به یاد سال های دفاع مقدس
روزگاری عشق بود و عاشقانی داشتیم
در حریم آتش و خون ارغوانی داشتیم
روزگاری بود در اوج سعادت خواستن
راهی دشت خطر ، ما کاروانی داشتیم
جبهه بود و عشق بود و جان فشانی های ما
در دل سنگر همیشه آشیانی داشتیم
گرچه سنگر بود امّا با توسّل های خود
ما ز حَبْلُ اللّٰه در کف ریسمانی داشتیم
بس که پرپر می شدند آنجا شقایق های سرخ
در میان جبهه حتیّٰ بوستانی داشتیم
بود هر سنگر زیارتگاه یار دلنواز
زآن سبب در سنگر خود میهمانی داشتیم
تا برانیم از حریم خویش خصم خویش را
وقت رزم خود هجوم بی امانی داشتیم
در میان جبهه های عشق و ایثار و وفا
ما دلاور مردهای جاودانی داشتیم
بهر آزادیّ قدس و کربلا از دست خصم
جان به کف بودیم و عزم بی کرانی داشتیم
سرخ می تابید بر ما آفتاب از هر کران
مثل خاک جبهه گلگون آسمانی داشتیم
از فراق لاله های سرخِ در خون غوطه ور
همچو "یاسر" چشم های خون فشانی داشتیم
**
محمود تاری «یاسر»
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_نوای_ذاکرین💠
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
4_5850260844637587589.mp3
6.58M
🌹#ورود_حضرت_معصومه_س
🎤حاج محمود کریمی
تو عشق ، حضرت سلطانی
بانوی ، اول ایرانی ۲
دست زائرات ، پیمونه شده
سقاخونه ها ، میخونه شده
حرمت قبله ی عشق دل دیوونه شده
اذن دخول حرم تو یا زینبه س
دست عطا و کرم تو با زینبه س
روی دست ما ، این پرچمه
اشفعی لنا ، یا فاطمه س
اذن دخول حرم تو، یا زینبه س
دست عطا و کرم تو، با زینبه س ۲
امشب عرش ، از زمین معلومه
با نوره ، حضرت معصومه ۲
امشب آسمون ، نورانی شده
حال عاشقا ، طوفانی شده
سفر عرش و بهشتم دیگه مجانی شده
نقش و نگار روی گنبد، یا زینبه س
حاله ی نور دور مرقد، با زینبه س
اذن دخول حرم تو، یا زینبه س
دست عطا و کرم تو، با زینبه س ۲
مجنون ، عشق هشتم هستم
مدیون ، بانوی قم هستم ۲
یاد کربلا ، یاد مدینه
این دل حاجتش،امشب همینه
حرم زینب کبرا رو دوباره ببینه
ذکر جنونه دل شیعه، یا زینبه س
عشق تو آب و گل شیعه، با زینبه س
اذن دخول حرم تو، یا زینبه س
دست عطا و کرم تو، با زینبه س ۲
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_نوای_ذاکرین💠
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
موعود رسولان.mp3
3.21M
بر صبح جهان سایه شر
در ظلمت شب نسل بشر
لبریز جهالت همه جا سرتاسر
🎤 #حنیف_طاهری
#️⃣ #استودیویی
#️⃣ #ولادت_پیامبر_اکرم
#️⃣ #رسول_الله
#️⃣ #هفته_وحدت
❇️ #جدید
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_نوای_ذاکرین💠
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
🎙 #مومنی
#⃣ #دفاع_مقدس
#⃣ #روایتگری
ایشون که عرض میکنم آقای رحمت الله صادقی ، ذاکر خوبی بود ، از ذاکرهای پخته اهل بیت ، خودشم شاعر بود تو همین تهران رفیقی داشت میگفتش که : رفیقی داشتم ، این رفیقم ما به شهادت رسید،داداشش با ما تماس گرفت گفت فلانی از این رفیق یه دختر مونده این دختر جیگر ما رو آتیش زده" بس که گریه میکنه..." تعجب نکنید آقا اینو از خانم ها باید بپرسید ، دختر اگه بزرگم بشه باز میگه بابا یه چیز دیگه ست، بهترین جهیزیه رو به دختر بدن ، ولی باباش نباشه ها ...... بعد از مدتها جنازه باباش رو آورده بودن براش ، گفت من باید بابام رو ببینم ، گفتیم چهارتا تیکه استخوانه روی کفن رو باز نکن ، به زور کفن رو باز کرد، یه وقت دیدن جمجمه بابا رو برداشته به سینه ش چسبانده بود وقتی به زور میخواستن جدا بکنن ، گفت یه لحظه صبر کنید ، این استخوان دست بابا رو برداشت گذاشت رو سر ، گفت اخی دست بابا چقدر مهربونه ..... آقای رحمت الله صادقی ایشون توراه کربلا از دنیا رفتن ایشون نقل میرد ، رفیقمون بود و زنگ زد به ما و گفتش آقا بالاخره شهید شده ، دعا کن ؛ یه دخترم ازش به یادگار مونده این دختر دیگه داغ ما رو هی هر روز بیشتر میکنه ، بعد از مدتی زنگ زد فلانی بهشت زهرا بیا ؛ چه خبره ؟ دختر شهید به رحمت خدا رفته ، مرد. میگفت رفتیم بهشت زهرا قصه رو سوال کردیم چی شد آقا؟ بعد از این که اومدین خونه؟ همسر شهید میگفت این دختر خیلی بی طاقتی میکرد در فراغ باباش ، خیلی ؛ تعجب هم نداره اونایی که دختر دارن ، من خودم دختر دارم میفهمم یه وقتایی بچه های ما زنگ زده بودن می گفتن آقا یه دختر بچه پنج ساله ای دارم می گفتش رفته زیر پتو عکس شما رو گرفته ، هی داره گریه میکنه میگه دلم برا بابام تنگ شده ، ماها که دختر داریم میفهمیم این چیز ها بعید از ذهن نیست زیاد ، میگفت این دختره خیلی بی طاقتی میکرد ، همسر شهید میگفت هر روز میومد روبرو عکس باباش میشست شروع میکرد با باباش حرف زدن ، باباش که جواب نمیداد میومد پیش من گریه کردن، مادر بابا جواب نمیده .... منم میموندم چی بگم یه روز عصبانی شدم از کوره در رفتم ، آروم یه دونه به صورت دخترم زدم ، دخترم رفت تو اطاقش فقط هی میگفت مادر دیگه گریه نمیکنم ، قول میدم ، دیگه گریه نمیکنم قول میدم ...." میگفت فردا صبح هر چی منتظر شدم دیگه دخترم نیومد...رفتم در اطاق رو باز کردم ، صداش کردم دخترم ، عزیزم ، جواب نداد ، اومدم پتو رو زدم کنار دیدم زیر پتو قاب عکس بابا رو به سینه چسبانده...... آنقدر گریه کرده ، دق کرده ، مرده و از دنیا رفته .....
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_نوای_ذاکرین💠
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
4_556979832915755257.mp3
818K
🌷روایت جان دادن دختر شهید از فراغ پدر با روایتگری حجت الاسلام سید حسین مومنی🌷
🎙 #مومنی
#⃣ #دفاع_مقدس
#⃣ #روایتگری
♻️ #نَشـــــــر_صَــــدَقِہ_جاری
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_نوای_ذاکرین💠
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
ای کاش...
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا!
شهادت قسمت ما میشد ای کاش
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #دفاع_مقدس | #آرزوی_شهادت
♻️ #نَشـــــــر_صَــــدَقِہ_جاری
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_نوای_ذاکرین💠
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
🏴 پدرم را خدا بیامرزد...
پدرم را خدا بیامرزد
مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را
کارگر بود، اهل معدن بود
از میان زغالها در کوه
عصرها رو سفید برمیگشت
سربلند از نبرد با صخره
او که خود قلهای فروتن بود
پا به پای زغالها میسوخت
سرخ میشد، دوباره کُک میشد
کورهای بود شعلهور در خود
کورهای که همیشه روشن بود
بارهایی که نانش آجر شد
از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش یکی دو تا که نبود
دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوههای پابرجا
از درون مخوف تونلها
هفتخوان را گذشت و نان آورد
پدرم که خودش تهمتن بود
پدرم مثل واگنی خسته
از سرازیر ریل خارج شد
بیخبر رفت او که چندی بود
در هوای غریب رفتن بود
مردِ دشت و پرنده و باران
مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد
کارگر بود، اهل معدن بود
✍🏻 #موسی_عصمتی
🏷 #کارگران_معدن
♻️ #نَشـــــــر_صَــــدَقِہ_جاری
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_نوای_ذاکرین💠
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠