#رمــان_ســلــام_بـر_ابـراهـیـم
📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهیم_هادی"
#قسمت_پنجاه_و_هفتم(بخش اول)
*مداحي*
✔️راویان:اميرمنجر، جواد شيرازي
🔸ابراهيم در دوران دبيرستان به همراه دوستانش هيئت جوانان وحدت اسلامی را برپا کرد.
او منشاء خير براي بسياري از دوستان شد. بارها به دوستانش توصيه ميكرد
كه براي حفظ روحيه ديني و مذهبي از تشكيل هيئت در محله ها غافل نشويد. آن هم هيئتي كه سخنراني محور اصلي آن باشد.
🔸يكي از دوستانش نقل ميكرد كه: سالها پس از شهادت ابراهيم در يكي از مساجد تهران مشغول فعاليت فرهنگي بودم. روزي در اين فكر بودم كه با چه وسيله اي ارتباط بچه ها را با مسجد و فعاليتهاي فرهنگي حفظ كنيم؟
همان شب ابراهيم را در خواب ديدم. تمامي بچه هاي مسجد را جمع كرده
و ميگفت: از طريق تشكيل هيئت هفتگی، بچه ها را حفظ كنيد!
بعد در مورد نحوه كار توضيح داد و...
مــا هم ايــن كار را انجام داديم. ابتــدا فكر نميكرديم موفق شــويم. ولي باگذشت سالها، هنوز ازطريق هيئت هفتگي با بچه ها ارتباط داريم.
🔸مرام و شيوه ابراهيم در برخورد با بچه هاي محل نيز به همين صورت بود. او پس از جذب جوانان محل به ورزش، آنها را به سوي هيئت و مسجد سوق ميداد و ميگفت: وقتي دست بچه ها توي دست امام حسين(ع)قرار بگيره مشكل حل ميشه. خود آقا نظر لطفش را به آنها خواهد داشت.
🔸ابراهيم از همان دوران دبيرستان شروع به مداحي كرد. بقيه را هم به خواندن و مداحي كردن ترغيب ميكرد. هر هفته در هيئت جوانان وحدت اسلامی به همراه شهيد عبدالله مسگر حضور داشت و مداحي ميكرد.
اين مجموعه چيزي فراتر از يك هيئت بود. در رشد مسائل اعتقادي و حتي
سياسي بچه ها بسيار تأثيرگذار بود.
🔸دعوت از علمائي نظير علامه محمدتقي جعفري و حاج آقا نجفي و استفاده از شخصيتهاي سياسي، مذهبي جهت صحبت، از فعاليتهاي اين هيئت بود.
لذا مأموران ســاواك روي اين هيئت دقت نظر خاصي داشــتند و چند بار
جلوي تشكيل جلسات آن را گرفتند.
🔸ابراهيم، مداحي را از همين هيئت و همچنين هنگامي كه ورزش باستاني انجام ميداد آغاز كرد. در دوران انقلاب و بعد از آن به اوج خود رسيد. اما نكته مهمي كه رعايت ميكرد اين بود كه ميگفت: براي دل خودم ميخوانم. سعي ميكنم بيشتر خودم استفاده كنم و نيت غيرخدايي را در مداحي وارد نكنم.
٭٭٭
🔸روي موتور نشســته بود. به زيبايي شروع به خواندن اشعاري براي حضرت زهرا (س) نمود.
خيلي جالب و سوزناك بود. از ابراهيم خواستم كه در هيئت همان اشعار را
به همان سبك بخواند، اما زير بار نرفت! ميگفت: اينجا مداح دارند، من هم كه اصلا صداي خوبي ندارم، بيخيال شو...
اما ميدانستم هر وقت كاري بوي غيرخدابدهد، يا باعث مطرح شدنش شود ترك ميكند. در مداحي عادات جالبي داشت. به بلندگو، اكو و ... مقيد نبود.
بارها ميشد كه بدون بلندگو ميخواند.
در سينه زني خيلي محكم سينه ميزد ميگفت: اهل بيت همه وجودشان را
براي اسلام دادند. ما همين سينه زني را بايد خوب انجام دهيم.
#قسمت_پنجاه_هفتم_ادامه_دارد...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686
#رمــان_ســلــام_بـر_ابـراهـیـم
📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهیم_هادی"
#قسمت_پنجاه_و_هفتم(بخش دوم و آخر)
*مداحی*
راویان:امیرمنجر،جواد شیرازی
🔸در عروسيها و در عزاها هر جا ميديد وظيفه اش خواندن است ميخواند.
اما اگر ميفهميد به غير از او مداح ديگري هست، نميخواند و بيشتر به دنبال استفاده بود.
ابراهيم مصداق حديث نورانــي امام رضا(ع)بود كه ميفرمايد: (هر كس
براي مصائب ما گريه كند و ديگران را بگرياند، هر چند يك نفر باشد اجر او
با خدا خواهد بود.
هر كه در مصيبت ما چشمانش اشك آلود شود و بگريد، خداوند او را با ما محشور خواهد كرد. )(📗-مستدرك الوسائل ج1 ص386)
🔸در عزاداريها حال خوشــي داشت. خيلي ها با وجود ابراهيم و عزاداري او شور و حال خاصي پيدا ميكردند.
ابراهيم هر جايي که بــود آنجا را كربلا ميكرد! گريه ها و ناله هاي ابراهيم شــور عجيبي ايجاد ميكرد. نمونه آن در اربعين سال 1361 در هيئت عاشقان حسين(ع)بود.
بچه هاي هيئتي هرگــز آن روز را فراموش نميكنند. ابراهيم ذكر حضرت
زينب(س) را ميگفت.
او شور عجيبي به مجلس داده بود. بعد هم از حال رفت و غش كرد! آن روز حالتي در بچه ها پيدا شدكه ديگر نديديم. مطمئن هستم به خاطر سوز دروني و نََفس گرم ابراهيم، مجلس اينگونه متحول شده بود.
🔸ابراهيــم در مورد مداحــي حرف هاي جالبي ميزد. ميگفــت: مداح بايد آبروي اهل بيت را درخواندنش حفظ كند، هر حرفي نزند. اگر در مجلســي شرايط مهيا نبود روضه نخواند و...
ابراهيم هيچوقت خودش را مداح حساب نميكرد. ولي هر جا كه ميخواند شور و حال عجيبي را ايجاد ميكرد.
🔸ذكر شهدا را هيچ وقت فراموش نميكرد. چند بيت شعر آماده كرده بود كه اســم شهدا علي الخصوص اصغر وصالي و علي قرباني را مي آورد و در بيشتر مجالس ميخواند.
٭٭٭
🔸شب تاسوعا بود. در مسجد، عزاداري باشكوهي برگزار شد. ابراهيم در ابتدا خيلي خوب ســينه ميزد. اما بعد، ديگــر او را نديدم! در تاريكي مجلس، در گوشه اي ايستاده و آرام سينه ميزد.
سينه زني بچه ها خيلي طولانی شــد. ساعت دوازده شب بود كه مجلس به پايان رسيد.
موقع شــام همه دور ابراهيم حلقه زدند. گفتم: عجب عزاداري باحالي بود، بچه ها خيلي خوب سينه زدند.
ابراهيم نگاه معني داري به من و بچه ها كرد و گفت: عشقتان را براي خودتان نگه داريد!
وقتي چهره هاي متعجب ما را ديد ادامه داد: اين مردم آمده اند تا در مجلس قمربني هاشم(ع)خودشان را براي يكسال بيمه كنند.
وقتي عزاداري شــما طولانی ميشــود، اينها خسته ميشــوند. شما بعد از مقداري عزاداري شام مردم را بدهيد.
بعد هرچقدر ميخواهيد ســينه بزنيد و عشــقبازي كنيد، نگذاريد مردم در
مجلس اهلبيت احساس خستگي كنند.
#پایان_قسمت_پنجاه_و_هفتم
#رمان_ادامه_دارد...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686