eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.3هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
368 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
رفت از خیمه به دنبالش دل ارباب رفت رفت از خیمه به دنبالش حرم از تاب رفت آب باید محضِ پابوسی می‌آمد خدمتش کار دنیا را ببین، دریا به سوی آب رفت ریخت از مشک عمو سوغات اصغر بر زمین گریه کرد عباس اما حرمله شاداب رفت حیف که ادرک اخایش به کمانداران رسید قبل از ارباب این صدا تا دشمن ناباب رفت محضر چشمش سه شعبه تشنه آمد با شتاب از میان کاسه‌ی چشمش ولی سیراب رفت با کُلاخودش به روی آسمان خط می‌کشید علقمه! او را چه شد قد رشیدش آب رفت؟ قطعه قطعه شد که کوچکتر شود پیش حسین آری از نزد بزرگ قوم با آداب رفت از مزار کوچکش پیداست با جسمش چه شد شد پریشان‌خاطر از غم، هر که در سرداب رفت @navaye_asheghaan
. علیه‌السلام دیده‌‏ام در کربلای دست تو عالمی را مبتلای دست تو کربلا این‌قدر شیدایی نداشت بی‌تو و بی‌ماجرای دست تو می‏‌کُشد این حسرتم آخر که کاش بود دست من‌ به جای دست تو... چشم من با گریه می‌‏بندد دخیل بر ضریح با صفای دست تو هر که با دست تو دارد عالمی من که می‌‏میرم برای دست تو تا همیشه دست تو مشکل‏‌گشاست ای خدا مشکل‏‌گشای دست تو اوفتاد از پا امام عاشقان تا که خالی دید جای دست تو خم شد و برداشت و با احترام بوسه زد بر پاره‌‏های دست تو سایه هم، همسایۀ نامحرمی‌ست گر چه می‏‌افتد به پای دست تو ای به سودای تو اسماعیل‏‌ها سر نهاده در منای دست تو کعبه در سوگ تو می‏‌پوشد سیاه تا نشیند در عزای دست تو.. 📝 .
. علیه‌السلام کنار دل و دست و دریا، اباالفضل! تو را دیده‌ام بارها، یا اباالفضل! تو از آب می‌آمدی، مشک بر دوش و من در تو غرق تماشا، اباالفضل! اگر دست می‌داد، دل می‌بریدم به دست تو از هر دو دنیا،‌ اباالفضل! دل از کودکی از فرات، آب می‌خورد و تکلیف شب، آب، بابا، اباالفضل!... فدک مادری می‌کند کربلا را غریبی تو هم، مثل زهرا اباالفضل! تو را هر که دارد ز غم بی‌نیاز است وفا بعد از این نیست تنها اباالفضل! تو با غیرت و آب و دست بریده قیامت به پا می‌کنی، یا اباالفضل! 📝 .
. علیه‌السلام سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد تجدید شد وضوی نماز امام عشق بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد «غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود در عُمرِ خویش خندهٔ دندان‌نما کرد» دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی دندان او هم آن گره بسته وا نکرد معراج او به روی زمین شد ز پشت زین همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت حقِ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد 📝 .
. شعر روضه علیه السلام این دو چشم است که ماننددو دریا شده است آه برخیز و ببین خیمه چه غوغا شده است جرأت دست زدن بر تن تو نیست مرا چقدر تیر در این پیکر تو جا شده است به ... چه شق القمری کرده عمود آهن فرق تو تا وسط ابروی تو وا شده است قد و بالات به هم ریخته، چشمت زده اند چه شده پیکر تو مثل معما شده است به گمانم که تو از جای نخواهی برخاست آه ... حالا به سرم خاک دو دنیا شده است تیر را می کشم از چشم تو بیرون عباس تا ببینی که ز داغت کمرم تا شده است من هنوز از سر نعش تو نرفتم اما بینشان با طمع رأس تو دعوا شده است ✍ .
. شعر روضه حضرت عباس علیه السلام دریا دل سپاه محرم بلند شو باب الحوائج همه عالم بلند شو نقش زمین، میانه ی صحرا چه می کنی لب تشنه در میان دو دریا چه می کنی ای تکیه گاه خیمه ی خواهر بلند شو ای کاشف الکروب برادر بلند شو دارد مصیبت از همه جا می رسد اخا بعد از تو ناله ام به کجا می رسد اخا باور نمی کنم که سرت را شکسته اند ای مرغ عشق، بال و پرت را شکسته اند پشت و پناه اهل حرم پا نمی شوی؟ با این حساب بین عبا جا نمی شوی پرچم به دوش لشکر زهرا بلند شو پشت و پناه زینب کبری بلند شو دارد سپاه حرمله لبخند می زند بر دست های خواهر تو بند می زند دستی که نیست تا که مرا یاری ام کنی فکری به حال زخم دل کاری ام کنی پشت و پناه خیمه ی ما اینچنین نرو صد پاره می شود دل ام البنین نرو دستی بگیر زیر پر خواهرت، بمان نامحرم است همسفر خواهرت، بمان باشی کسی برای اسارت نمی رود دار و ندار خیمه به غارت نمی رود باشی کسی که دست به چیزی نمی زند باشی کسی که حرف کنیزی نمی زند ای غیرت همیشه ی حیدر بلند شو پشت و پناه غربت خواهر بلند شو ✍ .
. یا در وصف تو صدها قلم و هم قدمت نه ما دم دمی و هُرم مسیحای دمت نه از درک تو بویی نبرد هرکه در این بزم بر دوش علم دارد و درک المت نه...!!! هرجا گرهی باز نشد از تو بریدیم یک ذره ولی کم بشود از کرمت نه هرچند هزاران غزل ناب سرودیم هم رتبه ولی با اثر محتشمت نه تلخ است که بخشندگی ات در صف محشر مشمول جهانی شود از اهل غمت نه...! نشناخته ام گرچه تو و حق نمک را هرچیز بگیر از منِ مجنون، حرمت نه... ✍ .
. ای آنکه سرداری و سر بر دار داری مانند میثم کوله ای پُربار داری قاسم سلیمانی! تو سلمان زاده هستی صدها مدال از حیدر کرار داری از مالک اشتر، شجاعت ارث بردی بر شانه ی خود بیرق عمار داری دستت علمدارِ علمدار حسین است بالی شبیه جعفر طیار داری از فکه و دهلاویه تا خان طومان از خون عشاق خودت طومار داری تشییع تو بر عالم و آدم نشان داد که عالمی سرباز پای کار داری تو مرد میدان بودی و نشناختیمت بعد از شهادت، جلوه ی بسیار داری حالا که دستت بازشد، ما را دعاکن چه انتظاری حاجی از انصار داری؟ قاسم سلیمانی، بگو تکلیف ما چیست؟ ای آنکه در دل، بغض استکبار داری این انتقام سخت را جدی گرفتیم تو بعد خود هم ملتی بیدار داری دشمن شناسی تو درس مکتب ماست رفتی، ولی هستی و استمرار داری به کوری چشم ایادی نفوذی در لشکرت، صد لشکر مختار داری ای ارباً اربا! شاهد نجوای رهبر! در کربلا حال خوشی با یار داری از بسکه سر دیدی بریده ...نامرتب... دیدیم هرشب دیده ی خونبار داری تو از احبّا هستی و شب های جمعه در کربلا با فاطمه دیدار داری رخت اسیری و سه ساله کم ندیدی با خار صحرا، درد دل انگار داری با آن سفرهایی که بین شام رفتی چه خاطراتی از غم بازار داری داغ دلت ایوان دکان بلند است اشک روان از روضه انظار داری **** غربت ببین! هم عمه سادات  آنجاست هم حرمله، هم خولی بد ذات آنجاست ✍ .
. . جانا حسینی باش و پای نصر خود باش این مُلک، زندان است! فکر حصر خود باش ای آنکه می گردی به دنبال شهادت سرباز گمنام امام عصر خود باش .......... #پ.ن: می‌گفت «جوری نوکری کن که وقتی جلسه تموم شد هر کی رفت بیرون بگه چه امام حسین خوبی نه چه مداح خوبی ... » .
. خوشا آنکس که کارش دست این دنیا نمی افتد خوشا بالا بلندی را که از بالا نمی افتد گلویی تازه کن ای آب با ماه بنی هاشم که دیگر جزر و مد عشق در دریا نمی افتد نمی دانم که حکمت چیست در کار جوانمردان گره هاشان بدست قوم با تقوا نمی افتد تحمل کن تو هم ای مشک اشکش را درآوردی ببین دندان گرفته آبرویش را نمی افتد سرش آخر به جای پرچمش با نیزه بالا رفت علمداری که عاشق شد دگر از پا نمی افتد کنار نهر افتاده ولیکن خوب می دانم سر عباس جز بر دامن زهرا نمی افتد .
یا غیاث المستغیثین کاشف الکرب الحسین با تو دارم عهد دیرین کاشف الکرب الحسین ای برایم عشق تو دین کاشف الکرب الحسین زندگی شد با تو شیرین کاشف الکرب الحسین رحمت ِ الله ، بر شیر حلال مادرم شکر حق ساعت به ساعت من ابالفضلی ترم ای مسیحای مسیحا معجزاتت محشر است هر که بر آقایی ات ایمان ندارد کافر است بین اصحاب الحسین شان تو چیزی دیگر است آب دور قبر تو از آب زمزم بهتر است آب هزار و چهارصد سال است سرگردان توست غرق دریای وفا و غیرت و ایمان توست سیدی هستم گدای روز و ماه و سال تو ماه من یک عمرم کارم گشته استهلال تو من همان هستم که مستم می کند تمثال تو گریه بر تو مال من ، من هر چه دارم مال تو گریه بر تو گریه بر داغ حسین فاطمه است روضه گودال اصلا ابتدایش علقمه است این زمانه ناگهان با کوفیان هم دست شد دست دشمن باز شد تا جسم تو بی دست شد پای کوبان لشکری ، از حال و روزت مست شد دوره ات کردند لشکر هر مفر ، بن بست شد کینه ها از مرتضی داده چه کاری دست تو آه عجب تیری نشسته بین چشم مست تو ابن ملجم با عمودی فرق حیدر را شکست بشکند دستش الهی ، بی هوا سر را شکست هلهله ها حرمت سردار لشکر را شکست این زمین خوردن دوباره قلب مادر را شکست مشک پاره پاره سیرت کرد از این زندگی بر زمین افتاد علم ، مُردی تو از شرمندگی یک طرف زهرای اطهر بر سر و سینه زنان یک طرف آقا نشسته پای جسمت قد کمان یک طرف آسوده خاطر ، حرمله، شمر و سنان یک طرف چشم انتظاری رباب نیمه جان یک طرف از ترس می پیچد به خود صاحب علم یعنی آقا زنده می ماند که برگردد حرم از حرم تا علقمه آقا تو را می زد صدا آه در آن هلهله ، زهرا تو را می زد صدا با پیمبر از نجف ، مولا تو را می زد صدا دل پریشان زینب کبری ، تو را می زد صدا آه سرلشکر بمان ، اوضاع لشکر خوب نیست حضرت باب الحوائج حال خواهر خوب نیست ذکر آقا می شود هل من معین بی تو ، نرو شاهزاده می شود ویران نشین بی تو نرو سنگ باران می شود ناموس دین بی تو نرو می خورد در کوچه ها زینب زمین بی تو نرو تو نباشی بی حیایی ها فراوان می شود با حرم برخورد مانند کنیزان می شود .
. علیه‌السلام فرج یعنی دعای عهد خواندن، عهد را بستن دعا یعنی پلی از فرش تا عرش خدا بستن فرج یعنی دلِ سجاده را با اشک‌ها شستن دهان هرچه شیطان است را با ربنا بستن.. در امواج بلندِ آل یاسین غوطه‌ور بودن دلِ خود را در این طوفان به لطفِ ناخدا بستن فرج یعنی به سوز ناحیه، حق را قسم دادن دخیلِ اشک را بر تکیه‌های کربلا بستن توسل‌های ما در هر سه‌شنبه معنی‌اش این است درِ دل را به روی هرچه غیر از اِنَّما بستن خوشا مثل شهیدان مدافع زندگی کردن به سر سربند یا مهدی و یابن المصطفی بستن 📝 .
سر عباس تا سر نی رفت خیمه ها گر گرفت و بلوا شد تا که فهمیدند بی علمداریم سر یک گوشواره دعوا شد میدونی چرا صورت من شد کبود عمو نبود میدونی چرا رفتم محله یهود عمو نبود زیبایی دختر به گیسوی بلند است مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم باشد بزن چشم عمو را دیدی من هیچکس را بین این صحرا ندارم
شیر افتاد و هزاران گرگ در دور و برش هر که آمد نیزه ای می کاشت روی پیکرش کار دنیا را ببین....کارش به مشک افتاده است او که اقیانوس هم زانو زده در محضرش مشک را تا خیمه ها هر طور می شد می رساند حرمله نگذاشت‌‌‌.‌‌.. با تیری که زد بر ساغرش زینب کبری ، همان کوه حیا، مجبور بود بعد سقا بیشتر باشد به فکر معجرش روضه یعنی از کنار خیمه می بیند حسین در کنار علقمه می پاشد از هم لشکرش غیرت الله است ، یعنی میرود بر نیزه ها تا که باشد چند روزی سایه بان خواهرش
حتی خدا بخاطر دست بریده ات واجب نکرده بین نمازش قنوت را هنوز گوشه ی مشکت رطوبتی دارد رباب روی همین هم حساب وا کرده
یک مشک از قبیله ي ما یک عمو گرفت ازآن به بعد بود که راه گلو گرفت زینب شده شکسته غرورش،شنیده ای؟ دست کسی به کنج النگوی او گرفت در کوفه بیشتر به قَدَت احتیاج داشت با آستین پاره نمی شد که رو گرفت
نگاه او دل از ارباب میبرد حسین حسین ز چشم اهل کوفه خواب میبرد حسین حسین اگر سقا به باران امر میکرد تمام کربلا را آب میبرد حسین حسین کسی یاری از او بهتر ندیدست هواداری از او بهتر ندیدست نه اینکه من بگویم دشمنش گفت علمداری از او بهتر ندیدست حسین حسین به زیر پای او لشکر سرش ریخت دل جنگ آوران در محضرش ریخت انا بن الحیدرش وقتی که پیچید ز وحشت حرمله زهر ترک شد حسین حسین ... همینکه از شریعه سر درآورد صدای زجه از لشکر درآورد خبر دادند سقا رفت میدان ز خوشحالی رقیه پر درآورد شده مثل پدر الله اکبر رود سوی خطر الله اکبر دم ظهر است اما در شریعه نمایان شد قمر الله اکبر حسین حسین .
دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد گیرم امروز ببندم به سرت پارچه ای صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد بهترین کار تو این است که دستت نزنم دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد شده اندازه ی قاسم بدنت از بسکه قد و بالای تو دور و بر تو می ریزد مادرم مادر تو - مادر تو مادر من گریه ی مادر من - مادر تو می ریزد
حرم از داغ تو دیکر دل مضطر دارد هیچکس نیست که بعد از تو علم بردارد جبراییل است که افتاده زمین یا که تویی چقدر پیکر صدپاره تو پر دارد؟ گر سرت را سر زانو بکشم میریزد سر تو بس که جراحات مکرر دارد به که گویم؟که علمدار رشیدم حالا قامتی با قد یک طفل برابر دارد یکنفر گفت چرا دست گرفته به کمر یکنفر گفت حسین داغ برادر دارد تو اگر‌ پا نشوی نوبت گودال من است شمر پیش نظرم دست به خنجر دارد ولدی گفت به تو مادر من ای والله همه دیدند که عباس دو مادر دارد پاشو عباس که نزدیک خیامم شده اند نانجیبی هوس غارت معجر دارد
به تمنای لب تو قلب دریا سوخته صورتت افتاده روی خاک وصحرا سوخته پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد زیر خورشید عراق این قد و بالا سوخته چشمهایت را که دیدم چشمهایم تار شد تیر را جوری زده پلک تو حالا سوخته تیرها نه درمیاید نه از آن سو میرود جای جای تو در این اوضاع یکجا سوخته کاش میشد تا همینجا پیش تو خاکم کنند من که پیش چشمهام انگار دنیا سوخته پاشو برگردیم خیمه قبل آنکه بشنوی درمیان شعله ها گیسوی زنها سوخته تو نباشی دخترانم را اراذل میزنند صورت هر دختری در بین دعوا سوخته
. در کجایی ای تمام هست ما یابن الحسن ای امید شیعیان ،ذُخر ِخدا یابن الحسن ای که عمری بی کس و تنها درون خیمه ات می کنی خون گریه هر صبح و مسا یابن الحسن دیده ی آلوده ام،یک لحظه رویت را ندید لایق دیدار خود کن دیده را یابن الحسن من گنه کردم ولی توبه نمودی جای من چشم پوشیدی همیشه از خطا یابن الحسن با نگاه تو رود بالا دعای نوکرت بر ظهور خود تو هم بنما دعا یابن الحسن گفته ای هر جا شود حرف از عمویت حاضری پس به بزم روضه ی سقّا بیا یابن الحسن بر زمین خورده به صورت در کنار علقمه چون که دست او شده ازتن جدا یابن الحسن تیرباران شد عمویت در میان علقمه در یم خون زد ز کینه دست و پا یابن الحسن تیر از چشمش کشیده،جدّ تنهایت حسین شد قدش در علقمه از غُصه تا، یابن الحسن رأس او از تن جدا و بر روی سرنیزه رفت پیکرش در بین صحرا شد رها یابن الحسن ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .................. . شب عاشورا شده  آجرک الله آقا داغ تو عظمی' شده آجرک الله آقا گوئیا امشب کنار خیمه گاه کربلا خیمه ات برپا شده آجرک الله آقا شاهد اشک غریبی حسین و زینبی دیده ات دریا شده آجرک الله آقا آخرین شب از حیات نور عین حیدر و حضرت زهرا شده آجرک الله آقا لحظه های آخر عمر علی ِ اصغر و اکبر لیلا شده آجرک الله آقا ذکر جانسوز لب اهل حرم از این به بعد آه و واویلا شده آجرک الله آقا در حرم ،دلواپس و لبریز اشک وناله ها زینب کبری' شده آجرک الله آقا وای! از فردا که بیند عمّه ،دلدارش حسین بی کس و تنها شده آجرک الله آقا از غم اکبر شده پیر و کنار علقمه قامت او تا شده آجرک الله آقا عصر فردا روی تل بیند که او با قتل صبر کشته ی اعدا شده آجرک الله آقا (وا علیّا) از روی تل تا کنار قتلگاه بر لبش نجوا شده آجرک الله آقا منزل و مأوای جسم ارباً اربای حسین گوشه ی صحرا شده آجرک الله آقا کربلا تا شام ، مأنوس دل اهل حرم روی نی، سرها شده آجرک الله آقا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
. سیلاب تیر و نیزه ،عطش در کنار رود... با شطّ و مشک گریه فقط می شود سرود😭 شرمنده   شد زمین و  خجالت کشید آب تیری به مشک خورد و به فرق یلی عمود😔 ✍ .
228_حضرت ابالفضل العباس علیه السلام به ماه این قبیله تا رسیدیم به خورشید جهان آرا رسیدیم زیارت شد شروع ، از باب العباس ز تاسوعا به عاشورا رسیدیم
حضرت ابالفضل العباس علیه السلام شاه گردون سریر یا عباس ماه روشن ضمیر یا عباس در خم زلف های بی تابت دل عالم اسیر یا عباس عطرت از کوچه ها که رد میشد بسته میشد مسیر یا عباس از امیری حسین تو داریم ذکر نعم الامیر یا عباس مادرت بی بدل چنان مریم پدرت بی نظیر یا عباس بوسه بر دست های تو یعنی بیعت با غدیر یا عباس دست خالی نشد ز خانه ی تان بازگردد فقیر یا عباس باد از خاک زائرت آورد بوی مشک و عبیر یا عباس هیچ جای جهان چو قبر تو نیست اینچنین دلپذیر یا عباس غرق دلتنگی ام که دیدارت دیر گردیده ،دیر یا عباس یا بده اذن دیدن حرمت یا که جانم بگیر یا عباس سر بلند قبیله مشکت کو که شدی سر به زیر یا عباس مثل مشک تو دست و پا میزد طفل ناخورده شیر یا عباس شاه بی لشکر آمده بر خیز ای به لشکر وزیر یا عباس حالت انکسار و وجه امام پیر تر گشته پیر، یا عباس ای رشیدی که قبر کوچک توست روضه ای نا گزیر یا عباس با لب خشک بال و پر زده ای زیر باران تیر یا عباس نیزه زد از زمین بلندت کرد نیزه داری حقیر یا عباس ای تن زخم خورده جای تو نیست رمل این گرمسیر یا عباس کفنت شد لباس خون آلود کفن شه حصیر یا عباس در قیامت که دستگیری نیست بر صغیر و کبیر یا عباس دست تو بانیِ شفاعت بر دست خیر الکثیر یا عباس وحشتی از نکیر و منکر نیست تا تو هستی بشیر یا عباس پای ما در صراط لرزان است دست ما را بگیر یا عباس
حضرت ابالفضل العباس علیه السلام عطش ، آتش به جان خیمه ها زد بزرگ و کوچک این قوم را زد بریده دست و پا ، جان داد عباس علی اصغر به جایش دست و پا زد