بسم الله الرحمن الرحیم
#زینب_سلام_الله_علیها_رسول_کربلاء
#روضه_های_حضرت_زینب_س
#وقایع_بازار_کوفه
#بازار_کوفه
#ام_حبیبه 1
سلام خدمت همه بزرگواران و استاد تابع منش مستحضرید چند سالی است در این ایام ماه صفر برخی از مادحین روضه ای منسوب به حضرت زینب و ام ایمن (اگر درست عنوان کرده باشم)و یا تصدق آوردن همسر یزید لعن الله رو میخوانند حقیر مشتاقم که اول این روضه سندیت داره یا خیر و در صورت موثق بودن منابع و مستنات آن را به اشتراک بگذارید تا بهره برداری کافی و وافی از آن بشود و من الله التوفیق
خدمت برادر عزیزم آقای آبسالان سلام علیکم روضه درباره ام حبیبه است ام ایمن راوی حدیث کربلا در زمان پیامبر ص است . از اینکه از این روضه سوال فرمودید کمال تشکر را دارم روضه ای است بسیار زیبا که اکثرا به صورت سماعی یاد گرفته اند این واقعه در کوفه اتفاق افتاده است ( اگر به محل ماجرا اشاره نشود در ایام صفر هم خوانده شود اشکالی ندارد)بعضی جاها متاسفانه روضه مخدوش شده است و اما اصل روضه:
ام حبيبه خادمه زينب (س) در دوران حضور وي در کوفه، صداي ام کلثوم را که مي شنود، مي گويد: «غير از اهل بيت پيامبر اکرم (ص) صدقه بر احدي حرام نمي باشد. اينان که هستند؟»
زينب (س) نگاهي به ام حبيبه مي کند و مي فرمايد: «من الان از سرزمين کربلا مي آيم. اين گرد و غبار، گرد و غبار رنج کربلاست.»
اما، گويي ام حبيبه او را نمي شناسد.
زينب (س) با سوز دل مي فرمايد: «ام حبيبه! منم، زينب، دختر علي (ع)، تو در اين کوفه کنيز من بودي. چگونه است که مرا اينک نمي شناسي؟»
ام حبيبه نگران و مضطرب سؤال مي کند: «اگر تو زينب هستي، او هيچ گاه بدون برادرش حسين جايي نمي رفت، بگو حسينت کجاست؟»
دل زينب (س) آتش مي گيرد و مي فرمايد: «نگاه بر نوک نيزه کن و به روايت ابن نما. زینب س فرمود : آن سر بريده سر حسين مي باشد!»[1] .
[1] عقيله بني هاشم، ص 41 و 42.
بالجمله، اهل بيت را به تمام ذلت و زحمت به جانب کوفه کوچ دادند و ايشان همواره در طي مسافت بناليدند و بگريستند.
سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليهالسلام، 33/3
از پارهاي اخبار چنان مستفاد ميشود که روز بعد از عاشورا پسر سعد کشتگان خود را دفن کردند و بعد از عصر آن روز و به روايتي روز ديگر به جانب کوفه رهسپار شدند و شامگاه در خارج شهر کوفه فرود شدند.
در کتاب بحر المصائب از جلد سيم ابواب الجنان و سيد بن طاوس روايت کند که در بيرون شهر کوفه محلهاي بود و در آن محله زني مستوره در خانه خويش بر سجاده نشسته بود و در حضرت پروردگار بينياز راز و نياز ميکرد و از قضيهي هايله کربلا و شهادت حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه آگاهي نداشت.
ناگاه غوغايي عظيم و آشوبي بزرگ برخاست. آن عفيفه در چادر عصمت بيرون تاخت و بر فراز بام سراي نگران گشت. سپاهي فوج از پس فوج و سرهايي چون تابنده ماه و فروزنده خورشيد بر فراز نيزهها بديد و گروهي را اسيروار سوار نگريست که بيچادر و معجر از خجالت نظاره سر به زير افکندهاند
روضه حضرت رقیه س رقیه در آغوش زینب س در بازار کوفه
و در مقدم آنان زني بلند بالا بديد که دختري چهارساله در آغوش آورده با حالتي پريشان بر آن طفل نگران و گريان بود. در آن حال طفل از آن زن آب هميخواست و چهرهي شريفش از بيآبي و بيتابي چون آبي (يعني به.) زرد مينمود و ناگاه از کثرت عطش در کنار آن اسير بيهوش بيفتاد.
آن زن از مشاهدهي اين حال در ملال گرديد و به خداي بناليد. آن زن عفيفه سخت بيتاب و آرام شد و گفت: «شما از کدام جماعت اسيرانيد؟»
فرمود: «ما اسيران از آل محمديم و اولاد آن حضرتيم.»
آن زن چون اين سخن بشنيد، بر چهره طپانچه زد و گفت: «اي زن خميده قامت! بفرماي چه نام داري؟ همانا با دختر شاه ولايت بسيار شباهت داري و همانند زينب خاتون باشي! مگر از خويشاوندان اويي؟ بازگوي سردار اين سرها کيست و نامش چيست؟»
و از اتفاق روزگار آن زن بلند قامت، حضرت صديقه صغري زينب خاتون سلام الله عليها بود. سر مبارک را بلند کرد و به آن زن نگريست و فرمود: «اي زن! از حال ما چه ميپرسي؟ همانا نام من زينب است و سرور و سردار شهدا، حسين حجازي برادر من است.»
آن زن چون اين سخن بشنيد، از نهايت حسرت و ضجرت سيلي بر روي و طپانچه بر سر بزد و گفت: «نام پدر و مادرت چيست؟ تو کدام زينبي؟»
آن مظلومه فرمود: «پدرم علي و مادرم فاطمه است.»
چون آن زن ايشان را بشناخت، هر چه سريعتر از بام به زير آمد و آنچه داشت، از چادر و مقنعه با ديدهي گريان و دل سوزان به حضرت اسيران آورد و به حضرت زينب سلام الله عليها تسليم کرد.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
#زینب_سلام_الله_علیها_رسول_کربلاء
#روضه_های_حضرت_زینب_س
#وقایع_بازار_کوفه
#بازار_کوفه
#ام_حبیبه 2
توضیح مخدوش شدن روضه ی زیبای ام حبیبه خادمه اهل بیت ع با زن ملعون یزید لع
1 - ام حبيبه خادمه زينب (س) در دوران حضور وي در کوفه، صداي ام کلثوم را که مي شنود، مي گويد: «غير از اهل بيت پيامبر اکرم (ص) صدقه بر احدي حرام نمي باشد. اينان که هستند؟»
زينب (س) نگاهي به ام حبيبه مي کند و مي فرمايد: «من الان از سرزمين کربلا مي آيم. اين گرد و غبار، گرد و غبار رنج کربلاست.»
اما، گويي ام حبيبه او را نمي شناسد.
زينب (س) با سوز دل مي فرمايد: «ام حبيبه! منم، زينب، دختر علي (ع)، تو در اين کوفه کنيز من بودي. چگونه است که مرا اينک نمي شناسي؟»
ام حبيبه نگران و مضطرب سؤال مي کند: «اگر تو زينب هستي، او هيچ گاه بدون برادرش حسين جايي نمي رفت، بگو حسينت کجاست؟»
دل زينب (س) آتش مي گيرد و مي فرمايد: «نگاه بر نوک نيزه رو به رويت بنما. آن، سر بريده حسين مي باشد!».
بالجمله، اهل بيت را به تمام ذلت و زحمت به جانب کوفه کوچ دادند و ايشان همواره در طي مسافت بناليدند و بگريستند.
33/3
2 - از پارهاي اخبار چنان مستفاد ميشود که روز بعد از عاشورا پسر سعد کشتگان خود را دفن کرد و بعد از عصر آن روز و به روايتي روز ديگر به جانب کوفه رهسپار شدند و شامگاه در خارج شهر کوفه فرود شدند.
در کتاب بحر المصائب از جلد سيم ابواب الجنان و سيد بن طاوس روايت کند که در بيرون شهر کوفه محلهاي بود و در آن محله زني مستوره در خانه خويش بر سجاده نشسته بود و در حضرت پروردگار بينياز راز و نياز ميکرد و از قضيهي هايله کربلا و شهادت حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه آگاهي نداشت.
ناگاه غوغايي عظيم و آشوبي بزرگ برخاست. آن عفيفه در چادر عصمت بيرون تاخت و بر فراز بام سراي نگران گشت. سپاهي فوج از پس فوج و سرهايي چون تابنده ماه و فروزنده خورشيد بر فراز نيزهها بديد و گروهي را اسيروار سوار نگريست که بيچادر و معجر از خجالت نظاره سر به زير افکندهاند و در مقدم آنان زني بلندبالا بديد که دختري چهارساله در آغوش آورده با حالتي پريشان بر آن طفل نگران و گريان بود. در آن حال طفل از آن زن آب هميخواست و چهرهي شريفش از بيآبي و بيتابي چون آبي (يعني به.) زرد مينمود و ناگاه از کثرت عطش در کنار آن اسير بيهوش بيفتاد.
آن زن از مشاهدهي اين حال در ملال گرديد و به خداي بناليد. آن زن عفيفه سخت بيتاب و آرام شد و گفت: «شما از کدام جماعت اسيرانيد؟»
فرمود: «ما اسيران از آل محمديم و اولاد آن حضرتيم.»
آن زن چون اين سخن بشنيد، بر چهره طپانچه زد و گفت: «اي زن خميده قامت! بفرماي چه نام داري؟ همانا با دختر شاه ولايت بسيار شباهت داري و همانند زينب خاتون باشي! مگر از خويشاوندان اويي؟ بازگوي سردار اين سرها کيست و نامش چيست؟»
و از اتفاق روزگار آن زن بلند قامت، حضرت صديقه صغري زينب خاتون سلام الله عليها بود. سر مبارک را بلند کرد و به آن زن نگريست و فرمود: «اي زن! از حال ما چه ميپرسي؟ همانا نام من زينب است و سرور و سردار شهدا، حسين حجازي برادر من است.»
آن زن چون اين سخن بشنيد، از نهايت حسرت و ضجرت سيلي بر روي و طپانچه بر سر بزد و گفت: «نام پدر و مادرت چيست؟ تو کدام زينبي؟»
آن مظلومه فرمود: «پدرم علي و مادرم فاطمه است.»
چون آن زن ايشان را بشناخت، هر چه سريعتر از بام به زير آمد و آنچه داشت، از چادر و مقنعه با ديدهي گريان و دل سوزان به حضرت اسيران آورد و به حضرت زينب سلام الله عليها تسليم کرد.
سپهر، ناسخ التواريخ حضرت زينب کبري س، 322 - 319/1.
نکات مقتل:
1. روضه ام حبیبه روضه کوفه است نه شام؟
2. ام حبیبه زن با تقوایی بوده است که در غرفه مناجات داشته است؟
3. از شهادت امام حسین ع خبر نداشته است.
4. بعضی روضه را مخدوش کرده او را زن یزید می دانند.
5. ام حبیبه کنیز خانه حضرت زهراء س است. در حالیکه باید سنش بالای سال 50 باشد که به یزید لع نمی خورد.
6. ام حبیبه خادمه حضرت زینب س در کوفه بوده است. که بعد از شهادت علی ع اهل البیت ع به مدینه برگشته اند همانجا مانده است. سال شهادت مولی ع سال 40 بوده است و حالا سال 61 است. 20 سال است ام حبیبه زینب س را ندیده است. پس طبیعتا خانم را نشناخته است.
7. در مقاتل معتبر زنی سر از غرفه می کند و می گوید شما از کدام اسراء هستید که این چنین مظلوم و نورانی هستید که جواب میشنود نحن اسراء آل محمد ص.
8. اینجا خانم خویش را معرفی می کند و ادامه آنچه روضه می خوانند.