#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#امام_رضا_علیه_السلام
اگرچه صحن و سرای بهشت زیبا بود
میان فوج کبوتر، کلاغ تنها بود
سیاه بین تمام سفید و روشن ها
میان چشم جماعت چقدر رسوا بود
فقیر آمده بود و شکسته دل اما
برای عالم و آدم در آن سرا جا بود
به روی پا که نه، با دل قدم گذاشته بود
درون صحن و امیدش شفا از آقا بود
سرای نور بود و وقت بوسه ی خورشید
به روی گنبد و گلدسته ی مطلا بود
میان اشک و تبسم دخیل بست و دلش
کنار پنجره فولاد غرق نجوا بود
کنار آهن نازک دلی که آغوشش
گره گشای غم و غصه های دنیا بود
غروب آمد و او بی خیال اطرافش
هنوز غرق مناجات و در تمنا بود
قیام کرده و در صف تمام زائرها
وَ او نشسته، نماز دلش فرادا بود
درست بعد سلامش، بلند شد از جا
کسی که شامل لطف دم مسیحا بود
میان فوج کبوتر کلاغ تنها نه...
میان بهت جهان، روی دست دریا بود
چقدر صحن و سرای بهشت زیباتر
صدای نغمه ی نقاره کشف معنا بود
کلاغ آمده بود و کلاغ هم می رفت
ولی به مرحمت شاه او سرِ پا بود
#محمد_جواد_منوچهری
دوبیتی
محتاج نگاه و با دلی غرق گناه
بردیم به نام حضرت نور پناه
وا شد گره کور هر آن جا گفتیم
یا فاطمه اشفعی لنا عند الله
#محمد_جواد_منوچهری
#حضرت_زهرا_س
@navaye_asheghaan