eitaa logo
کانال نوای عاشقان
14.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
355 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
بگیر جان مرا بر همین تراب حسین که جان بگیرم از این لطف بی‌حساب حسین نه نای ماندن دارم نه پای برگشتن مخواه این که بمانم در این عذاب حسین ندیده مثل شب و روزهای زینب را به عمر خویش نه ماه و نه آفتاب حسین اسیر دردم اسیر غمم چهل روز است چهل شب است‌ندارم به‌دیده خواب حسین چهل شب است که می‌گویم السلام علیک چهل شب است که نشنیده‌ام جواب حسین گمان کنم که شب و روز مادرم این جاست معطر است مزارت به یاس ناب حسین چگونه می‌رود از خاطر من آن روزی که می‌زدند تو را از پی ثواب حسین کسی به نیزه دهان تو را نشانه گرفت و یک سه شعبه تو را کرد انتخاب حسین چه خوب شد که سرت زود کوفه رفت و نبود شبی که بر سرمان خیمه شد خراب حسین هنوز هم سرم از آن شراره می‌سوزد هنوز هست به دستم ردِ طناب حسین چگونه با که بگویم یک آستین پاره برای اهل و عیال تو شد حجاب حسین به سنگ و چوب پذیرایی از لبت کردند و هم چنان به لبت ماند داغ آبْ حسین «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
. اين روزها نگاه تو از خونِ دل تر است گويا دلت حسينيۀ اشک مادر است شال عزا دوباره نشسته به دوش تو شالی كه حيف، سوخته از آتش در است گلبرگ‌های گونۀ شبنم گرفته‌ات زخمی، شكسته، نيلی، چون ياس پرپر است ای وارث تمامی غم‌های اهل بيت اين روزها غريبی تو مثل حيدر است مُردن ميان روضه اگرچه سعادت است در روضه‌های فاطميه، باز بهتر است زيرا كه اشک يك شبِ اين فاطميه‌ها با گريۀ تمام محرم برابر است حالا بيا و روضه بخوان آتشم بزن چشمم به نالۀ تو و يک وای مادر است يا رب كجا رواست جسارت به همسری آن دم که او مقابل چشمان شوهر است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» را بخوانیم .
. بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ باز در بغضِ صدایم آتش آه آمده باز هم ماه خدا بی ماه از راه آمده آه ماه فاطمه! برگرد که حتی نفس از میان سینه ها بی تو به اکراه آمده باز هم شب های بخشش آمد و با لطف تو کوه سنگین گناهم رفت و چون کاه آمده سفره ی افطار هم با آب و نان حسرتش باز هم بی تو به استقبال این ماه آمده از دل سنگ و سیاه خود صدایت میزنم مثل فریاد ضعیفی کز دل چاه آمده کیست مانند تو که در جاده های بی کسی با من در راه مانده هر زمان راه آمده تا به دست آرم دلت را باز می گویم حسین آتش قهر تو با این نام کوتاه آمده موقع افطار با لب های تشنه بازهم در دلم یاد لبان تشنه ی شاه آمده .
. دل‌مرده‌ایم و یاد تو جان می‌دهد به ما قلبیم و بودنت ضربان می‌دهد به ما ماه خدا دومرتبه بی‌ماه روی تو دارد بشارت رمضان می‌دهد به ما برگرد! ای که لحظۀ افطار، عاقبت یک روز دست‌های تو نان می‌دهد به ما روزی سه بار غرق غریبی و بی‌کسی‌ست حسی که بی‌تو وقت اذان می‌دهد به ما این ماه، فرصتی‌ست که ما عاشقت شویم ماه خدا دوباره زمان می‌دهد به ما ما میهمان جد تو هستیم «جانْ حسین» نامی که اشک‌های روان می‌دهد به ما... بی‌شک حوالۀ همه امسال کربلاست رزقی که آخر رمضان می‌دهد به ما @emame3vom .
. بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ داره بازم صدای گریه ی بارون می رسه صابخونه درا رو وا کن داره مهمون میرسه اومدم تا دستای خالیم و بالا بگیرم اومدم با نیت دیدنت احیا بگیرم دلم آشوبه اسیر بغض ممتدم نکن آخرین شب از شبای قدره پس ردم نکن شب قدره اومدم بگم چقدر پشیمونم شب قدره میدونم که قَدرِتو نمیدونم شب قدره اومدم بگم چقدر دوسِت دارم تا کی از غصه ی دوری تو باید ببارم این شبا خیلی هوای یاس و نرگس میکنم بیشتر از همیشه جای خالیتو حس میکنم وقتی دونه دونه اشکام روی گونه م میریزه نگاهت بار گناهو از رو شونم میریزه امیدم تو این شبا به ببخشش تو بیشتره اگه تو نگذری از من خدا هم نمی گذره خیلیا سال گذشته با تو هم قسم شدن با یه گوشه ی نگات مدافع حرم شدن کاشکی امسال به منم از اون نگاها بکنی کاش در باغ شهادتو برام وا بکنی آقاجون به جون اون قبلۀ حاجات قسم آقا جون به عمۀ کوچیک سادات قسم به همون دستای کوچیک که گره وا میکنه به همون سه ساله ای که کار زهرا میکنه قَسَمت میدم به گریه های نیمه ی شبش به کبودیای رو صورت عمه زینبش @emame3vom نگا کن تا فردا پیش زهرا روسپید بشم منم امسال تو راه زینبیه شهید بشم .👇
. . اسیر درد شدیم و دوا نیامد باز گذشت ماه خدا ماه ما نیامد باز شبیه هر رمضانی که بی تو آمد و رفت نفس به سینهٔ ما ماند و جا نیامد باز چقدر هر سحر از درد دوریش یک ماه صدا زدیم که آقا بیا؛ نیامد باز دوباره من نشدم آنچه را که او می‌خواست دوباره کرد برایم دعا نیامد باز اگرچه بد شده بودم ولی مرا بخشید اگرچه شد دلش از من رضا نیامد باز دوباره روضه بخوان، روضه خوان! که گریه کنیم که صاحب همهٔ روضه‌ها نیامد باز پس از گذشتن یک ماه گریه در دستم مگو که تذکرهٔ کربلا نیامد باز @emame3vom 🔸شاعر .
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ بخوان ز چهره ام آه دل غمين مرا به ديده بوسي پايت ببين جبين مرا دوباره گريه ي دوري دوباره گريه ي شرم كشيده است روي ديده آستين مرا دلم ديار گناه است با نگاهي باز بيا و فتح كن اي شاه سرزمين مرا تو نيستي و غمت مونس دلم شده است بگير از منِ غمديده همنشين مرا به جز نگاه تو كه بارها امانم داد كه دفع كرده بلاهاي در كمين مرا مرا به كرب و بلا بردي اربعين اما بيا و پاي پياده ببر مدينه مرا .
. ▶️ هر لحظه در سکوت غمت داد می زند بغضی که از فراق تو فریاد می زند اینکه تو نیستی و به ما طعنه می زنند بر آتش نبودن تو باد می زند وقتی که صید دائمی چشم توست، دل کی دست رد به سینه صیاد می زند قلبم اگر که با تو نباشد نمی تپد نبضم دمی که از تو کنم یاد می زند دیریست خنده نیست به رخسار پر غمت چشم تو حرف از دل ناشاد می زند امشب نگاه ابری تو با زبان اشک دم از عزای حضرت سجاد می زند سی سال آزگار به هر جا نشسته است حرف از غمی که بر دلش افتاد می زند با یاد شام و بزم شراب اشک ریزد و با یاد جسم غرق به خون داد می زند .
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بيقراريم چون پريشانيم چون پريشان درد هجرانيم باز هم جمعه آمد و بي تو ندبه هاي فراق ميخوانيم شايد اينجايي و نمي بينيم يا كه هستي؛ كجا؟! نميدانيم بيقراري جمعه هاي تو را چند قرن است ابر بارانيم... ...صبح، اميدوار آمدنت عصر، از خيل نا اميدانيم گرچه اين اشك ها براي تو نيست ما پريشان لقمه ي نانيم كاش روزي به خويش مي ديديم چون تو صبح و مساء گريانيم صبح گريان راس بي پيكر عصر گريان جسم عريانيم صبح گريان طفل بي شيريم عصر گريان شاه عطشانيم .
. . بسم الله الرحمن الرحيم دوشنبه ای که غروبش طلوع ماتم بود اگر غلط نکنم اول محرم بود بنا به نص روایت بلای کرب و بلا عظیم بود و بلای مدینه اعظم بود چه کربلاست که تاریخ آن به وقت خدا اگر حساب کنی با مدینه توام بود دری شکست و حریمی که اذن خواستنش برای هر که به غیر از خدا مسلم بود بدون اذن "فَلا تَدْخُلوا بیوتَ نبی" دری شکست که از آیه های محکم بود فرشته زیر لگدهای لشکر ابلیس بهشت سوخته ی آتش جهنم بود نوشته اند که قبل از قلاف در کوچه برای زخم زدن میخ در مقدم بود مقصر آتش در بود اگر که بعد از آن گرفت رو ز علی چهره ای که مبهم بود * * * چقدر دیر رسیدم کنارت آه... افسوس... دمی که میخ هم از شرم قامتش خم بود بمان که ماندن تو زنده ماندن روزیست که باغ خانه ی ما سبز بود و خرم بود نَه نُه بهار، هزاران بهار هم می رفت برای زندگیِ با تو باز هم کم بود اگر بمیری من نیز با تو خواهم مرد اگر که باشی من نیز با تو خواهم بود .
دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را نگاهی باز می گیرد سر راه نگاهم را کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را که برگردانده امشب سوی دیگر قبله گاهم را من امشب حاجی این قبله این قبله نما هستم من امشب بنده مولای سر من رئا هستم درون سینه ام انگار شور دیگری دارم به لطف ساقی امشب در سبویم کوثری دارم به دستی زلف یار و دست دیگر ساغری دارم شرابی ناب از انگورهای عسگری دارم من امشب عشق را تکرار در تکرار می خوانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که رسیده سالهایی قبل همراه شمیمی که تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که خبر داده است باز از جلوه دست کریمی که همان خلق و همان خو در جمالش منجلی باشد و مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد نگاهت چون مسیحاییست که بر مرده ها جان است که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است و یا ابریست که در آسمان هم حکم باران است بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟ رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می خواهید دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید اگر که سائل شهر مدینه مجتبی دارد کسی چون عسگری را هم گدای سامرا دارد میایی و برای مهدی ات دلداده می سازی هزاران عاشق در دام عشق افتاده می سازی ز اشک دیده چشم انتظاران جاده می سازی برای امر غیبت شیعه را آماده می سازی میان پرده اسرار خدا را بی صدا گفتی برای شیعیانت "افضل الاعمال" را گفتی تو آن معنای پروازی که بی تو هیچ بالی نیست زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست به جز درد فراق مهدی ات آقا ملالی نیست یقینا در کنار ماست امشب جاش خالی نیست دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقا جان دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان اجازه می دهی امشب تو را ابن الرضا گویم صفای مرقد شش گوشه ات را کربلا گویم غریب سامرا از غربت یک آشنا گویم برایت قصه ی یک مادر و یک کوچه را گویم از آن ابری که زیر ظلمتش پوشاند ماهش را از آن مادر که بین کوچه ها گم کرد راهش را شاعر:
. 🎤 ✍ دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را نگاهی باز می‌گیرد سر راه نگاهم را کدام‌آغوش بین‌خویش جاداده‌ست ماهم را که برگردانده امشب سوی دیگر قبله‌گاهم را من‌امشب‌حاجی‌این‌قبله،این‌قبله‌نما هستم من امشب بندۀمولای«سُرَّ مَن رَءا» هستم وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که... رسیده سال‌هایی قبل همراه شمیمی که تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که... خبر داده‌ست باز از جلوه دست کریمی که همان‌خُلق‌وهمان‌خو درجمالش‌منجلی‌باشد وَ مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد نگاهت‌چون‌مسیحایی‌ست‌که‌برمرده‌هاجان‌است که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است و یا ابری‌ست که در آسمان هم حکم باران است بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟ رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می‌خواهید دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید اگر که سائل شهر مدینه، مجتبی دارد کسی چون عسکری را هم گدای سامرا دارد می‌آیی و برای مهدی‌ات دلداده می‌سازی هزاران‌عاشق در دام‌عشق افتاده می‌سازی ز اشک‌دیدۀچشم انتظاران جاده می‌سازی برای امر غیبت شیعه را آماده می‌سازی میان پرده، اسرار خدا را بی‌صدا گفتی برای شیعیانت «أفضل الاعمال» را گفتی توآن‌معنای‌پروازی‌که‌بی‌تو هیچ‌بالی نیست زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست به جز درد فراق مهدی‌ات آقا ملالی نیست یقیناًدرکنارماست‌امشب‌جاش‌خالی نیست دعاکن تاکهمن هم جمکرانی باشم آقاجان دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .👇
. سلام‌الله‌علیها ✍ از ظلم مردمان دیاری که داشتم از دست رفت دار و نداری که داشتم نُه سال با تو بودم و یک عمر با نبی یادش به خیر ایل و تباری که داشتم نُه سال با تو آب در این دل تکان نخورد رفتی و رفت با تو قراری که داشتم جای علی شکست قد تو حلال کن افتاد روی دوش تو باری که داشتم پامال گرگ‌های خزانی شهر شد در پشت درب خانه بهاری که داشتم دیدم تو را زدند ولی آن میان مرا شرمندۀ تو کرد حصاری که داشتم من فکر می‌کنم که همان بازوی کبود از من گرفت فاطمه! یاری که داشتم امروز تازه در پی تشیع آمدند آتش زدند بر دل زاری که داشتم یک روز پا به کرب و بلا باز می‌کند از هیزم مدینه شراری که داشتم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ...........................................................
. سلام‌الله‌علیها ✍ از ظلم مردمان دیاری که داشتم از دست رفت دار و نداری که داشتم نُه سال با تو بودم و یک عمر با نبی یادش به خیر ایل و تباری که داشتم نُه سال با تو آب در این دل تکان نخورد رفتی و رفت با تو قراری که داشتم جای علی شکست قد تو حلال کن افتاد روی دوش تو باری که داشتم پامال گرگ‌های خزانی شهر شد در پشت درب خانه بهاری که داشتم دیدم تو را زدند ولی آن میان مرا شرمندۀ تو کرد حصاری که داشتم من فکر می‌کنم که همان بازوی کبود از من گرفت فاطمه! یاری که داشتم امروز تازه در پی تشیع آمدند آتش زدند بر دل زاری که داشتم یک روز پا به کرب و بلا باز می‌کند از هیزم مدینه شراری که داشتم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ...........................................................
حالا که حرف، حرف بهار است و یار نیست پس هرچه هست بعد زمستان بهار نیست نامش هزار و چارصد و چندمین عزاست عیدی که بی تو می‌رسد و شرمسار نیست خوشبخت آنکه خانهٔ دل را تکانده است بر فرش خانهٔ دل من جز غبار نیست هرچند بهتر است نیایی به شهر ما اینجا دلی برای شما بیقرار نیست نام تو بر لب من در دل هوای غیر این راه و رسم عاشقی و انتظار نیست در کربلا نفس زده‌ایم و برای ما دیگر هوای هیچ کجا سازگار نیست اندازه تمام جهان گریه می‌کنی روضه به هر بهانه اگر برقرار نیست ** زینب عزای پنج تن آل کبریاست بدبخت آنکه در غم او سوگوار نیست آنقدر گریه کرد برای برادرش هر کس که دید گفت دگر ماندگار نیست شاعر: @navaye_asheghaan
وقتش شده بیایی و درمانمان کنی فکری به جسم زخمی ایمانمان کنی ما را فراق، تا بغل کفر برده است برگرد تا دوباره مسلمانمان کنی ما آبروبریم به دردت نمی‌خوریم حق می‌دهیم از همه پنهانمان کنی تا کلب آستان تو بودن فضیلت است دیگر نیاز نیست که انسانمان کنی ابری شدیم و راه به گریه نبرده ایم داریم امید تا که تو بارانمان کنی ما را کنون که تا حرم شاه راه نیست ای کاش تا که زائر سلطانمان کنی حالا که کاظمین نرفتیم کاش که ما را غبار راه خراسانمان کنی حالا که پای سفرهٔ موسی بن جعفریم در این عزا تو کاش که مهمانمان کنی امشب خودت گریز به کرب و بلا بزن تا که فدای سید عطشانمان کنی
وقتش شده بیایی و درمانمان کنی فکری به جسم زخمی ایمانمان کنی ما را فراق، تا بغل کفر برده است برگرد تا دوباره مسلمانمان کنی ما آبروبریم به دردت نمی‌خوریم حق می‌دهیم از همه پنهانمان کنی تا کلب آستان تو بودن فضیلت است دیگر نیاز نیست که انسانمان کنی ابری شدیم و راه به گریه نبرده ایم داریم امید تا که تو بارانمان کنی ما را کنون که تا حرم شاه راه نیست ای کاش تا که زائر سلطانمان کنی حالا که کاظمین نرفتیم کاش که ما را غبار راه خراسانمان کنی حالا که پای سفرهٔ موسی بن جعفریم در این عزا تو کاش که مهمانمان کنی امشب خودت گریز به کرب و بلا بزن تا که فدای سید عطشانمان کنی
؛ عمری‌ست تشنه‌کامِ تو هستیم و آب نیست عمری‌ست بی‌قرار نشستیم و تاب نیست عمری‌ست در نبود تو همسایه‌ی شبیم در آسمان هیچ دلی آفتاب نیست سرشار از محبت و از مهربانی است در عالم حضور تو حرف عذاب نیست می‌جویمت به خواب و نفهمیده‌ام هنوز در چشم‌های منتظرانِ تو خواب نیست باید خودت برای ظهورت دعا کنی در دست ما دعای فرج مستجاب نیست ما گوش‌مان نمی‌شنود پاسخ تو را ورنه سلام‌های کسی بی‌جواب نیست ای مرد انتقام! زمانی که می‌رسی دیگر بقیع مثل گذشته خراب نیست بهتر بمیرد آنکه دلش بین روضه‌ها از داغ خشکی لب جدت کباب نیست ** حالا که حرف تشنگی آمد، مصیبتی بالاتر از مصیبت طفل رباب نیست ✍ @navaye_asheghaan
با غم هجران تو هرچند که راه آمدیم باز هم بی تو به استقبال این ماه آمدیم پای ما را دعوت چشمت به مهمانی کشاند ما به شوق تو به مهمانی الله آمدیم آمدیم اما چگونه؟! آمدیم اما چطور؟! پر گناه و رو سیاه و باز گمراه آمدیم چند وقتی هست در ما رغبت دیدار نیست ما که حتی گاها اینجا هم به اکراه آمدیم خوب میدانی و میدانیم خیلی بد شدیم خوب میدانی پشیمانیم، آگاه آمدیم اوج آمال و امید ما در اینجا نوکری‌ست ما بدین درگاه آری در پی جاه آمدیم ** شاه را انداخت نیزه از بلندی بر زمین روضه را دیدیم سنگین است، کوتاه آمدیم ✍ @navaye_asheghaan
دلمرده‌ایم و یاد تو جان می‌دهد به ما قلبیم و بودنت ضربان می‌دهد به ما ماهِ خدا دومرتبه بی ماه روی تو دارد بشارت رمضان می‌دهد به ما برگرد! ای که لحظه‌ی افطار، عاقبت یک روز دست‌های تو نان می‌دهد به ما روزی سه بار غرق غریبی و بی کسی‌ست حسی که بی تو وقت اذان می‌دهد به ما این ماه، فرصتی‌ست که باز عاشقت شویم ماه خدا دوباره زمان می‌دهد به ما امسال میهمان جد تو هستیم، جانْ حسین نامی که اشک‌های روان می‌دهد به ما حالا که سفره، سفره‌ی عشق است پس خدا هرچه بخواهد این دلمان، می‌دهد به ما بی شک حواله‌ی همه‌ امسال کربلاست مزدی که آخر رمضان می‌دهد به ما ✍ @navaye_asheghaan
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر پریشان است احوال من از حالی پریشان تر مزار جانشینیان نبی را بی نشان کردند و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر گمان ذره ها خاموشی خورشید بود اما نفهمیدند بیش از پیش می گردی فروزان تر ولی می بینم این بدکارها از کار خود روزی پشیمانند این دنیا و آن دنیا پشیمان تر دلت آرامگاه پنج جنت آفرین باشد بهشتی را ندیدم از بهشت تو گلستان تر تو را قدری نهان است ای زمین خاکی یثرب ولیکن در وجود خاکیت قدریست پنهان تر رسیده زائری بی جان که جان گیرد ز دیدارت چه می بیند که برمی گردد از پیش تو بی جان تر تو می باری به حال زائر و زائر به حال تو تو از دل می شوی ویران تر و دل از تو ویران تر برایت خواب ها دیدیم روزی آستانت را بنا خواهیم کرد از طوس هم حتی چراغان تر 🔸شاعر: ــــــــــــــــــ مناسبت هشتم شوال تخریب قبور ائمه دربقیع دل آیینه گریان بقیع است غم و اندوه مهمان بقیع است مدینه شمع روشن کن که هر شب شب شام غریبان بقیع است @navaye_asheghaan
؛ بانوی عالم حفظ کن دنیا و دینم را دریاب خانم! دخترانِ سرزمینم را پیشاپیش روزدخترخجسته ومبارک باد ✍
. علیه‌السلام ✍ یاد تو بودن افضل‌الاعمال یادهاست از تو نوشتن اوج کمال مدادهاست قبل از طلوع فجر، دعای ظهور تو هر صبح، التماس لب بامدادهاست سرگشته چون غبار، صدایت که می‌زنیم نامت کلید رد شدن از گردبادهاست دشمن هم از قنوت شبت فیض می‌برد این خصلت تمامی زهرا نژادهاست آقا بیا که پای رکاب تو جان دهیم این آرزوی روز و شب خانه زادهاست هر بار می‌رسیم به مشهد، ظهور تو اول دعای ما دم باب‌الجوادهاست از اشک‌های چشم تو فهمیده‌ایم ما باب‌الحسین باب تمام مرادهاست «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
میزبان رفته است از اینجا و مهمان مانده است یک گلستان گل در این بَرِّ بیابان مانده است   گرچه آل الله را بردند از این سرزمین جسمشان رفته است از اینجا ولی جان مانده است   آنچنان اینجا رها کردندشان انگار که بر زمین اجساد مشتی نامسلمان مانده است قومی از راه آمدند و روی خاک کربلا ماه را دیدند که صدچاک و بی‌جان مانده است   یک طرف در خیمه‌هایی سوخته دیدند که در عبایی پیکری اما پریشان مانده است   در کنارش نوجوانی بود چون قرص قمر بر تنش رد هلال سم اسبان مانده است   پیکری بی دست را دیدند بین علقمه آسمانی بر زمین از تیرباران مانده است   از حضور مشک پاره نزد او دریافتند ساقی‌اش حتی کنار آب عطشان مانده است   ناگهان از راه مردی آمد و با گریه گفت چشمتان از چه بر این اجساد حیران مانده است   این عمو عباس، این هم اکبر و این قاسم است این تنی هم که در این گودال، عریان مانده است...   ...پاره های پیکر بابای مظلوم من است که جدا از هم، چنان آیات قرآن مانده است   پیکرش را با حصیری می‌برم در قبر و آه آه که انگشتی از دست سلیمان مانده است ✍
بسم‌الله الرحمن الرحیم انيس هر نفسم آه انتظار تو نيست بميرد اين دل غافل كه بيقرار تو نيست خزان بي تو به خود بسكه عادتم داده نگاه منفعلم در پي بهار تو نيست به پاي دار تو تمارها دخيل شدند سر كسي چو من اميدوار دار تو نيست تو مي تواني از اين مس طلا درست كني مگو نمي شود آقا مگو كه كار تو نيست رواست كور شود ديدگان همچو مني چرا كه شاهد الطاف آشكار تو نيست روايت است كه يار تو مي شويم به اشك بدا به من كه همين قدر نيز يار تو نيست بدا به حال كسي كه به هيات آمده و گمان كند كه در اين روضه ها كنار تو نيست براي كرب و بلا، اربعين، شب جمعه بدا به حال كسي كه اميدوار تو نيست به غير ديده ي سجاد هيچ چشم دگر شبيه ديده ي پر ابر و اشكبار تو نيست