eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.3هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
367 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. در روزهای غم ، ... بفرمایید روضه در روزهای غم ، ... بفرمایید روضه در خیمۀ ماتم ، ... بفرمایید روضه از هر خیابان رد شدم دیدم نوشته بر روی یک پرچم ، ... بفرمایید روضه وقتی نبی تا حضرت مهدی می آیند مردم شماها هم ، ... بفرمایید روضه از این جوانی خیر می بینید مردم من خیرِ آن دیدم ، ... بفرمایید روضه وقت شروعِ مجلس است آماده باشید بعد از وضو نم نم ، ... بفرمایید روضه مداح دارد شعر میخواند چه پُر سوز از نخلۀ میثم ، ... بفرمایید روضه تا روضه های مادر سادات برپاست گرچه زیاد و کم ، ... بفرمایید روضه فرقی ندارد روضه ها ، چه هیأت ما چه مسجد اعظم ، ... بفرمایید روضه دیر است مجلس واردِ سینه زنی شد مداح داده دم ، ... بفرمایید روضه هم ، سایه ای شد کم ز بیت آل طاها هم قامتی شد خم ، ... بفرمایید روضه بر زخمهای سینۀ مادر گذارید با اشکتان مرهم ، ... بفرمایید روضه .
باز هم فصلِ اشک، فصلِ عزاست صاحبِ روضه حضرت زهراست وسطِ روضه، روضه‌خوان می‌گفت: فاطمیه، شروعِ عاشوراست فاطمه انتهای احساس است معدنِ نور و کوهِ الماس است بانوی داغ‌دیده‌ی یثرب معنیِ غربتِ گلِ یاس است آه، از ختمِ روزِ فرّخِ او اشک‌های نشسته بر رخِ او سیلیِ جای‌مانده بر رخسار از سلام بدونِ پاسخِ او سایه‌ی بر روی سرِ ما بود حضرتِ عشق، باورِ ما بود ایستادن، به پای امرِ ولی، این فقط جرمِ مادرِ‌ ما بود با شما قصدِ گفت‌وگو دارد بغضِ غم‌بار در گلو دارد جلوی چشمِ بی‌تفاوتِ شهر نزنیدش که آبرو دارد گریه‌ای بی‌جواب باقی ماند سوخت خانه، خراب باقی ماند در هجومِ بلا، به پشتِ در از گلِ من، گلاب باقی ماند با مصیبت گرفته خو، زهرا سخت، رنجیده از عدو، زهرا بدترین جای ماجرا، این است: از علی هم گرفته رو، زهرا آی مردم! مقام دارد او شأنِ هم‌چون امام، دارد او پیشِ چشمِ حسن، دگر نزنید به خدا احترام دارد او بر شما قومِ پست، بادا ننگ لعن و نفرین به مردمِ صدرنگ خونِ غیرت چرا نمی‌جوشد؟ آینه آمده مقابلِ سنگ ظاهرا گرچه چادرش خاکی‌ست اهلِ این خاک نیست، افلاکی‌ست دست بر دامنش فقط بِشَوید مظهرِ‌مهربانی و پاکی‌ست آه، هنگامِ مرگِ مهتاب است دمِ آخر، چقدر بی‌تاب است از برای قتیلِ لب‌تشنه در تمنای جرعه‌ای آب است
.. 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 آن شب که به زهراشده دیگرشب آخر کرد است وصیت به علی درشب آخر ای یار ستمدیده خدا یار تو باشد دیگرشده ای بی کس و یاورشب آخر زانوی غم اینگونه بغل کردی علی جان شـد غـربت تـو چنـد بـرابـر شب آخر ازبس که نود روزفقط درد کشیدم دیگر رمقی نیست به پیکر شب آخر نه سال شده قسمت من باتوبمانم امشب شده اینگونه مقدر شب آخر تو گریه نکن تا که من آرام بمیرم اشک تـو زنـد بـر دلـم آذر شب آخر شب غسل بده شب کفنم کن که نبینند چشمان تو از خون دلت تر شب آخر توگریه کنی من به حسینم چه بگویم دق می کـند از رفتن مـادر شب آخر زینب شده بی مادر، اَمان از دل زینب ای وای از این گریه ی دخترشب آخر گـر فـاطـمه گفتی و جوابی نشنیدی دیگرشده عمرم به جهان سرشب آخر آخر نشده سیر ببوسم حسنین را شاید بشود لحظه ی آخر شب آخر قربان حسین وحسن وزینب وکلثوم دیدند که مادر شده پرپر شب آخر تا گفت علی،جان تو وجان حسینم شد کرببلا خانه ی حیدر شب آخر آن شب به علی فاطمه ازکرببلاگفت از زینـب و از داغ بــرادر شـب آخر «مداح» نروی از نظرم روز قیامت همناله شدی با علی اندر شب آخر 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 نشسته بغض سنگینی به سینه ببرما راعلی جان تا مدینه بگو ازآن بهشت قرب احمد بگو از لیله القدر محمد «ص» بگو از روح تقوی و عبادت بگو از بهترین یار ولایت علی جانم مدد فرما تو ما را بگیریم دامن پر فیض زهرا دلم خواهد مسلمان تو گردم وچون مقداد و سلمان تو گردم بگو از سرگذشتِ آن شبِ سخت چه با زهرای توکردآن نگون بخت بگو از آن شب جانسوز وپردرد شبی که فاطمه با تو وداع کرد شبی کز غصه گشتی مات ومبهوت و زهرا را نهادی بین تابوت مگر آن شب تو پشت درچه دیدی که آه سینه سوز ازدل کشیدی حسین توچه دیده پشت آن در؟ که جانسوزانه نالید، آخ مادر جهان درپیش رویم دود باشد مـــرا داغ یتیــمی زود بــاشـد شنیدم فاطمه را بی هوا زد زمین افتاد ومهدی راصدا زد پسرجان کی شودشیرین، کامم بیایی و بگیری انتقامم بگو زآن شب که دستان تو بستند چه شد که پهلوی یارت شکستند؟ تو زهرا راکه می شستی درآن شب درآن لحظه چه حالی داشت زینب حسن می خواند بالحنی صمیمی اَمـــان از داغ جــانسوز یتیـمی از آن شب تیره تــر آیا تودیدی؟ که زهرا را بدوشت می کشیدی؟ شنیدم وقت تشییع جنازه کفن رنگین شده ازخون تازه غم زهرا چه کرده باتو، ای داد که افتادی بلندت کرد، مقداد چه شدای قهرمان قهرمانان عصای دست توشد دوش سلمان؟ بجز دستان لرزان محمد«ص» کسی آن شب به یاریت نیامد گرفت از تو تن یاس کبودش تمام حاصل و بود و نبودش پیمبر تا که زهرا راچنین دید گمــانم کــه درون قـبر نـالید علی زهرایم اینگونه نبوداست چرا بازو و رخسارش کبوداست؟ نمیدانم چه بود آن شب جوابت همی دانم خجالت کرده آبت کتاب عشق تو تا بی ورق شد زخجلت صورتت خیس عرق شد علی،«مداح» غمت را کرده فریاد مبر او را به وقت مرگ از یاد. 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
.. 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 آن شب که به زهراشده دیگرشب آخر کرد است وصیت به علی درشب آخر ای یار ستمدیده خدا یار تو باشد دیگرشده ای بی کس و یاورشب آخر زانوی غم اینگونه بغل کردی علی جان شـد غـربت تـو چنـد بـرابـر شب آخر ازبس که نود روزفقط درد کشیدم دیگر رمقی نیست به پیکر شب آخر نه سال شده قسمت من باتوبمانم امشب شده اینگونه مقدر شب آخر تو گریه نکن تا که من آرام بمیرم اشک تـو زنـد بـر دلـم آذر شب آخر شب غسل بده شب کفنم کن که نبینند چشمان تو از خون دلت تر شب آخر توگریه کنی من به حسینم چه بگویم دق می کـند از رفتن مـادر شب آخر زینب شده بی مادر، اَمان از دل زینب ای وای از این گریه ی دخترشب آخر گـر فـاطـمه گفتی و جوابی نشنیدی دیگرشده عمرم به جهان سرشب آخر آخر نشده سیر ببوسم حسنین را شاید بشود لحظه ی آخر شب آخر قربان حسین وحسن وزینب وکلثوم دیدند که مادر شده پرپر شب آخر تا گفت علی،جان تو وجان حسینم شد کرببلا خانه ی حیدر شب آخر آن شب به علی فاطمه ازکرببلاگفت از زینـب و از داغ بــرادر شـب آخر «مداح» نروی از نظرم روز قیامت همناله شدی با علی اندر شب آخر 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 نشسته بغض سنگینی به سینه ببرما راعلی جان تا مدینه بگو ازآن بهشت قرب احمد بگو از لیله القدر محمد «ص» بگو از روح تقوی و عبادت بگو از بهترین یار ولایت علی جانم مدد فرما تو ما را بگیریم دامن پر فیض زهرا دلم خواهد مسلمان تو گردم وچون مقداد و سلمان تو گردم بگو از سرگذشتِ آن شبِ سخت چه با زهرای توکردآن نگون بخت بگو از آن شب جانسوز وپردرد شبی که فاطمه با تو وداع کرد شبی کز غصه گشتی مات ومبهوت و زهرا را نهادی بین تابوت مگر آن شب تو پشت درچه دیدی که آه سینه سوز ازدل کشیدی حسین توچه دیده پشت آن در؟ که جانسوزانه نالید، آخ مادر جهان درپیش رویم دود باشد مـــرا داغ یتیــمی زود بــاشـد شنیدم فاطمه را بی هوا زد زمین افتاد ومهدی راصدا زد پسرجان کی شودشیرین، کامم بیایی و بگیری انتقامم بگو زآن شب که دستان تو بستند چه شد که پهلوی یارت شکستند؟ تو زهرا راکه می شستی درآن شب درآن لحظه چه حالی داشت زینب حسن می خواند بالحنی صمیمی اَمـــان از داغ جــانسوز یتیـمی از آن شب تیره تــر آیا تودیدی؟ که زهرا را بدوشت می کشیدی؟ شنیدم وقت تشییع جنازه کفن رنگین شده ازخون تازه غم زهرا چه کرده باتو، ای داد که افتادی بلندت کرد، مقداد چه شدای قهرمان قهرمانان عصای دست توشد دوش سلمان؟ بجز دستان لرزان محمد«ص» کسی آن شب به یاریت نیامد گرفت از تو تن یاس کبودش تمام حاصل و بود و نبودش پیمبر تا که زهرا راچنین دید گمــانم کــه درون قـبر نـالید علی زهرایم اینگونه نبوداست چرا بازو و رخسارش کبوداست؟ نمیدانم چه بود آن شب جوابت همی دانم خجالت کرده آبت کتاب عشق تو تا بی ورق شد زخجلت صورتت خیس عرق شد علی،«مداح» غمت را کرده فریاد مبر او را به وقت مرگ از یاد. 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 نشسته بغض سنگینی به سینه ببرما راعلی جان تا مدینه بگو ازآن بهشت قرب احمد بگو از لیله القدر محمد «ص» بگو از فـاطمه روح عبادت بگو از بهترین یار ولایت علی جانم مدد فرما تو ما را بگیریم دامن پر فیض زهرا دلم خواهد مسلمان تو گردم وچون مقداد و سلمان تو گردم بگو از سرگذشتِ آن شبِ سخت چه با زهرای توکردآن نگون بخت بگو از آن شب جانسوز وپردرد شبی که فاطمه با تو وداع کرد شبی کز غصه گشتی مات ومبهوت و زهرا را نهادی بین تابوت مگرآن شب علی جانم چه دیدی که آه سینه سوز ازدل کشیدی؟ بگو زآن شب که دستان تو بستند چگونه پهلوی یارت شکستند؟ تو زهرا راکه می شستی دلِ شب چه حالی داشت درآن لحظه زینب بگـو از نــالـه هـای نــور عینـت چسان آرام می کردی حسینت؟ حسن زد ناله بالحنی صمیمی اَمـــان از داغ جــانسوز یتیـمی از آن شب تیره تــر آیا تودیدی؟ که زهرا را بدوشت می کشیدی؟ شنیدم وقت تشییع جنازه کفن رنگین شد ازخونهای تازه غم زهرا چه کرده باتو، ای داد که افتادی بلندت کرد، مقداد چه شدای قهرمان قهرمانان عصای دست توشد دوش سلمان؟ شنـیدم غـیر دسـتان محـمد«ص» کسی آن شب به یاری ات نیامد گرفت ازدست تو یاس کبودش تمام حاصل و بــود و نبــودش نگفت زهرایم اینگونه نبوداست؟ نپرسید فاطمه از چه کبوداست؟ نمیدانم چه بود آن شب جوابت هـمی دانـم خجـالت کـرده آبـت کتاب عشق تو تـا بـی ورق شد زخجلت صورتت خیس عرق شد علی «مداح» غمت را کرده فریاد مـبر او را به وقت مرگ از یاد. 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 فـاطـمه تا پشت آن در اوفتاد بی هوا در خورد بر سر اوفتاد صحـنه ی افــتادنِ فــاطــمه را دیـد تــا ســردار خیـبر اوفــتاد یـا اَبَتـایش چـنان جـانسوز بــود در جنـان گـــویـا پیمــبر اوفــتاد فِضّــه بــایـد یــاری زهــرا کــند چونکه از این غصه حیدراوفتاد نـالـه ای آمــد علی بیتاب شـد تــایکـی گفتا کــه مـــادر اوفــتاد با لگد زد پهلوی زهرا شکست مـــادر ســادات دیگــر اوفــتاد فاطمه را قصدکشتن می زدند کــار او آخــر بـه بسـتر اوفــتاد لحظهٔ غسل جان حیدر را گرفت تـا کـه چشـمانش بـه پیـکر اوفـتاد وقت تشییع جنازه، حسنـین دیــده انـد بـابـا مُکــرر اوفــتاد ای اَمــان از دل زینــب، کــربـلا نــاگهـان در بیـن لشـکر اوفـتاد وای ازآن ساعت که زینب ناله زد ذوالجــناح آمــد بــرادر اوفــتاد دیگـر ای«مـداح» مگـو از قتلــگاه چشـم زینـب تـا بـه حنـجر اوفـتاد 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
صدای گریه از عرش معلّی می‌رود بالا همین که نیمه‌شب‌ها دست زهرا می‌رود بالا گمانم مرکز ثقل زمین را شعله‌ها سوزاند که آتش از در و دیوار دنیا می‌رود بالا هنوز از ماجرای کوچه‌ها شرمنده‌اش هستند اگر دیوارها کج تا ثریا می‌رود بالا تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار که روی شانه‌ها تابوت مولا می‌رود بالا سوال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن فقط هر آینه دیوار حاشا می‌رود بالا شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند که دود آتشِ امروز، فردا می‌رود بالا به لب در هر قنوت آوای "أَینَ‌المُنتَقِم؟" داریم که دست لطف مادر نیز با ما می‌رود بالا @navaye_asheghaan
باز هم فصلِ اشک، فصلِ عزاست صاحبِ روضه حضرت زهراست وسطِ روضه، روضه‌خوان می‌گفت: فاطمیه، شروعِ عاشوراست فاطمه انتهای احساس است معدنِ نور و کوهِ الماس است بانوی داغ‌دیده‌ی یثرب معنیِ غربتِ گلِ یاس است آه، از ختمِ روزِ فرّخِ او اشک‌های نشسته بر رخِ او سیلیِ جای‌مانده بر رخسار از سلام بدونِ پاسخِ او سایه‌ی بر روی سرِ ما بود حضرتِ عشق، باورِ ما بود ایستادن، به پای امرِ ولی، این فقط جرمِ مادرِ‌ ما بود با شما قصدِ گفت‌وگو دارد بغضِ غم‌بار در گلو دارد جلوی چشمِ بی‌تفاوتِ شهر نزنیدش که آبرو دارد گریه‌ای بی‌جواب باقی ماند سوخت خانه، خراب باقی ماند در هجومِ بلا، به پشتِ در از گلِ من، گلاب باقی ماند با مصیبت گرفته خو، زهرا سخت، رنجیده از عدو، زهرا بدترین جای ماجرا، این است: از علی هم گرفته رو، زهرا آی مردم! مقام دارد او شأنِ هم‌چون امام، دارد او پیشِ چشمِ حسن، دگر نزنید به خدا احترام دارد او بر شما قومِ پست، بادا ننگ لعن و نفرین به مردمِ صدرنگ خونِ غیرت چرا نمی‌جوشد؟ آینه آمده مقابلِ سنگ ظاهرا گرچه چادرش خاکی‌ست اهلِ این خاک نیست، افلاکی‌ست دست بر دامنش فقط بِشَوید مظهرِ‌مهربانی و پاکی‌ست آه، هنگامِ مرگِ مهتاب است دمِ آخر، چقدر بی‌تاب است از برای قتیلِ لب‌تشنه در تمنای جرعه‌ای آب است @navaye_asheghaan
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ صدای گریه از عرش معلّی می‌رود بالا همین که نیمه‌شب‌ها دست زهرا می‌رود بالا گمانم مرکز ثقل زمین را شعله‌ها سوزاند که آتش از در و دیوار دنیا می‌رود بالا هنوز از ماجرای کوچه‌ها شرمنده‌اش هستند اگر دیوارها کج تا ثریا می‌رود بالا تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار که روی شانه‌ها تابوت مولا می‌رود بالا سوال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن فقط هر آینه دیوار حاشا می‌رود بالا شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند که دود آتشِ امروز، فردا می‌رود بالا به لب در هر قنوت آوای "أَینَ‌المُنتَقِم؟" داریم که دست لطف مادر نیز با ما می‌رود بالا شعر:مجتبی خرسندی ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ @navaye_asheghaan
فصل غم است! ای دل غمدیده گریه کن بنشین به کنج خلوت و پوشیده گریه کن ایام فاطمیه رسید و دراین فضا عطر عزای فاطمه پیچیده گریه کن از شعله‌های داغ جگرسوز او چوشمع آتش بگیر! ای دل تفتیده گریه کن همراه غنچه‌های گلستان مرتضی برآن گلی که دستِ ستم چیده گریه کن تنها نه فاطمیه «وفایی » که تا ابد فصل غم است، با دل تفتیده گریه کن ✍
ایـّام عزای جانِ پیغمبر شد یاس نبوی، عشق علی پرپر شد پرچم بزنید بر درِ خانه‌‌ ها هنگام اقامه‌ی غم مادر شد
غمت ز خاطر هفت آسمان نخواهد رفت شکوه داغ تو از یادمان نخواهد رفت تو مادر ملکوتی، دعای هیچ کسی بدون اذن شما، آسمان نخواهد رفت رسوم شهر مدینه همیشه بر عکس است کسی به مجلس ختم جوان نخواهد رفت کسی تسلی خاطر نشد برای علی به این دلیل غمت از میان نخواهد رفت * * بیا مسافر تنها! که غم فقط غم توست غمی که از دل صاحب زمان نخواهد رفت به سمتت آمده از دور شاعری تنها که دست خالی از این آستان نخواهد رفت ✍ @navaye_asheghaan
تا گفت السلام علی...، روضه پا گرفت قلب رئوف حضرت صاحب عزا، گرفت از میخ گفت و از در و دیوار و دود گفت از گرد و خاک چادر و روی کبود گفت از دست بسته‌ی یل‌خیبر، میان خلق افتادن عمامه‌ی حیدر میان خلق لرزید شانه‌های قرار و امان ما بی‌تاب شد ز گریه امام زمان ما از روضه‌خوان بخواه سخن مختصر کند آری بگو رعایت حال پسر کند از شهر غربت پدرش زود بگذرد نام مغیره را به زبان کمتر آورد * * قدری درنگ کرد و از آنجا گریز زد از فاطمه به زینب‌کبری گریز زد از کوچه‌ی مدینه گذشت و به شام رفت با کاروان به کوچه‌ی پُر ازدحام رفت یابن الحسن! به خاطر مادر ظهور کن آقا تو را به زینب مضطر ظهور کن ✍ @navaye_asheghaan
ياری ز که جويد؟ دلِ من يار ندارد يک مَحرم و يک رازنگهدار ندارد! با ديدن سوزِ دلِ من در چمن و باغ با داغ دل لاله، کسی کار ندارد بايد سر و کارش طرف چاه بيفتد يوسف که در اين شهر خريدار ندارد از گريۀ پنهان علی در دل شب‌ها پيداست که دل دارد و دلدار ندارد در گلشن آتش‌زده‌ی عصمت و ايثار پَرپَرشدن غنچه که انکار ندارد با فضه بگوييد بيايد که در اين باغ نيلوفر بيمار، پرستار ندارد بر حاشيه‌ی برگ شقايق بنويسيد: گل، تاب فشارِ در و ديوار ندارد ✍استاد @navaye_asheghaan
رسید صاعقه و شیشه‌ی گلاب شکست شب از در آمد و پهلوی آفتاب شکست چه شعله بود که از شش جهت به باغ افتاد چه زمهریر، که در چشم غنچه خواب شکست ورق ورق نفس آیه‌های قرآن سوخت حریم امن دعاهای مستجاب شکست چقدر غمزده پرسید: بهتری مادر؟ چقدر قلبِ حَسَن بعد این جواب شکست برای این‌که سر غم به چاه بگذارد شکست، قامت نخل ابوتراب شکست ✍ @navaye_asheghaan
باز هم دل، بی قرار روضهٔ مادر شده باز حرف صورت و سیلی و میخ در شده بازهم آتش به جان ما رسیده از دری کز غم سوزاندنش چشم دو عالم، تر شده حرف، حرف بغض و کینه از علی بوده فقط آتشی کز کینه، پنهان زیر خاکستر شده فاطمیه شد، مرور خاطرات درد و داغ علت کون و مکان، تنها و بی یاور شده فاطمیه شد که دل بر منبر اندوه و اشک روضه‌خوانِ رنج‌های دخت پیغمبر شده مهدیِ صاحب زمان دارد به لب شور و فغان آسمان ازاین مصیبت خاکِ غم بر سر شده بین آتش سوخت زهرا، تا علی مانَد فقط سوره‌ی کوثر فدایِ ساقیِ کوثر شده ای علی! مظلوم عالَم! جان فدای غربتت بعد زهرا خود بگو از غنچه‌ی پرپر شده غیر تو مظلوم و غیر فاطمه مظلوم‌تر، نیست در عالَم، غمت از هر غم افزون‌تر شده کی به پایان می‌رسد شب‌های بی مهتاب تو وعد‌ه‌ی دیدارتان درعالم دیگر شده * * دوستت دارم اگرچه روسیاهم روسیاه لطفت امّیدِ منِ شرمنده در محشر شده ✍ @navaye_asheghaan
در گوشِ جهان، گلایه‌ی گریه‌ی توست این شعر پر از کنایه‌ی گریه‌ی توست هرچند که سایه‌بان گرفتند از تو عالم همه زیر سایه‌ی گریه‌ی توست ✍ @navaye_asheghaan
باران دوباره پنجره را بی‌قرار کرد ابر آسمان چشم مرا سوگوار کرد طوفان گرفت و شاخه‌ی یاس از کمر شکست ماندم که باد با نَفَسِ گل چه کار کرد؟ بر فصل باغ، برفِ زمستان نشست و بعد سرما وزید و باغچه را بی‌بهار کرد در سینه‌ی علی همه شب سیب ریشه داشت آتش، نهالِ سیبِ علی را انار کرد ما را به حسرتی ابدی مبتلا گذاشت آن غربتی که فاطمه را بی‌مزار کرد @navaye_asheghaan
جگرم خون و دلم سر به گریبان علی‌ست صبح هم در نظرم شام غریبان علی‌ست گرچه با چاه کند دردِ دل خود ابراز چاه هم بی‌خبر از غُصه‌ی پنهان علی‌ست سند غربت مولاست رخ نیلیِ من سند غربت من، سینه‌ی سوزان علی‌ست بارها دشمن اگر آید و دستم شکند دست بشکسته‌ی من باز به دامان علی‌ست کافران! در حرم وحی نیارید هجوم به خدا قصد شما حمله به قرآن علی‌ست اهل یثرب! ز چه از گریه‌ی من خسته شدید؟ دو سه روز دگری فاطمه مهمان علی‌ست درِ آتش‌زده و ناله‌ی مظلومی من سند مستند سوختنِ جان علی‌ست رفتم اما جگرم بهر علی می‌سوزد به خدا خانه‌ی بی‌فاطمه زندان علی‌ست دارم امید که در حشر پریشان نشود حال آن سوخته‌جانی که پریشان علی‌ست داده تاریخ به هر عصر، گواهی "میثم" کز ازل صبر و رضا پایه‌ی ایمان علی‌ست ✍استاد @navaye_asheghaan