eitaa logo
کانال نوای عاشقان
19هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
430 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
متن روضه 1 🔸امشب شب غریبی اولاد مصطفی است 🔸زینب اسیر شمر و حسین سر ز تن جداست شب دوازدهم ماه محرمه. .. امروز کربلا چه خبر بود خدایا... 🔸طفلان بی پدر به بیابان در آفتاب 🔸آن یک سر برهنه و آن یک برهنه پاست دیشب وقتی مجلس سیدالشهدا تمام شد... هر کدوم از ما دست بچه هامون رو گرفتیم... رفتیم به سمت خونه هامون... مواظب بچه هامون بودیم... مبادا نیمه شب سردشون بشه... مبادا بچه هامون با لب تشنه بخوابند... اما... آی مردم بچه های ابی عبدالله کجا خوابیدن... بچه های حسین چه حالی داشتند... داخل یک خیمه نیم سوخته... الله اکبر... نميدونم بهشون آب دادند یا نه... خیلی از این بچه ها با شکم های گرسنه... 🔸لیلا به آه و ناله چو مجنون به کوه و دشت 🔸اکبر هزار پاره ز شمشیر اشقیاست 🔸گهواره مانده خالی و اصغر به مهد خاک 🔸از سینه رباب ز غم، ناله برسماست 🔸مهر رخ سکینه ز سیلی و تشنگی 🔸نیمی چو ماه نیلی و نیمی چو کهرباست از امروز دیگه اسارت اهل بیت شروع میشه... از امروز دیگه تازیانه ها شروع میشه... مثل یه همچین روزی امام سجاد آمد کنار عمه جانش زینب... صدا زد عمه جان زینب... ببینید این نانجیبا بدن های خودشون رو غسل دادن... کفن کردن... بدنهای نحسشون رو دفن کردند... اما بدن بابای غریبم حسین... روی زمین کربلا... عمه جان بدن بابای غریبم بدون غسل و کفن... وقتی میخواستند به سمت کوفه حرکت کنند... اومدند بچه ها رو سوار محمل ها کنند... خانم زینب کبری فرمودند... خودم بچه ها رو سوار میکنم... با دستان مبارک... یکی یکی این زن و بچه ها رو سوار بر شتران بی جهاز‌ کرد... اما وقتی نوبت خود خانم زینب شد یا صاحب الزمان .... یکدفعه نگاه کرد به اطرافش... یادش اومد از روز ورودش به کربلا... اون موقعی که عباس علمدار اومد و زانو خم کرد... علی اکبر امد... قاسم امد... جوانان بنی هاشم یکی یکی اومدن... دور محمل زینب رو گرفتن... خانوم‌ رو با احترام از محمل پیاده کردن... مبادا نامحرمها ببینند.... ناموس خداست... احترام داره... یادش اومد از اون‌ روزی همه بنی هاشم در کنارش بودند... اما الان تنهای تنها مانده... نگاه کرد به سمت قتلگاه... صدا زد حسینم برادرم... بلند شو ببین دارن خواهرت رو به اسارت میبرن برادر... ببین دورم رو نامحرمها گرفتند... 🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند برادرجان... حسین چطوری تو رو تنها بگذارم... 🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند برادر نمیخواستم اما... 🔸نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند 🔸نمیروم ولی مرا... یه اشاره کرد به سمت سر مقدس ابی عبدالله... روی نیزه... 🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند برادرم حسین نمیدونم با سر برم یا با بدن بمانم... 🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - چهل ساله می سوزم - محمدحسین حدادیان.mp3
4.25M
چهل ساله میسوزم به یاد اون چهل روزم بیشتر از همه روضه خوندم بیشتر از همه گریه کردم تو مدینه با ام البنین  یاد علقمه گریه کردم شکسته غربت پشت منو روضه گودال کشته منو ابا الشهید حسین * با زهر کینه میمیرم دیگه از زندگی سیرم بعد کربلا بی قرارم حتی من تو خواب گریه کردم یاد حرمله و سه شعبه خیلی با رباب گریه کردم قافله بود در به دری زینب و اشک و خون جگری ابا الشهید حسین * پر از گریه چشمامه به روی لبهام اشکامه تو خراب من روضه خوندم زیر کعبه نی گریه کردم یاد اون رگای بریده  با رقیه هی گریه کردم شام بلا و دست وطناب ناموس ما و بزم شراب شکسته غربت پشت منو  روضه گودال کشته منو ابا الشهید حسین
6845152_391.mp3
7.95M
(چهل ساله که رو لبم لبخند نمیاد 2 چهل ساله که گریه ی من بند نمیاد 2)2 (چشمام چشمام ، چه گریونه الشام الشام ، دلم خونه 2) 2 (شیرخواره می بینم گریه می کنم گهواره می بینم گریه می کنم گوشواره می بینم گریه می کنم ) 2 حسین ... وای وای .... 2 * هنوز رو تنم مونده جای کبودیا 2 هنوز یادمه محله ی یهودیا 2 (کوچه کوچه ، امون از شام روی ، نیزه ، سر بابام 2) 2 (سلسله و طناب ، مونده به یادم گریه های رباب ، مونده به یادم بزم می و شراب ، مونده بیادم) 2 حسین ... وای وای .... 2 چی جوری بگم میون گودال چیا بود 2 به جای کفن ، یه تیکه از بوریا بود 2 گودال گودال ، منو کشتی 2 نه سر ، نه تن ، نه انگشتی ... (زخمای بدنش می کشه منو 2 غارت پیرنش می کشه منو زخمی که زدنش می کشه منو) 2 حسین ... وای وای .... 2 * چهل ساله که رو لبم لبخند نمیاد 2 چهل ساله که گریه ی من بند نمیاد 2 چشمام چشمام ، چه گریونه الشام الشام ،دلم خونه 2 شیرخواره می بینم گریه می کنم گهواره می بینم گریه می کنم گوشواره می بینم گریه می کنم حسین ... وای وای ...  
امام سجاد خطبه ای در مجلس یزید ایراد فرمودندکه👇 🔻◾️خطبه امام سجاد (ع) باعث گریه حاضران در مجلس شد که یزید که از سخنان امام ترسیده بود، دستور داد مؤذن اذان بگوید. 🔻◾️هنگامی که مؤذن گفت: «اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ»، حضرت سجاد فرمود: «چیزی از خدا بزرگتر نیست»، و هنگامی که مؤذن گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، علی بن الحسین (ع) فرمود: «مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگی خدا شهادت می دهند» 🔻◾️ و سپس مؤذن گفت: «أشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» که امام سجاد (ع) خطاب به مؤذّن گفت: «تو را به حقّ محمّد ساکت باش تا من سخنی بگویم.» 🔻◾️آنگاه از بالای منبر خطاب به یزید فرمودند: «ای یزید! این پیغمبـر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویی جد من است، همه می دانند که دروغ می گویی، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روی ستم کشتی و مال او را تاراج کردی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟! 🔻◾️ به خدا سوگند اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟! 🔻◾️ ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می گویی محمد رسول خداست؟! و روی به قبله می ایستی؟! وای بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.» 😭پس از این اتفاق، جمعیت حاضر منقلب شدند و از حقیقت واقعه خبردار گشتند. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزال پیوسته - شهادت امام سجاد علیه السلام سجّاده وا شد ذکرِ لبِ مولای عالم ربّنا شد سجّاده وا شد آقایِ ما با گریه مشغولِ دعا شد بعد از فریضه واجب شده گریه... مصیبت... آه... روضه فرقی ندارد هر جا که پای او رسیده کربلا شد یادش نرفته یادش نرفته کربلای بی‌قراری یادش نرفته شد اِرباً اِربا اکبر و محشر به پا شد قَد قامتِ العشق قاسم به زیرِ سُمِّ اَسبان قد کشیده ساقیِ لشکر‌... افتاد و خندیدن به آلُ لله روا شد شد گرد و خاکی بابا زمین افتاد و ظالم روی سینه خنجر نَبُرّید آنچه نشد از روبه‌رویش از قفا شد مادر زمین خورد سر بر رویِ‌نیزه که شد خواهر زمین‌خورد آتش رسید و... مابینِ دود و خیمه ها دختر زمین خورد مانندِ زهرا نیلی شده روی تمامِ دسته گلها سیلی رسید و... پای سرِ تو دخترت با سر زمین خورد بستند بازو بابا شکسته روی نی با سنگ... اَبرو مثلِ مدینه پهلو شکست و کوثرِ حیدر زمین خورد اینها عذاب است دیدم به دستِ دخترِ مولا طناب است بردند معجر بعد از عمو در خیمه قحطیِ نقاب است بازار سخت است وَ بدتر از آن شام و بزمِ اضطراب است در مجلسِ ظلم بالا نشسته حرمله... پایین... رباب است تا خیزران زد لرزید جام و چند قطره روی سر ریخت ای وای بر من در دستِ این ظالم چرا جامِ شراب است خوش آمدی زَهر جانم بگیر و راحتم کن بی قرارم ندبه بخوانید که آرزوی دیدنِ دلبر ثواب است .
🔹خداحافظ...🔹 ما را نمانده است دگر وقت گفتگو تا درد خویش با تو بگوییم موبه‌مو از خار گرچه گرد حرم پاک کرده‌ای تا شام و کوفه راه درازی‌ست پیش رو خون، گوشواره‌ها زده بر گوش‌هایمان صد بغض مانده جای گلوبند در گلو تنها گذاشتیم تنت را و می‌رویم اما سر تو همسفر ماست کوبه‌کو بی‌تاب نیستیم... خداحافظت پدر! بی‌آب نیستیم... خداحافظت عمو! 📝 🌐
🔹دریای خروشان🔹 به دست باد دادی عاقبت زلف پریشان را و سر دادند بی‌تو تارها آهنگ هجران را نبی را بر فراز کوه نور احساس می‌کردم دمی که می‌شنیدم از لبت آیات قرآن را همان‌هایی که ما را متهم بر کفر می‌کردند پس از این آیه‌ها، با اشک فهمیدند جریان را و هجده آینه بر نیزه می‌دیدیم، اما آه هجوم سنگ‌ها برچید این آیینه‌بندان را شکوه موج‌های سهمگینِ خطبه‌های من برای صخره معنا کرد دریای خروشان را بدن‌ها بر زمین، سرها به نیزه، کاروان در بند فقط در «کوفه» دعوت می‌کنند این‌گونه مهمان را!... 📝 🌐
علیهاالسلام 🔹نالۀ زنجیر🔹 تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود بی‌تو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت از دلم پرس که این‌گونه زمین‌گیر نبود آه از درد اسیری که به همراهی اشک جز صدای جرس و نالۀ زنجیر نبود با تو می‌خواستم از کرببلا برگردم با تو بودن، چه کنم، آه، که تقدیر نبود گرچه با اشک مرا از تو جدا می‌کردند رفتنم را تو ببخشای، که تقصیر نبود خواستم جای گلو، بر بدنت بوسه زنم به تنت جز اثر بوسۀ شمشیر نبود... مردمی عهد شکستند که گوش دلشان آن‌قَدَر سنگ، که امید به تأثیر نبود لحظه‌ای کاش! پس از داغ مرا می‌دیدی تا ببینی که چنین، خواهر تو پیر نبود 📝 🌐
🔹خبر🔹 خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را خبر داغ است و در آتش می‌اندازد جگرها را غروبی تلخ، بادی تلخ‌تر از دور می‌آمد که خم می‌کرد زیر بار اندوهش کمرها را به روی روسیاهی یک به یک آغوش وا کردند همان‌هایی که بر مهمانشان بستند درها را همان‌هایی که در مسجد پدر را غرق خون کردند به خون خویش غلتاندند، در صحرا پسرها را و باد آرام درها را به هم می‌زد، صدا پیچید که برخیزید اهل کوفه آوردند سرها را... خبر آمد، سری بر نیزه‌ای قرآن تلاوت کرد کسی جز آل پیغمبر ندارد این هنرها را 📝 🌐