#روضه_شهادت_امام_حسن_مجتبی(ع)
▪️▪️▪️
↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️
💠#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکربن💠
[﷽][﷽][﷽][﷽][﷽]
سوگند به نام دل ربایش
نوراست وجود و ابتدایش ..
با خلق حسن کرده مباهات
از روز ازل ذات خدایش ..
آنان که نوشتند کریمش
مارا بنویسند گدایش ..
بخشید سه بار هر چه را داشت
جان همه ی خلق فدایش ..
هرقلب که پسند قلب زهراست
شد هرکه عزیز مجتبایش..
هستند تمام انبیاهم
محتاج عطای دستهایش..
هم او شده راضی از خداهم
هم بوده رضایش به رضایش..
چشمان حسین بر لب اوست
وقتی حسن است مقتدایش..
در معرکه ی جمل که آمد
دیدند به شکل مرتضایش..
آنقدر رئوف است که میخورد
در پیش جزامیان غذایش..
آن مرد هرآنچه ناسزا گفت
آخر نشنید ناسزایش..
تازه به کرم نوازشش کرد
جا داد به او بین سرایش..
صد بحر اگر که مدح گویم
یه قطره نگفتم از ثنایش..
آنقدر بلا به او رسیده
آندم که بگویم از کجایش ..
از کوچه نپرسید از این مرد
یک عمر شدست مبتلایش ..
جانسوز تر از داغ زهرا
از کل غم جهان برایش..
یا ران مقربش کشیدند
سجاده و فرش زیر پایش..
دردست که زهر خورده آقا
از همسر بی مهرو وفایش ..
خونی شده با سرمه سختش
دست کرم و گره گشایش ..
قاسم به سر و صورت خودزد
خونی شده تا دید عبایش..
پا میکشد این مرد پر از درد
در حجره به روی بوریایش ..
آنقدر جگر به دامنش ریخت
تا جوهره رفت از صدایش..
بگزار بماند به قیامت
دنیاکه نفهمید بهایش ..
آتش زده بر تمام عالم
لایوم که یوم کربلایش..
گر کرببلا همیشه جاریست
صلح حسن است مقتدایش..
صد شکر که سنگها نخورردند
برصورت مثل مصطفایش ..
صد شکر که نیزه ای نیامد
تا قطع کند صوت رسایش ..
صد شکر نبود خنجری کند
تا بوسه بگیرد از قفایش..
شنیدید همه اومدن وقتی زینب اومد در خونه بنی هاشم سراسیمه همه رو خبر کرد همه داداش اومدن دور حسن رو گرفتن جناده میگه من دیدم پر از خون شده تشت ..
جناده به من بگو این لخته خونه که میگی خوب نظاره کن جناده میگه من وقتی نگاه کردم دیدم پاره های جگر حسنه ،زن و بچه مادر قاسم ،عبدالله همه گریه میکردن اما وقتی حسین اونطوری بلندبلند گریه میکرد .
چشمش رو باز کرد ،خدا چشمت رو گریون نبینه حسین جان ...
حسین جان بهت بگم روز تو بدترین روزه تو عالم تا قیامت روزی مثل روز تو نیست ..
دورت رو میگیرن،الله اکبر دست تو دست ابی عبدالله جون داد ،همه برادران ایستادن ..
سفارش کرد بچه هامون ببر کربلا ..
چشماشو که بست شیون و واویلا تو خانه مجتبی بلند شد همه ناله میزدن بدن مبارکشو تو تابوت گذاشتن، اولین بدنه که در روز میخواد دفن بشه ..
آن زن نانجیبه اومد جلو ،اومده بودن طواف بدن کنار قبر پیغمبر ..
گفت من نمیزارم اینجا بدن حسن رو دفن کنید ،یکی برخاست گفت نانجیبه یه روز به جنگ علی میای با شتر و جمل میخوای جلوی حق رو بگیری ،امروزم اومدی میخوای جلوی پاره تن رسول الله رو بگیری و نزاری دفن کنند،فردا میترسم فیل سوارشی و خانه کعبه رو خراب کنی ،گفت آی بنی مروان شما ایستادید به من جسارت میکنن خودش دستور داد بدن رو تیر باران کنند ..
حالا ابی عبدالله و بنی هاشم بیشتر عباس ایستاده ،داره نگاه میکنه بدن داداششو تیر باران کردن ..
که انگار خون تو چشمای عباس جمع شد ،همینطوری بر گشتند خانه تیرها رو آوردن بیرون نمیدونم ،هرچه بود کفن رو عوض کردند آوردند بقیع بدن رو دفع کردند ..
بدن امام حسن رو تیر باران کردند جلو چشم حسین ، وقتی اومد کنار علقمه دید بدن داداشش رو طوری تیر باران کردن که اگر بخواد هر تیری رو بیرون بیاره بدن جدا میشه ،صدا زد الان کمرم شکست امیدم قطع شد ....
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_نوای_ذاکرین💠
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
#روضه_شهادت_امام_حسن_مجتبی(ع)
💠#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکربن💠
اللهمّ صلّ علی فاطمهٔ و أبیها و بعلها و بنیها و السّرّ المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک...
"يا رب الحَسن، بحق الحَسن، اِشف صدر الحَسن، بظهور الحجة، يا رب الحسین، بحق الحُسین، اِشف صدر الحسین، بظهور الحجة ، يا رب الحجة، بحق الحجة، اشف صدر الحجة، بظهور الحجة "
هر کس از دل دعا دارد
امیدی بر شفا دارد
درد ما را تویی درمان
درد دوری دوا دارد
چشمم به در است بیا مهدی
وقت گذر است بیا مهدی
با چشمم راهت را جارو زده ام
من منتظرم من منتظرم
با دست خالی بر تو رو زده ام
من منتظرم من منتظرم
بیا آقای من...
حالا همه آقا و مولامون رو صدا بزنیم:...
یاصاحب الزمان...
السّلامُ عَلیکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رسولِ اللّهِ یا حُجةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سیدناوَ مَولانا اِنا توجَّهنا وَستَشفَعنا وَ توسلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یدی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
تا شود راضی ز اعمالم خدا گفتم حسن
مادرش بر سینه زد! آرام تا گفتم حسن
خود گرسنه ماند و سگ را با غذایش سیر کرد
هر کسی گفت از کَرَم، گفت از سَخا، گفتم حسن
یا کریم و یا ربِ وقتِ مناجاتم شده
من هم از سوز جگر وقت دعا گفتم حسن
ناامیدِ کوچه ها کِی ناامیدم می کند؟
زود حل شد مشکل من هر کجا گفتم حسن
نام او را می برم زهرا تفضّل می کند
تا بگیرد فاطمه دستِ مرا گفتم حسن
*چندین مرتبه سراغ داریم حضرت زهرا سلام الله علیها گله کردن از روضه خوانها، که مگر حسن پسر من نبود؟ چرا برا حسنم اشک نریختید؟ روضه نخواندید؟ چرا مجلس روضه براش نگرفتید؟ به اون شاعر فرمودند: چرا برا حسنم شعر نمیگی؟....*
در شلوغیِ حرم ناله زدم ای بی حرم!
هر زمان رفتم به پابوسِ رضا گفتم حسن
کربلایی ها همه ذکر حسین گفتند و من
با حسین بن علی در کربلا گفتم حسن
فکر کردم در بقیع ام، گوشه ای کِز کرده ام
بی صدا مرثیه خواندم بی صدا گفتم حسن
کوچه های تنگ یک روزه حسن را پیر کرد
رد شدم با گریه از این کوچه ها گفتم حسن
*عبدالزهرا روضه خون بود، در عالم رؤيا خواب امام حسن مجتبي عليه السلام رو ديد، آقا! فرمود: عبدالزهرا! چرا روضه ي مارو نمي خوني؟ گفت: آقاجان! من يه عُمري روضه خون شما هستم، مگه روضه ي شما همين نيست كه به ما رسوندن، روضه ي زهر و طشت و پاره هاي جگر شما؟ آقا فرمود: اين روضه مَنِ، اما اون روضه اي كه من رو كشت اين روضه نبود، به گريه كن هاي ما بگيد: بچه بودم مادرم ميخواست از خونه بره بيرون، گفتم: مادر! مگه ميشه بدون من بيرون بري؟ پسر بزرگت منم، كجا بدون من ميخواي بري؟
امام حسن ميگه:با چه غروري دستم رو انداختم توي دستِ مادرم، يه نگاه به بابام كردم، بابا خيالت راحت من دارم با مادرم ميرم، همه جا رو هم نگاه مي كردم كسي نگاهِ چپ به مادرم نكنه، رفتيم مسجد از اونجا برميگشتيم خونه، تا رسيديم به كوچه ي بني هاشم، عبدالزهرا! نانجيبي كه در همه ي عالم مثالش پيدا نميشه، بين راه اومد راهِ من و مادرم رو سد كرد؛ قباله ي فدك دست مادرم بود، نانجيب گفت: فاطمه! قباله ي فدك رو بده من، مادرم گفت: قباله رو نميدم، خدا برا هيچ بچه اي نياره، جلو چشمم چنان به صورت مادرم زد، تا به خودم اومدم ديدم مادرم روي زمين افتاد... عبدالزهرا اينجا بود، گوشواره ي مادرم شكست، واي مادرم! مادرم! مادرم...*
مگه یادم میره، من بودم و یه گلِ پرپر
مگه یادم میره، خاکِ روی چادرِ مادر
مگه یادم میره، زخمِ روی بالِ کبوتر
مگه یادم میره، خونابه ی صورتِ مادر
*عبدالزهرا! تا اينجا دستِ من توي دستِ مادرم بود، اما از اينجا به بعد من عصاي دستِ مادرم شدم، هي ميگفت: حسنم مادر چيزي نشده، اما چشمام يه كم تار مي بينه... عبدالزهرا! ديدم مادرم داره راه رو اشتباهي... ناله بزن یا زهرا!...
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
داد زد بر سر مادر به غرورم برخورد
ایستادم به نوک پنجۀ پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
خدایا به پاره های جگر امام مجتبی، به غریبی اماممجتبی که هم تو خونه غریب بود و هم بیرون خونه، به گریه های امام حسین بالا سرش، به اشک های عمه ی سادات زینب کبری، خدایا! فرج امام زمان ما برسان، در ظهورش تعجیل بفرما، رهبر عزیزتر از جانمون رو حفظ بفرما، انقلاب مارو به انقلاب امام زمانمان متصل بفرما، شر اسرائیل و آمریکا و انگلیس به خودشون برگردان، مردم مظلوم غزه را نصرت عطا بفرما، مرگ مارو شهادت در رکاب امام زمانمان قرار بده، اموات ما ببخش و بیامرز، شهدای ما مقامشون عالیست متعالی بگردان... خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار... تعجیل در ظهور آقا امام زمان، شادی ارواح طیبه شهدا، شادی روح اموات صلوات بلند و جلیل...*
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_نوای_ذاکرین💠
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2