eitaa logo
کانال نوای عاشقان
13.7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
313 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
غمت ز خاطر هفت آسمان نخواهد رفت شکوه داغ تو از یادمان نخواهد رفت تو مادر ملکوتی، دعای هیچ کسی بدون اذن شما، آسمان نخواهد رفت رسوم شهر مدینه همیشه بر عکس است کسی به مجلس ختم جوان نخواهد رفت کسی تسلی خاطر نشد برای علی به این دلیل غمت از میان نخواهد رفت * * بیا مسافر تنها! که غم فقط غم توست غمی که از دل صاحب زمان نخواهد رفت به سمتت آمده از دور شاعری تنها که دست خالی از این آستان نخواهد رفت ✍ @navaye_asheghaan
تا گفت السلام علی...، روضه پا گرفت قلب رئوف حضرت صاحب عزا، گرفت از میخ گفت و از در و دیوار و دود گفت از گرد و خاک چادر و روی کبود گفت از دست بسته‌ی یل‌خیبر، میان خلق افتادن عمامه‌ی حیدر میان خلق لرزید شانه‌های قرار و امان ما بی‌تاب شد ز گریه امام زمان ما از روضه‌خوان بخواه سخن مختصر کند آری بگو رعایت حال پسر کند از شهر غربت پدرش زود بگذرد نام مغیره را به زبان کمتر آورد * * قدری درنگ کرد و از آنجا گریز زد از فاطمه به زینب‌کبری گریز زد از کوچه‌ی مدینه گذشت و به شام رفت با کاروان به کوچه‌ی پُر ازدحام رفت یابن الحسن! به خاطر مادر ظهور کن آقا تو را به زینب مضطر ظهور کن ✍ @navaye_asheghaan
ياری ز که جويد؟ دلِ من يار ندارد يک مَحرم و يک رازنگهدار ندارد! با ديدن سوزِ دلِ من در چمن و باغ با داغ دل لاله، کسی کار ندارد بايد سر و کارش طرف چاه بيفتد يوسف که در اين شهر خريدار ندارد از گريۀ پنهان علی در دل شب‌ها پيداست که دل دارد و دلدار ندارد در گلشن آتش‌زده‌ی عصمت و ايثار پَرپَرشدن غنچه که انکار ندارد با فضه بگوييد بيايد که در اين باغ نيلوفر بيمار، پرستار ندارد بر حاشيه‌ی برگ شقايق بنويسيد: گل، تاب فشارِ در و ديوار ندارد ✍استاد @navaye_asheghaan
رسید صاعقه و شیشه‌ی گلاب شکست شب از در آمد و پهلوی آفتاب شکست چه شعله بود که از شش جهت به باغ افتاد چه زمهریر، که در چشم غنچه خواب شکست ورق ورق نفس آیه‌های قرآن سوخت حریم امن دعاهای مستجاب شکست چقدر غمزده پرسید: بهتری مادر؟ چقدر قلبِ حَسَن بعد این جواب شکست برای این‌که سر غم به چاه بگذارد شکست، قامت نخل ابوتراب شکست ✍ @navaye_asheghaan
باز هم دل، بی قرار روضهٔ مادر شده باز حرف صورت و سیلی و میخ در شده بازهم آتش به جان ما رسیده از دری کز غم سوزاندنش چشم دو عالم، تر شده حرف، حرف بغض و کینه از علی بوده فقط آتشی کز کینه، پنهان زیر خاکستر شده فاطمیه شد، مرور خاطرات درد و داغ علت کون و مکان، تنها و بی یاور شده فاطمیه شد که دل بر منبر اندوه و اشک روضه‌خوانِ رنج‌های دخت پیغمبر شده مهدیِ صاحب زمان دارد به لب شور و فغان آسمان ازاین مصیبت خاکِ غم بر سر شده بین آتش سوخت زهرا، تا علی مانَد فقط سوره‌ی کوثر فدایِ ساقیِ کوثر شده ای علی! مظلوم عالَم! جان فدای غربتت بعد زهرا خود بگو از غنچه‌ی پرپر شده غیر تو مظلوم و غیر فاطمه مظلوم‌تر، نیست در عالَم، غمت از هر غم افزون‌تر شده کی به پایان می‌رسد شب‌های بی مهتاب تو وعد‌ه‌ی دیدارتان درعالم دیگر شده * * دوستت دارم اگرچه روسیاهم روسیاه لطفت امّیدِ منِ شرمنده در محشر شده ✍ @navaye_asheghaan
در گوشِ جهان، گلایه‌ی گریه‌ی توست این شعر پر از کنایه‌ی گریه‌ی توست هرچند که سایه‌بان گرفتند از تو عالم همه زیر سایه‌ی گریه‌ی توست ✍ @navaye_asheghaan
باران دوباره پنجره را بی‌قرار کرد ابر آسمان چشم مرا سوگوار کرد طوفان گرفت و شاخه‌ی یاس از کمر شکست ماندم که باد با نَفَسِ گل چه کار کرد؟ بر فصل باغ، برفِ زمستان نشست و بعد سرما وزید و باغچه را بی‌بهار کرد در سینه‌ی علی همه شب سیب ریشه داشت آتش، نهالِ سیبِ علی را انار کرد ما را به حسرتی ابدی مبتلا گذاشت آن غربتی که فاطمه را بی‌مزار کرد @navaye_asheghaan
جگرم خون و دلم سر به گریبان علی‌ست صبح هم در نظرم شام غریبان علی‌ست گرچه با چاه کند دردِ دل خود ابراز چاه هم بی‌خبر از غُصه‌ی پنهان علی‌ست سند غربت مولاست رخ نیلیِ من سند غربت من، سینه‌ی سوزان علی‌ست بارها دشمن اگر آید و دستم شکند دست بشکسته‌ی من باز به دامان علی‌ست کافران! در حرم وحی نیارید هجوم به خدا قصد شما حمله به قرآن علی‌ست اهل یثرب! ز چه از گریه‌ی من خسته شدید؟ دو سه روز دگری فاطمه مهمان علی‌ست درِ آتش‌زده و ناله‌ی مظلومی من سند مستند سوختنِ جان علی‌ست رفتم اما جگرم بهر علی می‌سوزد به خدا خانه‌ی بی‌فاطمه زندان علی‌ست دارم امید که در حشر پریشان نشود حال آن سوخته‌جانی که پریشان علی‌ست داده تاریخ به هر عصر، گواهی "میثم" کز ازل صبر و رضا پایه‌ی ایمان علی‌ست ✍استاد @navaye_asheghaan
نیازی نیست روضه سر بیاید نباید روضه‌خوان دیگر بیاید برای گریه، این ایّام کافی‌ست فقط گاهی صدای "در" بیاید @navaye_asheghaan
چشمِ در راه مانده‌ام مادر! اشک را بی اراده می‌داند غُصه‌ی ما ز داغِ مرگت را مادر از دست‌داده می‌داند مادر از دست داده یعنی ما -ما که قربان نام یار رَویم- مثل هر داغدیده‌ای، یارب! "کاش" می‌شد سرِ مزار رویم...! کاش می‌شد سر مزارِ بتول با هیاهو می‌آمدیم، خدا...! کاش چون کودکانِ بی‌مادر به سر و سینه می‌زدیم، خدا...! اینَک اما تفاوتی نکند! بسته‌ایم عهد عشق با زهرا از همین راه دور، می‌خوانیم: «السلام علیکِ یا زهرا» السلامُ علیکِ یا اُمّاه ازچه پاسخ نمی‌دهی؟ مادر! گله دارم -به اذن تو- با «میخ» شِکوِه دارم -به اذن تو- با «در» آه... ای میخِ در! بتول است این...! از چه این قدر شعله‌ور شده‌ای!؟ آه... ای در! به این فشارِ عجیب، قاتل مادر و پسر شده‌ای !! آه... ای در! چگونه رویت شد!؟ چه کسی گفته خون به پای تو نیست!؟ میخِ در! شرم کن ز اطفالش... "سینه‌ی حوریه" که جای تو نیست! سینه‌ی حوریه‌ست جای حسن سینه‌ی حوریه‌ست جای «حسین» ... نامِ «ارباب» آمده! برویم، از همین جا به «کربلای حسین» دست نامرد پای مرکب‌ها نعل نو تا که بست، یازهرا زیرِ پایِ ستور... در گودال... استخوان‌ها...شکست... یازهرا... ✍ @navaye_asheghaan
قفس وبالِ بال بود، جای آسمان نبود زمینِ مُرده مقصدِ مسافر زمان نبود دَمی که صاحبِ بهشت، روی خاکْ پا گذاشت قرار بر بهار بود، حرفی از خزان نبود زمین لیاقتِ امانتی که داشت را نداشت -همیشه‌آزموده‌ای- که مَردِ امتحان نبود چگونه شد کسی که چادرش پناه خلق بود میان خلقِ در پناه خویش، در امان نبود؟! مگر زمان چگونه از گذارِ عُمرِ او گذشت که در شمارِ سال‌ها جوان، ولی جوان نبود؟! نمازِ پشتِ در به دائم‌الرُّکوعی‌اش رساند قیامِ در قعود بود، قامتش کمان نبود اگر نبود خطبه‌ای که زد به گوش مأذنه نشانی از علی میان اشهدِ اذان نبود نمازهای ما به سمت قبله‌ی مدینه بود اگر مزارِ قبله‌گاهِ کعبه بی‌نشان نبود ✍
نیمه‌شب‌ها بلند گریه کنید بی‌مدارا... بلند گریه کنید نیمه‌شب برگزار شد مردم- دفنِ زهرا...، بلند گریه کنید گریه کردند بی‌صدا آنجا تا که اینجا بلند گریه کنید چشم‌ها را به سیلِ اشک دهید مثلِ دریا... بلند گریه کنید فاطمیه اگر که، هر جا شد- روضه بَرپا...، بلند گریه کنید بینِ‌مان فرقه‌ی مخالف نیست بی محابا... بلند گریه کنید هر کجا نامِ مادر آمد از- داغِ زهرا...، بلند گریه کنید تکیه‌گاهِ یتیم‌ها، دیگر- مانده تنها...، بلند گریه کنید کودکانش شدند بی‌مادر جانِ مولا بلند گریه کنید بُغضِ زینب، سکوت‌هایِ حسن- کشته ما را...، بلند گریه کنید اشک‌های حسین شد جاری گریه‌‌کن‌ها! بلند گریه کنید... ✍ @navaye_asheghaan
در خانه چه تلخ است که مردی بنشیند مردی که نشد وقت نبردی بنشیند مردی که به صد معرکه از پای نیافتاد، یک گوشه، دل آزرده‌ی دردی بنشیند در چشم پسر، تلخ‌تر از زهر همین است: اشک پدری بر رُخِ زردی بنشیند شمشیرِ علی خاک گرفته که مبادا- بر آینه‌ی آیین، گردی بنشیند این شعر شد اندازه‌ی یک "آه" از آن داغ ای کاش بر آیینه‌ی سردی بنشیند ✍حجت‌الاسلام @navaye_asheghaan
جز نام تو را به لب نبُردم... زهرا غیر از تو به کس دل نَسِپُردم... زهرا در آخر روضه‌های تو می‌گویم... شرمنده که از غمت نَمُردم زهرا ✍
حق و ناحق را به شکلی تازه درمی‌آورند جای ایمان و یقین، اما اگر می‌آورند بوی آتش می‌دود در کوچه‌باغ نخل‌ها کیستند اینان که بغضی شعله‌ور می‌آورند؟ این جهنم‌جایگاهان را چه کاری با بهشت؟ خیر مطلق را نمی‌فهمند، شر می‌آورند جبهه‌ی جنگ جمل اینجاست یا بیت بتول؟ با چه رویی کینه‌ها را پشت در می‌آورند؟ صبر حیدر معجزه‌ست اما ولی‌نشناس‌ها پشت اعجاز سکوتش حرف درمی‌آورند بعد پیغمبر مسلم بود زهرا رفتنی‌ست ناکسان دارند اسباب سفر می‌آورند کاروان کوچکی در نیمه‌ی شب بعد از این زیر نور ماه مفقودالاثر می‌آورند ✍ @navaye_asheghaan
قرآنِ مُصوّر است زهرا سرچشمه‌ی کوثر است زهرا گویند بهشت مصطفی اوست تعبیر چنین اگر چه نیکوست عطری ز وجود او بهشت است پاداش درود او بهشت است فرمود نبی رسولِ رحمت قبل از دو هزار سالِ خلقت وقتی نه زمین و آسمان بود نه جن و بشر، نه این جهان بود با خویش خدای، عهد کرده است سوگند به حق خویش خورده است تا دور کند عذاب خود را در حشر ز دوستان زهرا خالق به ملائک سماوات می‌کرد ز سجده‌اش مباهات حق را به کمال، بندگی کرد در بیتِ اجاره زندگی کرد در خانه که طرح زندگی ریخت یک پرده‌ی قیمتی نیاویخت فرمود علی امامِ زهرا کز دیدن آن بتول عذرا آرامش من فزوده می‌شد غم‌های دلم زدوده می‌شد در خانه‌ی ما همه صفا بود انگیزه‌ی زندگی، خدا بود رفتار جز از ادب نکردیم یکبار به هم غضب نکردیم می‌پخت غذا و خانه می‌رُفت وز شِکوِه به من سخن نمی‌گفت او دار و ندار مرتضی بود همسر نه، که یار مرتضی بود با عزت نفس و بردباری نُه سال نمود خانه‌داری آن پاره‌ی پیکر محمد از خانه‌ی خود برون نیامد جز بهر رضای حق تعالی وقتی که غریب بود مولا چون دید که یاری از امام است در خانه نشستنش حرام است از خانه برآمد و برآشفت از حقِّ ولایت علی گفت ای باخته دل به نام زهرا هان، این تو و این مرام زهرا ای بانوی دین‌مدار! هشدار ایمان و حیای خود نگهدار سرمشق ز طاعتش بگیریم درسی ز قناعتش بگیریم ای خیر کثیر بی کرانه وی خُلق عظیم را نشانه محبوب‌ترینِ خلقِ هستی در دیده‌ی مصطفی تو هستی تو جامع آیه‌های حُسنی در چشم علی خدای حُسنی گفتار تو چشمه‌های نور است یک جلوه از آن، دعای نور است ای دست خدا تو را سرشته گویند هزارها فـــرشتــه تکبیر به سجده و رکوعت تسبیح به خشیت و خضوعت تسبیح تو وِرد اهل راز است بهتر ز هزارها نماز است زهد تو به روزگار پیداست از چادر وصله‌دار پیداست هر ریشه‌ی آن ز زلف حورا هر وصله‌ی آن ز لیف خرما ای گل که در آستان خانه پژمرده شدی به تازیانه دل‌ها به مصیبتت شکسته داغ تو به جان ما نشسته ای مادر خاندان مظلوم بِسْتایمت از زبان معصوم کز غربت تو زبان گشودند "مَمنوعَةُ اِرثُها " سرودند باید به تو ای عزیزِ جان گفت دردی که به کس نمی‌توان گفت ✍مرحوم استاد
سرنوشت آن گل پرپر نمی‌دانم چه شد شرح این خون‌گریه را آخر نمی‌دانم چه شد احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود آن سفارش‌های پیغمبر نمی‌دانم چه شد روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت آشیانش سوخت، بال و پر نمی‌دانم چه شد چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد «در» که کلاً سوخت، میخ در نمی‌دانم چه شد بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید حالت گلبرگ نیلوفر نمی‌دانم چه شد شد فدک سیراب از سرچشمه‌ی پهلوی او لاله‌های رسته بر بستر نمی‌دانم چه شد دست‌های شوهرش زخمی شد از ردّ طناب ریسمان بر گردن حیدر نمی‌دانم چه شد هیچ کس قبر شریفش را نمی‌داند کجاست آخرِ این قصه را دیگر نمی‌دانم چه شد ✍
در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست تا فاطمه زنده‌ست علی خانه‌نشین نیست ای دستِ پر از پینه ز چرخاندن دستاس افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست... انصار هم از خطبۀ تو شرم نکردند کردند بهانه که چنان است و چنین نیست غصب فدک این بود که نام تو نباشد پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست کو چادر خاکی شده؟ کو دامن مولا؟ تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست جایی که علی هست، معاویه چه کاره‌ست قرآنِ سر نیزه که قرآنِ مبین نیست! ای کاش که خود را برسانم به رکوعش زیرا که به جز نام تواَش نقش نگین نیست مقصود خدا از دو جهان، خلقت زهراست «المنّة ‌للّه» که این است و جز این نیست @navaye_asheghaan
یک عُمر شکستِ دشمنش را دیدند آن جلوه‌ی خیبر شکنش را دیدند افسوس که داغِ فاطمه کاری کرد زانو به بغل گرفتنش را دیدند @navaye_asheghaan
گریه کنید! مادر ما بیگناه بود گریه کنید! مادر ما پا‌به‌ماه بود حوریه‌ای که برگ گل آسیب می‌زدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود یک مرد هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود جای تمام شهر برایش علی گریست جای تمام شهر علی غرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند ورنه به آهِ فاطمه عالم تَباه بود هم‌صحبتی نداشت دگر بعد فاطمه تنها کسی که گوش به او داد، چاه بود رغبت نداشت پا بگذارد به خانه‌اش راه عبورش از وسط قتلگاه بود سروده گروه ادبی @navaye_asheghaan
همدست شد مسمار با دیوار، با در در بین دود و شعله گیر افتاد، مادر حال و هوای خانه یکباره عوض شد افتاد روی مادر ما بی‌هوا در باید بسوزد در هوای شمع اما... این بار سوزانده پَرِ پروانه را در در پیشِ رو زهرا نبود؟ ای بی حیا میخ در پشتِ سر زهرا نبود؟ ای بی حیا در از آن زمان که مادر ما را زمین زد ما بچه‌های فاطمه قهریم با در از پا درآوردند آخر مرتضی را دیوار، آتش، کوچه و همسایه‌ها، در مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه در کربلا باقی چوبش شد عصا، در در کربلا زینب گلی گم کرده بود و می‌گشت در گودال دنبال برادر سروده گروه @navaye_asheghaan
فدای دینِ خداوند، خونِ فاطمه شد دریغ و درد که دنیا بدونِ فاطمه شد @navaye_asheghaan
او در دل شعله بود و بی واهمه ماند خواند از علی و میان آن همهمه ماند دنیا همه‌دم، رنگ عوض کرد ولی او فاطمه بود و تا ابد فاطمه ماند ✍ @navaye_asheghaan
این شهرِ بی‌وفا به «علی» مَرحمت نداشت این داغدیده را نظرِ تسلیت نداشت ای روزگار! قبل جسارت به فاطمه قُنفذ در این حکومت غاصب سِمَت نداشت* دیوار‌های سنگی کوچه که جای خود دیوار خانه نیز به من معرفت نداشت عالَم کنار من همه در امنیت ولی زهرا درون خانه‌ی من امنیت نداشت مسمار، در مقابل و دیوار پشتِ سر راهِ نجات، همسرم از هر جهت نداشت یک‌بار هم برای شفایش دعا نکرد او بعد کوچه آرزوی عافیت نداشت او را نبی به دست گرفت و به عرش بُرد زیرا برای دفن، زمین ظرفیت نداشت ✍ *خلیفه دوم در زمان خلافتش، قُنفذ بن عُمير بن جُدعان تيمي را به عنوان کارگزار و والی مکه قرار داد. 📚انساب الاشراف بلاذری، ج ١٠، ص ١۵۵ @navaye_asheghaan
به‌مناسبت هفتمین روز شهادت حضرت زهرا (س) هفت روز است که این باغ، سیه‌پوشِ غم است هرچه هر سو نگرم یک گل و یک غنچه کم است طایر قدسی این باغ، پرش سوخته است باغبان مانده و باغی که درش سوخته است هفت روز است که این خانه ندارد مادر کودک خانه دمادم به لب آرد مادر مادرم نیست که تا شانه زند بر مویم غم بی مادری‌ام را به پدر می‌گویم یاد آتش‌زدن خانه کنم هر شب و روز دود آن شعله بُود بر در و دیوار هنوز وای آن‌روز که در خانه‌ی ما، «در» می‌سوخت دل ما، قلب پدر، سینه‌ی مادر می‌سوخت آنچه آن‌روز در اینجا هدف دشمن بود کشتن و سوختن و بستن و بشکستن بود... ✍مرحوم استاد @navaye_asheghaan