eitaa logo
کانال نوای عاشقان
23.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
619 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات مدیر کانال نوای عاشقان کربلایی هادی صالحی @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
در سر ما نوکران غیر از هوای روضه نیست زندگی درد است آن جا که بنای روضه نیست از اذان صبح هستی تا غروب زندگی نغمه ای خوشتر به گوشم از صدای روضه نیست خانه در آشفتگی شهر حسرت ساخته آنکه در تاب و تبش جایی برای روضه نیست زخمی هایی پوچ دست آویز روحش می شود هر که در این خاک دان درد آشنای روضه نیست گم شده در ناکجا آباد دنیایی غریب عارفی که در طریقش رد پای روضه نیست اشک معراج منِ دور از تهجّد می شود نردبان آسمان جز اشک های روضه نیست
من که بی روضه ها نخواهم ماند لحظه ای بی شما نخواهم ماند روز و شب بی خیالِ رؤیای حرم کربلا نخواهم ماند بی نوا می روم به سمت حرم در حرم بی نوا نخواهم ماند من گدای همیشه ات هستم هر کجایی گدا نخواهم ماند پرچمت تا که هست محتاجِ منت رهنما نخواهم ماند لطف زهرا میان روضه ی تو لحظه ای بی صدا نخواهم ماند تا حسین است عشق بندگی ام لنگ قبله نما نخواهم ماند تا حسینیه است معراجم بی در و بی کجا نخواهم ماند
ویرانه خانه، چیدمان لازم ندارد آتش گرفته، سایه بان لازم ندارد تسلیم تقدیرم هرآنچه یار خواهد گردن شکسته، ریسمان لازم ندارد هر چه کشیدم از غم دوری کشیدم سختی این هجران، بیان لازم ندارد خوبان درگاهش به دیدارش رسیدند حتما مرا صاحب زمان لازم ندارد عمری گذشت و یک نفس با او نبودم عاشق به دور از عشق، جان لازم ندارد از ما گرفت آغوش گرمش را فراقش نوکر مگر کهف امان لازم ندارد؟! او خواست از گریه کنان باشم و گرنه اشک مرا این آستان لازم ندارد باید که جان داد از غم جانسوز جدش داغ عظیمش، روضه خوان لازم ندارد دیر آمدی خیلی هلال از شَط به مقتل دیگر حسین آب روان لازم ندارد از سنگ ها گیرم به هر صورت گذشتیم قاری قرآن، خیزران لازم ندارد محمدجواد شیرازی @navaye_asheghaan در تنور غمش قرارم سوخت نه قرارم که روزگارم سوخت زل زدم بس به جاده‌ی خورشید عاقبت چشم انتظارم سوخت هجر آتش به دفترم انداخت قلم و طبع تازه کارم سوخت جاده‌ی عاشقی شرر بار است اول راه کوله بارم سوخت من و امید هم‌قطار شدیم در تب خوف، هم‌قطارم سوخت روز وصلت نمی‌رسد از راه؟ ساعت ثانیه شمارم سوخت فصل بی آبی است ای باران در بیابان گلِ بهارم سوخت صحبت از آب شد کباب شدم جگرم سوخت چشم تارم سوخت آه از آن دم که مادری می‌گفت از عطش طفل شیرخوارم سوخت یادگار از تو داشتم مادر وسط شعله یادگارم سوخت میلاد حسنی @navaye_asheghaan فرازی از زیارت ناحیه مقدسه روضه از زبان حضرت بقیة الله الاعظم من روضه خوان ِ غربت ِ آقای عالمم بی تابِ سربریده ی ماهِ محرمم با گریه هر غروب من از حال می روم با هر فرازِ ناحیه گودال می روم صبح وغروب ،ندبه کنان گریه می کنم این روضه را به مادرمان هدیه می کنم برنیزه تکیه داد و ز جایش بلند شد دردش گرفته بود صدایش بلند شد فرمود: زنده ام به کجا حمله می کنید نامردها به خیمه چرا حمله می کنید کارِ مرا تمام نکرده کجا ؟سنان!!!! اینجا کنارِ لشگری از گرگ ها بمان با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد اینجا به بعد شیون زن‌ها شروع شد دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه با عمه آمدند به بالای قتلگاه جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه دیدم چگونه عمه‌ی ما می کند نگاه هرکس رسید نیزه ی خود را شکست و رفت یک استخوان ز سینه ی آقا شکست و رفت یک عده بر تمام تنش سنگ می زدند یک عده بر لباسِ تنش چنگ می زدند در آن میانه حرمتِ آئینه ها شکست وقتی که شمر آمد وبر سینه اش نشست از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد تا که ز رویِ پیکرِ بی سر بلند شد فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد اینجا به بعد گریه‌ی من رنگِ خون شود گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند باور کنید عمه‌ی مارا کتک زدند راه فرار از حرم آنروز بسته شد با چوبّ نیزه پهلوی زن‌ها شکسته شد آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند قاسم نعمتى @navaye_asheghaan تقصیر ماست آقا ازتو خبر نداریم حتی به خیمهٔ تو راه گذر نداریم شرمنده ایم اگرکه درمحضرت فقیریم چیزی برای عرضه جز چشم تر نداریم مارا ببخش اینقدر بی تو خوشیم و خوشحال اصلا برای دوری خونِ جگر نداریم تو همنشین مایی ما همنشین اغیار حال گناه داریم اشک سحر نداریم دستی بکش سر ما هرچند روسیاهیم ما غیر خانهٔ تو جایی دگر نداریم مانند کودکی که دستش به دست باباست تا به خود قیامت دست از تو برنداریم این روزها شدیداً دلتنگ کربلاییم اما هزار افسوس اذن سفر نداریم آه از همان زمانکه دختر ز روی تل گفت: مارا ببین پدرجان، معجر به سر نداریم.. سیدپوریا هاشمی @navaye_asheghaan
ای قلب داغ دیدهٔ عالم بیا بیا صاحب عزای ماه محرم بیا بیا خیمه به خیمه، روضه شدم‌ در فراق تو ای همنشین گریهٔ نم‌نم بیا بیا اشک فراق، شور شعور آفرین بود شیرین شود ز فیض تو زمزم بیا بیا شد شامل دعای تو هر کس به روضه ها بهر فرج دعا کند هر دم بیا بیا در خیمه ای که روضه عباس شد به پا من با امید قول تو ماندم بیا بیا ما نوکریم، خوب و‌ بد از هم سوا نکن ما را ببر به علقمه درهم بیا بیا افتاد سرو علقمه و گفت یا اخا نه مشک مانده است و نه پرچم بیا بیا گر مشک تیر خورده صدا زد نرو نرو اما گرفته است حرم، دم بیا بیا چشم و دو دست و فرق سرش، وای مادرم طوبای من گسسته شد از هم بیا بیا سعید نسیمی @navaye_asheghaan
حالا که تیره روزم و قلبم مکدر است شبهای من ز اشک غم تو منور است تا بوده روزیم در این خانه بوده است تا هست دیده من از این روضه ها تر است پیراهنم ز کودکی ام تا زمان مرگ از عطر سرخ سینه زنی ها معطر است وقت طواف هم ز غمت اشک ریختم آخر طواف و دیده تر باصفاتر است حتی کنار جسم کفن پوشم ای حسین گریه برای تو ز همه کار خوشتر است جانم بگیر گریه و سوز مرا مگیر این اشک شور هدیه شیرین مادر است هر کس مرا شناخت به نام شما شناخت نوکر به عرش هم برود باز نوکر است 👉
گریه کردن بر تو دل را خالی از غم می کند این سیاهی ها جهان را سبز و خرّم می کند قطره ی اشکی که در بزم عزایت ریختم کارها روز قیامت با جهنّم می کند چای ریز روضه ات می گفت با چشمان خیس چایِ اینجا را خودِ خیر النسا دم می کند هر که آمد روضه قطعاً انتخاب فاطمه است رفت و آمدهای ما را او منظّم می کند سربلندیِ جهان را می کند از آنِ خود در مسیرِ عشقِ تو هر کس که قد خم می کند باز آمد اربعین و غبطه خوردم یا حسین بر کسی که کوله بارش را فراهم می کند اربعین پای پیاده از نجف تا کربلا این قدم ها از غم صاحب زمان(عج) کم می کند
ای تکیه گاه مردم بی تکیه گاه حسین ما را نبوده غیر تو یک جان پناه حسین تو یک نگاه کردی و من مست آن نگاه دنیای من عوض شده با آن نگاه حسین من را به رنگ مشکی پیراهنم ببخش من را بخر شبیه غلام سیاه حسین من بی هوای تو نفسم بند می شود از شهد نام تو شده ام روبه راه حسین در کوچه های گم شده ی آخرالزمان با پرچمت شناخته ام راه و چاه حسین هر روزِ روضه خیر پس انداز کرده ام یک روزِ بی خیال تو عمرم تباه حسین خاکم به سر اگر که نمیرم برای تو من را بیا شهید غم خود بخواه حسین دست مرا برای همیشه رها مکن می ترسم از زمانه ی پر اشتباه حسین
روزگارم در پناه تکیه ات سر می شود دست، بر خاک سیاهم می زنم زر می شود بچهء شاگردِ پرچم دوز را، مردی شده! خوش بحالش مثل نوکرهات، نوکر می شود فرش خود را می فروشم خرج هیئت می کنم برکت ولخرجی ام، صدها برابر می شود هروله کردم، پس از آن گریه می چسبد فقط خستگی سینه زن با گریه اش در می شود عقل را ول کرده ام، خواب و خوراکم روضه است مجلس دیوانه ها یک جور دیگر می شود پهلوی هر روضه، چایِ قند، پهلو میخورم اشک هایم آبِ جوش این سماور می شود مزه دارد دستپخت آشپزهایت حسین! بانی دیگ غذایت شخص مادر می شود چوب و هیزم دیدم و یاد تنور افتاده ام سوختم از غصهء آن سر که لاغر می شود دخترم خورده زمین و پای او زخمی شده از رقیه خواستم!... عشقش مکرر می شود آب می نوشم ولی در استکانم آتش است تشنگی کربلا با آب، بدتر می شود پیش زهرا آب را بستند بر اهل حرم این خبر دارد به داغی سخت، منجر میشود گریه کرد و از میان خیمه پا بیرون گذاشت گفت بابا؛ یاورت این دفعه اصغر میشود نه حسن داری کنارت، نه علمداری حسین گر بمانم در حرم، محسن مکدّر میشود یک علیِّ اکبر تو شد هزار و یک علی پس علیِّ اصغرت هم چند لشکر میشود @navaye_asheghaan
باران گرفت تا که به سوی تو پر زدم باران کنایه بود که بر چشم تر زدم می‌خواستم به ساحت عشقت سفر کنم دیوانه وار سنگ غمت را به سر زدم بعداز فراق تو به خودم آمدم ، که حیف من روزگار وصل خودم را نظر زدم با عاشقان نشستم و گفتند از سحر از نیمه شب نشستم و در را سحر زدم درد فراق خورده گره با سکوت پس آرام درد خوردم و آرام  در  زدم از عمر بی تو رفته نصیبی نبرده ام خسران زده منم که به عمرم ضرر زدم تنگ غروب ،سرخی آتش، دلم که سوخت آوای نینوای تورا از جگر زدم بعد از تو شد هرآنچه که  با بودنت نشد دیگر مپرس از چه بر آن چوبه سر زدم می‌برد هرکه نام تو را شمر می‌رسید من بیشتر حسین گفتم و او بیشتر زدم محمدجواد مطیع ها @navaye_asheghaan ویرانه خانه، چیدمان لازم ندارد آتش گرفته، سایه بان لازم ندارد تسلیم تقدیرم هرآنچه یار خواهد گردن شکسته، ریسمان لازم ندارد هر چه کشیدم از غم دوری کشیدم سختی این هجران، بیان لازم ندارد خوبان درگاهش به دیدارش رسیدند حتما مرا صاحب زمان لازم ندارد عمری گذشت و یک نفس با او نبودم عاشق به دور از عشق، جان لازم ندارد از ما گرفت آغوش گرمش را فراقش نوکر مگر کهف امان لازم ندارد؟! او خواست از گریه کنان باشم و گرنه اشک مرا این آستان لازم ندارد باید که جان داد از غم جانسوز جدش داغ عظیمش، روضه خوان لازم ندارد دیر آمدی خیلی هلال از شَط به مقتل دیگر حسین آب روان لازم ندارد از سنگ ها گیرم به هر صورت گذشتیم قاری قرآن، خیزران لازم ندارد محمدجواد شیرازی @navaye_asheghaan غافلم، باز خبردارم کن یوسف فاطمه، بیدارم کن بار سنگین گناه آوردم از سر لطف، سبک بارم کن ای طبیبی که پی بیماری نظری بر دل بیمارم کن آمدم توبه کنم، پاک شوم مهربان... خالی از اغیارم کن کمکم کن نروم سمت گناه با کتک هم شده وادارم کن بین عشاق حسین بن علی بی بهایم، تو بهادارم کن آمدم بین عزا جان بدهم کشته ی قافله سالارم کن وسط گریه، میان روضه لحظه ای لایق دیدارم کن بر غم ذبح عظیم اصغر تا خود حشر گرفتارم کن محمدجواد شیرازی @navaye_asheghaan
حیف دلی صرفِ انتظار نکردیم کار زیاد است و ما کار نکردیم زحمت ما با تو بوَد حضرتِ رحمت غیر گِره رویِ شانه بار نکردیم این عرقِ شرمِ ماست ریخت که محسن رفت و سَری خرجِ اقتدار نکردیم خسته شدم پایِ غمت  پیرغلامی... گفت که یک کار از هزار نکردیم کاش که پیش تو بگوییم  بنامت هرچه که کردیم اگر ، قمار نکردیم اهل مناجات بُرد فیضِ ملاقات سعی کمی هم پِیِ دیدار نکردیم مَرکب ما نه که ما مَرکب اوییم نفس نگون را چرا مهار نکردیم مرقد جدّت دل گریه کنان است وای اگر سینه را مزار نکردیم علتش این بود مادرِ تو حرم بود این شب جمعه اگر هوار نکردیم ناله‌ی شهزاده بود شاه زمین خورد گفت که زخم تو در شمار نکریم وضع تو پیداست از گفتن دشمن: هیچ کسی را چنین شکار نکردیم پیکر تو آخرش به روی زمین ماند آه علی جان بگو چه کار نکردیم حسن لطفی @navaye_asheghaan
زمان: حجم: 280.6K
ده روز دیگر گریه‌ی ما فرق دارد ده روز دیگر روضه اما فرق دارد ده روز دیگر ماجراها فرق کرده ده روز دیگر قصه‌ی ما فرق کرده ده روز دیگر نه حبیبی، نه زهیری ده روز دیگر نه سعید و نه بریری ده روز دیگر خواهرش در اضطراب است ده روز دیگر در حرم قحطی آب است ده روز دیگر در تب و تاب است زینب ده روز دیگر، دور از ارباب است زینب ده روز دیگر این حرم سقا ندارد ده روز دیگر دختری بابا ندارد ده روز دیگر اکبرِ لیلا نمانده ده روز دیگر قاسمِ زیبا نمانده ده روز دیگر مادری در التهاب است خیمه به خیمه در پی یک جرعه آب است ده روز دیگر زینِ اسبی واژگون است سالار زینب پیکرش در خاک و خون است ده روز دیگر راهی گودال گشته ده روز دیگر پیکرش پامال گشته ده روز دیگر روی سینه می‌نشیند از روی تل هم خواهرش زینب ببیند ده روز دیگر صورتش بر خاک صحراست ده روز دیگر رأس او بالای نی‌هاست ده روز دیگر خواهرش ماتم گرفته ده روز دیگر زیر نعل تازه رفته ده روز دیگر روی پیکر سر ندارد ای وای من ... انگشت و انگشتر ندارد شاعر:وحید_محمدی @navaye_asheghaan
زمان: حجم: 266K
عاشق شدن، شاید... اگر... اما... نمی‌خواهد مجنون نمی‌گوید مرا لیلا نمی‌خواهد من آمدم دورت بگردم، برنگردانم شمعِ نگاهت گِردِ خود پروانه می‌خواهد دنیا برای اهل دنیا؛ من تو را دارم آن‌که تو را دارد دگر دنیا نمی‌خواهد امروز جایی نوکری کردم که اربابش هرچه شود، عذر مرا فردا نمی‌خواهد عاشق میان سینه دارد یک حُسینیه عاشق برای گریه کردن جا نمی‌خواهد هرکس که چای روضه را پَس می‌زند انگار در جنّت است و آب کوثر را نمی‌خواهد گریه کنت با دست، بر سر می‌زند یعنی از غصه‌ی ذبح سرت، سر را نمی‌خواهد رو می‌زند خیمه‌به‌خیمه پیش اصحابت تنهایی‌ات را زینب کبری نمی‌خواهد داغ علی اکبر به جانت آتش افکنده جسم تو دیگر تابش گرما نمی‌خواهد حداقل یک پارچه رویت بیندازند پوشاندن پیکر دگر فتوا نمی‌خواهد از کربلا تا کوفه و از کوفه تا به شام راهب فقط فهمید مویت شانه میخواهد سروده گروه ادبی یامظلوم @navaye_asheghaan