eitaa logo
کانال نوای عاشقان
20.1هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
435 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
این صفای سینه هامان از صفای فاطمه است هر چه داریم و نداریم از عطای فاطمه است چادر خاکی او بر قلب ما هم نور داد باز هم در جان ما حال و هوای فاطمه است باز هم این سفره های هئیتی رونق گرفت رونق این روضه ها از اعتنای فاطمه است باز هم مهدی ما شال عزا انداخته باز دلخون از غم و سوزِ عزای فاطمه است بوی زهرا را گرفته باز شهر مصطفی کوچه های شهر مست ربنای فاطمه است آبرومان رفته اما بازهم ما را خرید آنچه آورده است ما را هم، وفای فاطمه است حاجت یک ساله می خواهیم این شب ها از او دستِ رحمت، بازوی مشکل گشای فاطمه است مریم و آسیه و حوا و آدم جای خود خوب می دانیم ما، عالم گدای فاطمه است من نمی دانم چه سری هست در خلقت ولی خلق مجنون علی، او مبتلای فاطمه است از همان اول خدا در شأن زهرا گفته بود او برای حیدر و حیدر برای فاطمه است کی فروشیم عزتِ خود از برای آب و نان بشنوید، این مملکت تحت لوای فاطمه است مادری کرده برای بی پلاکان شهید قبر این گمنام ها پائین پای فاطمه است گرچه پنهان ماند، قبر مادر آلاله ها سینه ی سینه زنان تا هست، جای فاطمه است علت این گریه های ماست، اشک فاطمه گریه های ما همه از گریه های فاطمه است گوش کن، از کوچه ها دارد صدایی می رسد یا صدای مجتبی، یا نه... صدای فاطمه است علت چشمان تارش بعد ها معلوم شد جای دست گرگ روی پلک های فاطمه است @navaye_asheghaan
آدم است او یا مَلَک ماهیّتش معلوم نیست گرچه مخلوق است نوع خلقتش معلوم نیست حضرت زهراست خود تفسیری از آیات قدر آن شب قدری که حتی ساعتش معلوم نیست مادرش یا دخترش من هرچه دقت می کنم با رسول الله،زهرا نسبتش معلوم نیست در کسا بی فاطمه غیر از علی و بچه هاش رحمة للعالمین هم ساحتش معلوم نیست بعد ابر نیلی سیلی در این شب ها شده مثل آن ماهی که نصف صورتش معلوم نیست فاطمیه مثل دردی تا ظهور منتقم طول درمان دارد اما مدتش معلوم نیست روضه یعنی داستان مادری در اوج خود چون به کوچه می رسد یک قسمتش معلوم نیست گرچه معلوم است دارد می رود مادر ولی حضرت فِضه دلیل لُکنتش معلوم نیست ضربه وقتی ناگهان شد بی توجه می خورد ضربه وقتی ناگهان شد شدتش معلوم نیست هم که معلوم است او ریحانة الحوراست و هم که وقت خشم سیلی قدرتش معلوم نیست اینکه قبر علت خلقت چرا مخفی شده درمیان اهل معنا علتش معلوم نیست یادم آمد موقع سجده به مُهر کربلا فاطمه در هیچ مهری تربتش معلوم نیست @navaye_asheghaan
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان از روی خاک تیره سحرگاه پا شدی رفتی وضو گرفتی از اشراق و بعد از آن هجده نفس کشیدی و رکعت به رکعتش نزدیک‌تر شدی به خودت، ذات بی‌نشان می‌خواستی که جلوه کنی بر زمین ولی توحید نردبان شد و بردت به آسمان از عصر جاهلیت آن‌ها تو را گرفت دادت به درک ناقص این آخرالزمان حالا هزار سال پس از تو رسیده‌اند اهل زمین به قسمت جذاب داستان جایی که آسمان به زمین رزق می‌دهد از سفره ی نگاه تو بانوی مهربان در کوچه‌های ساکت و مرطوب شهر ما حس می‌شود حضور شما موقع اذان... این شعر را بگیر و برای فرشته‌ها با لهجه ی خدا و صدای خودت بخوان @navaye_asheghaan
جايی برای كوثر و زمزم درست كن اَسما! برای فاطمه مرهم درست كن تابوت كوچكی كه بميرم درون آن با چند تخته چوب برايم درست كن تا داغ اين شقايق زخمی نهان شود تابوتی از لطافت شبنم درست كن مثل شروع زندگی مرتضی و من بی‌زرق و برق، ساده و محكم درست كن از جنس هيزمی كه در خانه سوخت، نه از چند چوب و تخته ی مَحْرَم درست كن طوری كه هيچ خون نچكد از كناره‌اش مثل هلال لاله كمی خم درست كن @navaye_asheghaan
شمعم که با شرار خودم گریه می کنم دریایم و کنار خودم گریه می کنم بی اختیار جای نفس آه می‌کشم با آه بی شمار خودم گریه می کنم روز مرا کبودی رویی سیاه کرد هر شب به روزگار خودم گریه می کنم بی تاب می‌شود حسن از یاد کوچه ها با طفل بی قرار خودم گریه می کنم بر جان خویش نیمه ی شب چیده ام لحد حالا سر مزار خودم گریه می کنم @navaye_asheghaan
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد گریه‌ها می‌کرد تا اُمّت شود بیدار... حیف از صدای گریه‌اش اُمّت فقط بی‌خواب شد پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود: «ارث دریا بود آن چه قِسمت مرداب شد»... بشکند دستی که پای شعله را این جا کشاند باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه از طناب دور دستان علی بی‌تاب شد ما نمی‌دانیم، «نَعلُ السیف» می‌داند چرا «مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد... @navaye_asheghaan
مرا از لحظه ی پیدایش عالم دعا کردی همیشه هر کجا نام تو را بردم دعا کردی هزاران سال طی شد تا خدا بخشید آدم را یقیناً لحظه ی بخشایش آدم دعا کردی مسیح و حضرت موسی و ابراهیم مدیونت برای هاجر و آسیه و مریم دعا کردی جهان را می توانستی به نفرینی بسوزانی ولی در پاسخ بی مهری عالم دعا کردی تو معنا کرده ای اَلجّار ثُمَّ الدّار را وقتی که آن همسایه های بی وفا را هم دعا کردی مُسلَّم شد برای اهل خانه رفتنی هستی از آن جا که برای رفتنت، هر دم دعا کردی @navaye_asheghaan
دوبیتی دلت زخمی دلت آتش‌فشان بود نگاهت آسمان بود، آسمان بود فقط «روح رسول الله»! ای کاش مدینه با تو قدری مهربان بود @navaye_asheghaan
به لحظه لحظه ی دوری، به هجر یار قسم، به دیر پایی شب‌های انتظار قسم، به باغ سبز شهادت، به خون سرخ شهید به روشنای سپیده، به نوبهار قسم، به آشنایی غم با دل صبور علی به روشنایی قلب امیدوار قسم، به بی‌صفایی صبح مدینه بی‌زهرا به بی‌وفایی دنیا، به شام تار قسم... به آتش دل مسکین، به آه سرد اسیر به اشک چشم یتیم و به چشمه‌سار قسم اگر چه قلب جهان غرق در جراحت شد شبی که فاطمه در خاک خفت، راحت شد    @navaye_asheghaan
هم آسمان ها هم زمین باشد به فرمانت جان جهان هستی و جان من به قربانت من آن یتیمی که اسیر مادری چون توست من آن فقیرِ تا ابد در حسرتِ نانت پیداست هرگز نیست در درک بشر قدری فهمیدن شأن تو و اوصاف پنهانت کوری چشم دختران فتنه و آشوب بوده پیمبر صبح و ظهر و شب ثناخوانت خود را میان باغ فردوس خدا دیده هر وقت پیغمبر زده بوسه به دستانت تو کیستی؟ که جز نبی و مرتضی شخصی سر در نیاورده هنوز از عمق ایمانت تا پای جان می خواستی یار علی باشی هم خواستی هم این که ماندی پای پیمانت در کوچه ها یا پشت در حرف از ولایت بود یک لحظه هم خالی نشد آن روز میدانت نفرین کنی چیزی نمی ماند از این دنیا عالم به هم می ریزد از حال پریشانت با این که زخمی غلاف و میخ در بودی بر جان دشمن زخم می زد نطق بُرّانت طاقت ندارد گریه ات را شهر پیغمبر باید بباری بی صدا در بیت الاحزانت وقتی سلامش را جوابی نیست در این شهر دلگرمی مولاست آوای علی جانت درد علی را بیشتر از پیش خواهد کرد وقتی که مرگت را بخواهی جای درمانت هر روز می گوید به تو جان علی زهرا حرف از جدایی ها مزن دستم به دامانت @navaye_asheghaan
اتاق کاهگلی بود و مَرد و یک گل زرد که باد، عطرِ غم انگیزِ مرگ را آورد اُتاق کاهگلی ماند و مرد و یک تابوت و لحظه های پُر از اضطراب و ماتم و درد ستاره ها همه از عمقِ آسمان دیدند که یک ستاره ی پُر نور، در زمین شد سرد اتاق کاهگلی ناگهان به خود لرزید و سقف، در وسط خود دریچه ای وا کرد دریچه پُر شده بود از مه غلیظ و غبار و یک فرشته که می گفت: پیشِ ما بر گرد! و از دریچه ی غمگین، گُلی به بالا رفت به روی دوشِ هزاران فرشته ی شبگرد دریچه بسته شد و سقفْ جای خود برگشت و خانه ماند و فضای گرفته ای از گَرد و بعد آن شب غمگین، کسی نمی داند: کجاست قبر تو بانو، کجاست آن گل زرد! @navaye_asheghaan
دوبیتی محتاج نگاه و با دلی غرق گناه بردیم به نام حضرت نور پناه وا شد گره کور هر آن جا گفتیم یا فاطمه اشفعی لنا عند الله @navaye_asheghaan