیز .
. جوانی به حکیمی گفت: وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهترند...! حکیم گفت: آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟ جوان گفت: آری... حکیم گفت: اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند...! جوان با تعجب پرسید: چرا چنین سخنی می‌گویی؟ حکیم گفت: چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟ جوان گفت: آری حکیم گفت: مراقب چشمانت باش...👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ این حکایت برای زوج های جوان، آموزنده است .
. ورزش صبحگاهی ،زن بيرون ميوه‌فروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه مى‌خريدند . شاگرد ميوه‌فروش ، تُند تُند پاكت‌هاى ميوه را داخل ماشين مشترى‌ها مى‌گذاشت و انعام مى‌گرفت . زن با خودش فكر مى‌كرد چه مى‌شد او هم مى‌توانست ميوه بخرد و ببرد خانه... رفت نزديك‌تر... چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوه‌هاى خراب و گنديده داخلش بود . با خودش گفت : «چه خوبه سالم‌ترهاشو ببرم خونه . » مى‌توانست قسمت‌هاى خراب ميوه‌ها را جدا كند و بقيه را به بچه‌هايش بدهد... هم اسراف نمى‌شد و هم بچه‌هايش شاد مى‌شدند . برق خوشحالى در چشمانش دويد... ديگر سردش نبود! زن رفت جلو ، نشست پاى جعبه ميوه . تا دستش را برد داخل جعبه ، شاگرد ميوه‌فروش گفت : « دست نزن ننه ! بلند شو و برو دنبال كارت ! » زن زود بلند شد ، خجالت كشيد . چند تا از مشترى‌ها نگاهش كردند . صورتش را قرص گرفت... دوباره سردش شد... راهش را كشيد و رفت. چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد : «مادرجان ، مادرجان ! » زن ايستاد ، برگشت و به آن زن نگاه كرد . زن لبخندى زد و به او گفت : « اينارو براى شما گرفتم . » سه تا پلاستيك دستش بود ، پُر از ميوه ؛ موز ، پرتقال و انار . زن گفت : دستت درد نكنه ، اما من مستحق نيستم . زن گفت : « اما من مستحقم مادر . من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم‌نوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسان‌ها و احترام گذاشتن به همه آنها بى‌هيچ توقعى . اگه اينارو نگيرى ، دلمو شكستى . جون بچه‌هات بگير . » زن منتظر جواب زن نماند ، ميوه‌ها را داد دست زن و سريع دور شد... زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه مى‌كرد . قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود ، غلتيد روى صورتش . دوباره گرمش شده بود... با صدايى لرزان گفت : « پيرشى !... خير ببينى...» هيچ ورزشى براى قلب ، بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست روح را جلا میدهد انسان خوان عمری به بلندای همه ی تاریخ خواهد داشت. ‌.