.
#کوفه
#ام_حبیبه
#روضه و توسل زیبا _ورود کاروان اسرا به کوفه و ماجرایِ اُم حَبیبه _ حاج امیر کرمانشاهی
اين است نوايِ دِلِ من در همه حالآت
از روزِ ازل تا بِ دم صبحِ مکافات
نقش است به لوحِ دلِ من با قلم عشق
این جاست حسینیۀ تو عمۀ سادات ...
خوبانِ روزگار مسلمانِ زینبند
دیوانۀ حسینُ پریشانِ زینبند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
حتماً کنیز و پیرغلامانِ زینبند
در جنت الحسین تمام حسینیان
هستند غرق ناز که مهمان زینبند
مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان
بیچاره طنین حسین جان زینبند ....
کعبه رقیب حُرمت زینب نمی شود
عالم حریف هیبت زینب نمی شود
این ها که گفته اند ز عیسی مسیح ها
یک قطره از کرامت زینب نمی شود
هر جا که حرف اوست همان جاست کربلا
در هر مکان که صحبت زینب نمی شود ...
باید به سوی عرش خدایش سفر کند
روی زمین رعایت زینب نمی شود
تنها به احترام حسینش اسیر شد
هر عاشقی که حضرت زینب نمی شود
زینب اگر نبود محرّم نداشتیم
هیئت نبود ، این همه آدم نداشتیم
وقتی غرور حیدری اش جلوه گر شود
هر کس که هست مرد خطر بی جگر شود
تنها پیمبری ست که باید چهل مسیر
با شمر ها و حرمله ها همسفر شود ...
بین حرامیان سپرِ هر اسیر شد
اما کسی نبود برایش سپَر شود
با دست های بسته نمی شد به سر زند
سر را شکست تا کمی آرام تر شود
*عرضِ روضه ام : گفت نذر کردم یه بار دیگه معلمِ قرآنم زینبُ ببینم ... هر فقیر و اسیری وارد شهر میشه نان و خرما صدقه بدم ....
خبر آوردن اُمِ حبیبه یه کاروان اسیر وارد شهر شده ... (گفت نون و خرما ببرید) بردن و برگشتن گفتن اُم حبیبه از ما قبول نکردن ... ( گفت چطور مگه ؟) گفت آخه فرمودن صدقه بر ما حرامِ ... گفت یا للعحب مگه کی واردِ شهر شده ؟؟
میگن خودش چادر به کمر بست گفت برم ببینم کی اومده ... اومد دید یه عده رو سوارِ شتر هایِ بی جهاز کردن ... سوال کرد بزرگِ این کاروان کیه؟
سیدا،با دست عمه تون رو نشون دادن .... اومد جلو گفت چرا نون و خرمایِ منو قبول نکردید؟ با اون هیبتِ حیدری فرمود صدقه به ما حرامِ ....
گفت تا جایی که من میدونم و یادمه صدقه فقط به بچه هایِ پیغمبر حرامه ؟؟؟...
فرمود اُمِ حبیبه برا چی نذر کرده بودی ؟ عرض کرد خانم یه بار دیگه معلم قرآنم زینب رو ببینم ...
فرمود ام حبیبه نذرت قبول .... من زینبم ....
نوکرا ... میگن ام حبیبه یکی دو قدم فاصله گرفت ، خانم مگه چند وقته ندیدمت ...چرا انقد شکسته شدی ... چرا قدت خمیده ....؟؟ اصلاً باور نمیشه شما زینب باشی ... اگه شما زینبی ، زینب همیشه یه نشونه داشت ... همه جا سایه به سایۀ حسینش بود ... به من بگو اگه زینبی پس کجاست حسینت ...
فرمود ام حبیبه .... اون سری که بالایِ نیزه داره قرآن میخونه .....*
حسین ....
👇
.
#ام_حبیبه
از زمان شهادت امیرالمؤمنین، همه مواظب زینبن،آخه این زینب قرارِ یه روز دیگه به کوفه برگرده،کاشکی علی از کوفیا قول می گرفت،زینبم اومد مراقبش باشید... منی که در خونه هاتون نان و خرما دادم،حق به گردنتون دارم...شاید میخواستن جبران کنن، زینب دید یه زنی نان و خرما بین بچه ها تقسیم میکنه،چیکار داری میکنی؟ " اِنَّ صَدَقَةٌ عَلَيْنَا مُحَرَّمَ " گفت: خانوم جان صدقه نمیدم، نذرم رو به جا میارم، نذرت چیه؟ صدا زد بی بی جان! یه گمشده دارم،نذر کردم تا گمشده ام رو پیدا کنم،هر کاروانی وارد شهر بشه نون و خرما بدم، گمشده ات کیه؟ گفت: من دنبال خانومم زینب می گردم...عنوان کرد،آدرس داد،من مال کوچه ی بنی هاشمم،صدا زد :اُم حبیبه من زینبم... دنبال کی داری می گردی؟ باور نکرد، گفت: شما زینبِ منی؟نه، زینبِ من یه نشونی داشت، هر جا می رفت با حسین می رفت، حسینت کجاست؟ بگم:سری به نیزه بلند است....حسین*
حالا همه زن و مرد: " الهی بالْحُجَّةِ......"گ
#مناجات_دعا
.
درباره ورود وارثان و شاهدان بزرگوار کربلا به کوفه و داستان " ام حبیبه" موارد ذیل تبیین می گردد:
۱. این قضیه در هیچ یک از منابع کهن و معتبر مثبوت نیست .
۲.برخی داستان سازی کرده اند که ام حبیبه گفته است : حضرت زینب سلام الله هیچگاه بدون امام حسین علیه السلام سفر نمی کرد!!!
این مطلب نیز مجعول است و هیچ گونه سندیت ندارد .
این که برخی می گویند : حضرت زینب سلام الله با جناب عبدلله بن جعفر طیار ؛ شرط ضمن عقد نمود :
به هر کجا امام حسین علیه السلام سفر کردند ؛ ایشان هم باید همراه امام باشند؛ این یک ماجرای ساختگی است و نه تنها در متون معتبر و متقدم ثبت نشده ، حتی در منابع قرن سیزدهم و متون ضعیف هم هیچ سند و شاهدی ندارد.
فقط صاحب ریاحین الشریعه؛ این ادعا را دارد و البته چند صفحه بعد با بیان اذن سفر از عبدالله بن جعفر ؛ ادعای قبل را نقض می نماید .
👈ضمن این که از جهت فقهی بسیاری از فقهاء عظام این گونه شروط را جایز نمی دانند و از موارد شرط فاسد است ؛ زیرا شرط نباید در تعارض با مقتضای عقود و ... باشد فتامل !!!
۳. مرحوم مجلسی و ... در نقل بلا سند خود ؛ مساله تقسیم نان ، خرما و گردو را به یکی از زنان کوفه و اعلام حرمت صدقه بر سادات را به حضرت ام کلثوم سلام الله منسوب می دانند ؛ صرف نظر از تعارض و عدم وجود مرجح در "اذا تعارضا " باید عرض شود :
مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی سندی برای این نقل بیان نمی فرماید و در هیچ یک از متون متقدم و معتبر چنین مطلبی مثبوت نیست .
۴. مورخین متقدم و ... از تقسیم پارچه در بین وارثان کربلا سخن گفته اند و هیچ سخنی از تقسیم نان و خرما و گردو نیست .
۵. اين كلام "ان الصدقه علينا حرام " جمله ای است كه در منابع معتبر وكهن نيامده و از نظر فقهی دریافت این گونه صدقات مستحبی برای سادات مانعی ندارد.
مرحوم شیخ انصاری در کتاب الزکاة و دیگر فقهاء به تفصیل این موضوع را بحث و اثبات نموده اند .
۶. پخش نمودن نان و خرما و گردو ؛ هیچ نشانه ای از صدقه بودن نداشته است تا ضرورت چنین فتوایی لازم آید.
۷. همه همراهان کاروان کربلا از بنی هاشم نبودند ؛ تا اعلام شود صدقه بر ما حرام است .
۸. در نقل است که نان و ... را از دهان اطفال بیرون کشیدند و بر زمین انداختند که واضح است قطعا آن حضرت چنین حرکتی با نان و ... نمی کنند " صارت تأخذ ذلک من أیدی الاطفال و أفواههم و ترمی به الی الارض ..."
بنابراین لازم است ؛ از بیان این گونه مطالب بلا سند که با روح و اصول و اساس مکتب در تعارض است، خودداری و مطالب معتبری که مثبوت در کتب قابل اعتماد است ؛ بیان شود .
والله المستعان
سید حسین خادمیان
۱۳۹۶/۰۷/۱۶
#ام_حبیبه
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#زینب_سلام_الله_علیها_رسول_کربلاء
#روضه_های_حضرت_زینب_س
#وقایع_بازار_کوفه
#بازار_کوفه
#ام_حبیبه 1
سلام خدمت همه بزرگواران و استاد تابع منش مستحضرید چند سالی است در این ایام ماه صفر برخی از مادحین روضه ای منسوب به حضرت زینب و ام ایمن (اگر درست عنوان کرده باشم)و یا تصدق آوردن همسر یزید لعن الله رو میخوانند حقیر مشتاقم که اول این روضه سندیت داره یا خیر و در صورت موثق بودن منابع و مستنات آن را به اشتراک بگذارید تا بهره برداری کافی و وافی از آن بشود و من الله التوفیق
خدمت برادر عزیزم آقای آبسالان سلام علیکم روضه درباره ام حبیبه است ام ایمن راوی حدیث کربلا در زمان پیامبر ص است . از اینکه از این روضه سوال فرمودید کمال تشکر را دارم روضه ای است بسیار زیبا که اکثرا به صورت سماعی یاد گرفته اند این واقعه در کوفه اتفاق افتاده است ( اگر به محل ماجرا اشاره نشود در ایام صفر هم خوانده شود اشکالی ندارد)بعضی جاها متاسفانه روضه مخدوش شده است و اما اصل روضه:
ام حبيبه خادمه زينب (س) در دوران حضور وي در کوفه، صداي ام کلثوم را که مي شنود، مي گويد: «غير از اهل بيت پيامبر اکرم (ص) صدقه بر احدي حرام نمي باشد. اينان که هستند؟»
زينب (س) نگاهي به ام حبيبه مي کند و مي فرمايد: «من الان از سرزمين کربلا مي آيم. اين گرد و غبار، گرد و غبار رنج کربلاست.»
اما، گويي ام حبيبه او را نمي شناسد.
زينب (س) با سوز دل مي فرمايد: «ام حبيبه! منم، زينب، دختر علي (ع)، تو در اين کوفه کنيز من بودي. چگونه است که مرا اينک نمي شناسي؟»
ام حبيبه نگران و مضطرب سؤال مي کند: «اگر تو زينب هستي، او هيچ گاه بدون برادرش حسين جايي نمي رفت، بگو حسينت کجاست؟»
دل زينب (س) آتش مي گيرد و مي فرمايد: «نگاه بر نوک نيزه کن و به روايت ابن نما. زینب س فرمود : آن سر بريده سر حسين مي باشد!»[1] .
[1] عقيله بني هاشم، ص 41 و 42.
بالجمله، اهل بيت را به تمام ذلت و زحمت به جانب کوفه کوچ دادند و ايشان همواره در طي مسافت بناليدند و بگريستند.
سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليهالسلام، 33/3
از پارهاي اخبار چنان مستفاد ميشود که روز بعد از عاشورا پسر سعد کشتگان خود را دفن کردند و بعد از عصر آن روز و به روايتي روز ديگر به جانب کوفه رهسپار شدند و شامگاه در خارج شهر کوفه فرود شدند.
در کتاب بحر المصائب از جلد سيم ابواب الجنان و سيد بن طاوس روايت کند که در بيرون شهر کوفه محلهاي بود و در آن محله زني مستوره در خانه خويش بر سجاده نشسته بود و در حضرت پروردگار بينياز راز و نياز ميکرد و از قضيهي هايله کربلا و شهادت حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه آگاهي نداشت.
ناگاه غوغايي عظيم و آشوبي بزرگ برخاست. آن عفيفه در چادر عصمت بيرون تاخت و بر فراز بام سراي نگران گشت. سپاهي فوج از پس فوج و سرهايي چون تابنده ماه و فروزنده خورشيد بر فراز نيزهها بديد و گروهي را اسيروار سوار نگريست که بيچادر و معجر از خجالت نظاره سر به زير افکندهاند
روضه حضرت رقیه س رقیه در آغوش زینب س در بازار کوفه
و در مقدم آنان زني بلند بالا بديد که دختري چهارساله در آغوش آورده با حالتي پريشان بر آن طفل نگران و گريان بود. در آن حال طفل از آن زن آب هميخواست و چهرهي شريفش از بيآبي و بيتابي چون آبي (يعني به.) زرد مينمود و ناگاه از کثرت عطش در کنار آن اسير بيهوش بيفتاد.
آن زن از مشاهدهي اين حال در ملال گرديد و به خداي بناليد. آن زن عفيفه سخت بيتاب و آرام شد و گفت: «شما از کدام جماعت اسيرانيد؟»
فرمود: «ما اسيران از آل محمديم و اولاد آن حضرتيم.»
آن زن چون اين سخن بشنيد، بر چهره طپانچه زد و گفت: «اي زن خميده قامت! بفرماي چه نام داري؟ همانا با دختر شاه ولايت بسيار شباهت داري و همانند زينب خاتون باشي! مگر از خويشاوندان اويي؟ بازگوي سردار اين سرها کيست و نامش چيست؟»
و از اتفاق روزگار آن زن بلند قامت، حضرت صديقه صغري زينب خاتون سلام الله عليها بود. سر مبارک را بلند کرد و به آن زن نگريست و فرمود: «اي زن! از حال ما چه ميپرسي؟ همانا نام من زينب است و سرور و سردار شهدا، حسين حجازي برادر من است.»
آن زن چون اين سخن بشنيد، از نهايت حسرت و ضجرت سيلي بر روي و طپانچه بر سر بزد و گفت: «نام پدر و مادرت چيست؟ تو کدام زينبي؟»
آن مظلومه فرمود: «پدرم علي و مادرم فاطمه است.»
چون آن زن ايشان را بشناخت، هر چه سريعتر از بام به زير آمد و آنچه داشت، از چادر و مقنعه با ديدهي گريان و دل سوزان به حضرت اسيران آورد و به حضرت زينب سلام الله عليها تسليم کرد.
1_101107507.ogg
915.1K
نظر استاد تابع منش در خصوص روضه معجر و حجاب اهلبیت
اگه کسی راجع به حجاب خواهرت حرف بزنه، تو سریع بحث رو عوض میکنی
چطور بخودمون اجازه میدیم در مورد حجاب و #معجر اهلبیت روضه بخوانیم
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
#زینب_سلام_الله_علیها_رسول_کربلاء
#روضه_های_حضرت_زینب_س
#وقایع_بازار_کوفه
#بازار_کوفه
#ام_حبیبه 2
توضیح مخدوش شدن روضه ی زیبای ام حبیبه خادمه اهل بیت ع با زن ملعون یزید لع
1 - ام حبيبه خادمه زينب (س) در دوران حضور وي در کوفه، صداي ام کلثوم را که مي شنود، مي گويد: «غير از اهل بيت پيامبر اکرم (ص) صدقه بر احدي حرام نمي باشد. اينان که هستند؟»
زينب (س) نگاهي به ام حبيبه مي کند و مي فرمايد: «من الان از سرزمين کربلا مي آيم. اين گرد و غبار، گرد و غبار رنج کربلاست.»
اما، گويي ام حبيبه او را نمي شناسد.
زينب (س) با سوز دل مي فرمايد: «ام حبيبه! منم، زينب، دختر علي (ع)، تو در اين کوفه کنيز من بودي. چگونه است که مرا اينک نمي شناسي؟»
ام حبيبه نگران و مضطرب سؤال مي کند: «اگر تو زينب هستي، او هيچ گاه بدون برادرش حسين جايي نمي رفت، بگو حسينت کجاست؟»
دل زينب (س) آتش مي گيرد و مي فرمايد: «نگاه بر نوک نيزه رو به رويت بنما. آن، سر بريده حسين مي باشد!».
بالجمله، اهل بيت را به تمام ذلت و زحمت به جانب کوفه کوچ دادند و ايشان همواره در طي مسافت بناليدند و بگريستند.
33/3
2 - از پارهاي اخبار چنان مستفاد ميشود که روز بعد از عاشورا پسر سعد کشتگان خود را دفن کرد و بعد از عصر آن روز و به روايتي روز ديگر به جانب کوفه رهسپار شدند و شامگاه در خارج شهر کوفه فرود شدند.
در کتاب بحر المصائب از جلد سيم ابواب الجنان و سيد بن طاوس روايت کند که در بيرون شهر کوفه محلهاي بود و در آن محله زني مستوره در خانه خويش بر سجاده نشسته بود و در حضرت پروردگار بينياز راز و نياز ميکرد و از قضيهي هايله کربلا و شهادت حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه آگاهي نداشت.
ناگاه غوغايي عظيم و آشوبي بزرگ برخاست. آن عفيفه در چادر عصمت بيرون تاخت و بر فراز بام سراي نگران گشت. سپاهي فوج از پس فوج و سرهايي چون تابنده ماه و فروزنده خورشيد بر فراز نيزهها بديد و گروهي را اسيروار سوار نگريست که بيچادر و معجر از خجالت نظاره سر به زير افکندهاند و در مقدم آنان زني بلندبالا بديد که دختري چهارساله در آغوش آورده با حالتي پريشان بر آن طفل نگران و گريان بود. در آن حال طفل از آن زن آب هميخواست و چهرهي شريفش از بيآبي و بيتابي چون آبي (يعني به.) زرد مينمود و ناگاه از کثرت عطش در کنار آن اسير بيهوش بيفتاد.
آن زن از مشاهدهي اين حال در ملال گرديد و به خداي بناليد. آن زن عفيفه سخت بيتاب و آرام شد و گفت: «شما از کدام جماعت اسيرانيد؟»
فرمود: «ما اسيران از آل محمديم و اولاد آن حضرتيم.»
آن زن چون اين سخن بشنيد، بر چهره طپانچه زد و گفت: «اي زن خميده قامت! بفرماي چه نام داري؟ همانا با دختر شاه ولايت بسيار شباهت داري و همانند زينب خاتون باشي! مگر از خويشاوندان اويي؟ بازگوي سردار اين سرها کيست و نامش چيست؟»
و از اتفاق روزگار آن زن بلند قامت، حضرت صديقه صغري زينب خاتون سلام الله عليها بود. سر مبارک را بلند کرد و به آن زن نگريست و فرمود: «اي زن! از حال ما چه ميپرسي؟ همانا نام من زينب است و سرور و سردار شهدا، حسين حجازي برادر من است.»
آن زن چون اين سخن بشنيد، از نهايت حسرت و ضجرت سيلي بر روي و طپانچه بر سر بزد و گفت: «نام پدر و مادرت چيست؟ تو کدام زينبي؟»
آن مظلومه فرمود: «پدرم علي و مادرم فاطمه است.»
چون آن زن ايشان را بشناخت، هر چه سريعتر از بام به زير آمد و آنچه داشت، از چادر و مقنعه با ديدهي گريان و دل سوزان به حضرت اسيران آورد و به حضرت زينب سلام الله عليها تسليم کرد.
سپهر، ناسخ التواريخ حضرت زينب کبري س، 322 - 319/1.
نکات مقتل:
1. روضه ام حبیبه روضه کوفه است نه شام؟
2. ام حبیبه زن با تقوایی بوده است که در غرفه مناجات داشته است؟
3. از شهادت امام حسین ع خبر نداشته است.
4. بعضی روضه را مخدوش کرده او را زن یزید می دانند.
5. ام حبیبه کنیز خانه حضرت زهراء س است. در حالیکه باید سنش بالای سال 50 باشد که به یزید لع نمی خورد.
6. ام حبیبه خادمه حضرت زینب س در کوفه بوده است. که بعد از شهادت علی ع اهل البیت ع به مدینه برگشته اند همانجا مانده است. سال شهادت مولی ع سال 40 بوده است و حالا سال 61 است. 20 سال است ام حبیبه زینب س را ندیده است. پس طبیعتا خانم را نشناخته است.
7. در مقاتل معتبر زنی سر از غرفه می کند و می گوید شما از کدام اسراء هستید که این چنین مظلوم و نورانی هستید که جواب میشنود نحن اسراء آل محمد ص.
8. اینجا خانم خویش را معرفی می کند و ادامه آنچه روضه می خوانند.
YEKNET.IR - roze 2 - shabe 8 moharram1399 - amir kermanshahi.mp3
5.47M
🔳 #روضه سوزناک #محرم99
#شب_هشتم_محرم
🌴میکشم خویش را به روی زمین
🌴گاه بر سینه گاه بر زانو
🎤 #امیر_کرمانشاهی
.
#زمزمه
#سبک_دوباره_مرغ_روحم
#شب_هشتم_محرم
#کرمانشاهی 🎤
ماندم کنار ارباب پایینِ پای ارباب
از بس که هست نایاب پایینِ پای ارباب
قلبش رود به تاراج گویا که رفته معراج…
…مَن زارَ اِبن الارباب پایینِ پای ارباب
امشب عجیب مستم ساقی گرفته دستم
نوشیده ام میِ ناب پایینِ پای ارباب
شبه پیمبر آمد هم نام حیدر آمد
امشب شده چومهتاب پایینِ پای ارباب
هستم فقیر و نوکر عبد علیِ اکبر
سجده کنم از این باب پایینِ پای ارباب
کلّ حرم بهشت است اما همیشه روی…
…دیوارِ خانه شد قاب پایینِ پای ارباب
بیچاره ام…فقیرم …خیلی خدا حقیرم
بیچاره را تو دریاب پایینِ پای ارباب
بر من شده است روشن کرده بروز قطعا
این اسم ذاتِ وهّاب پایینِ پای ارباب
من از بهشت سیرم کرده حرم اسیرم
هستم خراب و بی تاب پایینِ پای ارباب
«در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند»
ما را بَرید در خواب پایینِ پای ارباب
شد کشته ارباً اربا در خون عزیز لیلا
از غصه می شوم آب پایینِ پای ارباب
یک روز پای عهدی تحت لوای مهدی
حاضر شوند اصحاب پایینِ پای ارباب
مهدی علی قاسمی
👇
.
#حضرت_عباس
#جواد_مقدم
کاش مثه دریا نبودی
این قَدَر زیبا نبودی
تا کسی چشمت نمیزد
کاشکی این قَدَر اباالفضل
خوش قد و بالا نبودی
تا کسی چشمت نمیزد
کاش نمیرفتی دم آب
کاشکی تو سقا نبودی
تا کسی چشمت نمیزد
وقتی رفتی آروم آروم
من شدم غریب و مظلوم
غم میبارید از سر و روم
دخترم گفت برمیگردی
من به زیر لب میگفتم
بیچاره ای طفل معصوم
وقتی دستاتو بُریدن
صدای مادرم اومد
هی میگفت آخ زخم بازوم
عباس از بعد تو ای قُوت بازوی من
حاجت به استخاره نداره گلوی من
عباس پامو که بیرون بذارم از علقمه
عباس تو دشمنا حرف از سر و بُریدنه
عباس پاشو داداش، داداش جان داداشم پاشو، ببین لشکر دارن به بی کسی حسین میخندن. صدای الله اکبر الله اکبر گفتن عباس قطع شد، یه وقت دید حسین صدایی شنید، یه صدایی از کنار نهر علقمه میاد، اَخا اَدرک اَخا، داداش دیگه داداشتو دریاب. ابی عبدالله با شتاب و عجله اومد کنار نهر علقمه. راوی میگه دیدیم حسین یه چیزایی رو از رو زمین برمیداره میبسوه رو چشم میذاره تو بغل میگیره. میگه از دور متوجه نشدیم چیه، گفتیم شاید پاره های قرآنه، صفحات قرآنه حسین داره به صورت. میگه جلوتر اومدیم دیدیم دستای قلم شده ی عباسه. ابی عبدالله دستای اباالفضلو بغل میگرفت هی صدا میزد داداشم اباالفضلم. اون داداشی که تا لحظاتی قبل به بغل گرفته بود راهی میدونش کرده بود، چی دید حسین. دید اینقدر تیر به این بدن زدن نگاه کرد دید تیر تو چشم نازنینش زدن، ابی عبدالله نگاه کرد دید دستاشو از بدن جدا کردن. از اونور برات بگم، اباالفضل العباس نگاه کرد، چشمش جایی رو نمیبینه، یه وقت دید صدای قدم هایی میاد کنار نهر علقمه. صدا زد آی کسی که داری میای سر از بدنم جدا کنی، من چشمام جایی رو نمیبینه نمیتونم نمیبینم کی هستی اما ازت یه خواهش دارم، اگر میخوای سر از بدن عباس جدا کنی مانعی نداره جدا کن. اما یه چند لحظه صبر کن. صدا زد داداشم حسین الآن میاد، قدری تحمل کن سر از بدنم جدا نکن. میخوام یه بار دیگه صورت داداشمو ... یه وقت دید یه صدایی بلند شد عباس من حسینم. اومدم سرتو به دامن بگیرم، چیکار کردی با خودت، گفت داداش من نگران مشک آب بودم حواسم از خودم پرت شد، داداش الآن کی آب به خیمه ها میبره، داداش الآن کی آب میبره برا علی اصغر، داداش وقتی داشتم از رو اسب رو زمین می افتادم دیدم رقیه کنار خیمه ها ایستاده. عباس شنیدم مادرم فاطمه اومده کنار بدنت، نهر علقمه بوی یاس گرفته داداش چیکار کردی. گفت داداش وقتی داشتم رو زمین می افتادم دیدم یه خانمی صدا میزنه عباسم پسرم. من صدای مادرمو میشناسم، مادرم اُم البنینه، صداش با این خانم فرق میکرد، یه پسر صدای مادرشو خوب میشناسه. گفتم خانم جان مادر من اُم البنینه نیومده کربلا، شما کی هستی به من میگی پسرم. صدا زد عباس من مادرت فاطمه ام. عباس من مادر حسینم. صدا زد داداش آیا صورتشو دیدی یا نه؟ صدا زد یه عمر میخواستم صورت فاطمه رو ببینم اما هر چه کردم دیدم چادر رو صورتشه. با چادر خاکی سرمو به دامن گرفت.
مادر حلال کن که میسر نشد دگر
این مشک آب را برسانم به اصغرت
از تو دو دست بر کمر و از تو بر زمین
خاکی شده است چادرت ای خاک بر سرم
#حضرت_اباالفضل
#شب_تاسوعا_محرم_1399
#روضه
👇
Moghadam-Shab9Moharram1399[01].mp3
12.14M
▪️کاش مثه دریا نبودی ، این قَدَر زیبا نبودی▪️
🎤 سبـک : روضه خوانی
🗓مراسم : شب تاسوعای محرم الحرام 1399
.
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان #_عج_مناجات_محرمی
#رسول_رشیدی_راد
▶️
برلبم دارم سلامت یوسف زهرا سلام
چشم من بی آنکه بیند، آن رخ زیبا سلام
دل خوشم بر مستحبی که جوابش واجب است
آشنایی که غریبی می کنی با ما سلام
آل یاسین خوانِ ارکان ظهورت گشته ام
پا بنه بر دیده، پاسخ گو سلامم را سلام
بین مردم هر سلامی را سلامت در پی است
چشم بد دور از شما جانت سلامت با سلام
نه فقط جمعه که هر روزم شروعش با شماست
روبه قبله هر نمازم می شود آقا سلام
به عمویت رفته ای در قد و قامت ای عزیز
کی شود چشمم دهد بر آن قده رعنا سلام
در مدینه یا نجف یا جمکران یا مشهدی
یا عراقی در زیارت بر شما آنجا سلام
یاد ماهم باش وقتی می دهی در کربلا
بر شهید تشنه لب، بر زینب کبری سلام
یاد ما کن در زیارت خواندنِ ناحیه ات
می دهی وقتی برآن قربانی تنها سلام
در فرازی که سلامت می رسد بر جسم او
بی کفن افتاده پاره پاره در صحرا سلام
یا درآنجا که نشسته، قاتلش بر سینه اش
می دهی بر خواهرش بر مادرش زهرا سلام