eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
16.5هزار دنبال‌کننده
2 عکس
8 ویدیو
1 فایل
گلچین تخصصی و بروز اشعارونواهای مذهبی روضه،غزل مرثیه،نوحه وگریز،دودمه،ختم خوانی باحضورمداحان وشعرای آئینی👌آرامش راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
و توسل ویژهٔ اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ استادحاج منصور ارضی 💠💠 🥀🌹🥀🌹 بیا گمگشتگان راه را تا نور راهی کن ببین جان بر کفت هستیم با ما هرچه خواهی کن غلامان تو دربندند شاها پادشاهی کن ،خودت فکری به حال ما و این بی سرپناهی کن، ببین از آه سرشاریم حسین و سر تا پا افسوسیم کنون نزدیک یک سال است با زنجیر مأنوسیم قفس وا شد ولی یک دم کجا آزاد افتادیم چنان گمگشته‌ها در ناکجا آباد افتادیم ، ببین در چنگ این منحوس مادرزاد افتادیم غریب و بی معین در دام این صیاد افتادیم چنان مقتل نوشته می‌توان تصویرسازی کرد عجب حارث ز ما در خانه‌اش مهمان نوازی کرد میگه چنان لب تشنه‌ای که آب را در کوزه پیدا کرد رسید از راه ما را دید و در دم یاد بابا کرد دو چشم خویش را بست و دهان بر ناسزا وا کرد پر ما بست و اسباب پریدن را مهیا کرد آخ میگه ز مقتل می‌توان پرسید بی‌رحمانه بد می‌زد گهی با مشت بر سر گاه بر پهلو لگد می‌زد * سر برادر رو جدا کرد برادر دست و پا می‌زد این برادر خودش رو می‌زد سریع اون یکی رو هم سر برید دوتایی تو خون هم غلطیدند یه مرتبه نانجیب سرها رو برداشت انداخت تو توبرش بدن‌های مبارکشون با اینکه هر دوتا بغل کرده بودند هر دو انداخت تو رودخونه اومد پیش ابن زیاد لعنت الله علیه گفت: به من بگو این سرهایی که بریدی چه جوری بریدی، توضیح داد گفت: جلوی همدیگه سرشون رو بریدم تناشون رو انداختم تو رودخونه.. گفت: چی بهت گفتند قبل از سر بریدن؟ گفت: به من گفتند دو رکعت نماز بخونیم گفتم بخونید. من کار خودم رو می‌کنم. دو رکعت نماز خوندن دست‌های کوچکشون رو بلند کردند صدا زدند.." یا احکم الحاکمین احکم بیننا و بین حارث "..گفت این رو گفتند..گفت وای جلاد بیا گردن این نانجیب رو بزن اینا اینقدر التماستون کردند خوب می‌رفتی تو بازار این‌ها رو می‌فروختی ..* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ ✊🇮🇷 ✊🇮🇷 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ بزن روی لینک واردشو⏬ ↙️خادم الذاکرین آرامش↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠 Eitaa.com/navayehzakerin2
و توسل ویژهٔ اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام سید حسین مؤمنی 💠💠 🌹🥀🌹🥀 اما ما بگیم.. آقا جان یا ابا عبدالله الان اگر بلند بشی دیگه زینبتو نمی‌شناسی* دگر این زینب آن زینب نباشد *آقا جون یا ابی عبدالله کاری کردن تو شام با اهل و عیال تو که اگر پسرت علی اوسط امام سجاد علیه السلام این جمله رو فرموده باشن بعید نیست ای کاش مادر منو نمی‌زاییده. حسین جان زینب برات نگفته اما من میگم از دروازه ساعات اهل و عیالتو رو وارد کردن..حسین جان! تو محله یهودیا و مسیحیا اهل و عیال تو رو گردوندن هی با نیزه به این بچه‌ها می‌زدن. حسین جان! سر تو و عزیزان تو بالا نیزه‌ها زدن این نیزه‌دارا جلو چشم اهل و عیال تو با این نیزه‌ها بازی می‌کردن. سرا از بالا نیزه رو زمین می‌افتاد. حسین جان چیکار کردن حسین جان اهل و عیالت رو... خاک به دهن من امام زمان ببخش..حسین جان اهل و عیال تو رو تو بازار برده فروشا بردن. خدایا یعنی یه اربعین دیگه هم زنده‌ایم؟ الان می‌تونی برای ابی عبدالله گریه کنی و هق‌هق کنی یه زمانی میاد اینقدر پنبه تو دهنمون میذارن چشامونو می‌بندن پاهامونو می‌بندن انقدر اونجا دلت می‌خواد بگی یا حسین.. انقدر دلت می‌خواد برای ابی عبدالله بلند بلند گریه کنی.. اما دیگه گذشته الان که نفس می‌کشی برای حسین و عیال حسین گریه کن..حسین جان زینبتو تو جمع نامحرما آوردن. امام سجاد علیه السلام نشستن کنار قبر یه وقت دیدن کسی اومد نگاه کردن فرمودن: أنت جابر؟ جابر تویی؟ عرض کرد بله آقا منم شروع کردن هر دو به گریه کردن امام سجاد فرمودند: جابر نبودی اینجا با بابای من چیکار کردن. اونی که شاهده واقعه است داره میگه اونی که شاهد بود نگاه کرد داره میگه..* * امام سجاد برای جابر داره میگه:..* خودم دیدم به هم پیوسته بودن به دور پیکرش صف بسته بودن یکی با سنگ میزد بر جبینش یکی با تیر قلب نازنینش یکی میزد به دست و بازوی او یکی با نیزه زد بر پهلوی او خودم دیدم رخ همچون گلش را خودم دیدم صدا زد سنبلش را *حالا از زینب بشنوید...* الهی هیچ خواهری نبیند خودم دیدم گرفته کاکلش را *آخ چهل روز قبل اینجا چی شد جابر نبودی شمر وارد گودی قتلگاه شد چنان با لگد به پهلوی بابام حسین ضربه زد جلو چشمم، عمه جانم زینب و اهل و عیال عمامه از سر حسین برداشت هی دیدن خنجرو بالا می‌بره..* دست و پا میزد حسین زینب صدا می‌زد حسین... ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ ✊🇮🇷 ✊🇮🇷 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ بزن روی لینک واردشو⏬ ↙️خادم الذاکرین آرامش↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠 Eitaa.com/navayehzakerin2
# و توسل ویژهٔ اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ کربلایی جبار بذری 💠💠 🌹🥀🌹🥀 بذار یه دونه دیگه اشم بگم تو مجلس یزید شمر اومد کنار یزید گفت :یزید حسین یه دختری داره خیلی خوش زبانه. دستور داد بگید این دختر بچه رو بیارن. همچین که سکینه رو آوردن دیدن با دستاش سر و صورتش رو پوشونده هر کار می کنه حرف نمی زنه.گفتن شمر مگه نگفتی خوش زبانه چرا حرف نمی زنه..هر چی اصرار کرد سکینه لب باز نکرد شمرگفت: یزید الان به حرفش میارم..دستور داد سر اباالفضل رو وارد کنن. سرعباس رو تو طبق وارد جلسه کردن.عین عبارت رو دارم برات می گم.. تا چشما افتاد به چشم سکینه نقل اینه سر تو طبق گشت نگاه به سکینه نیفته یه وقت دیدن سکینه بلند بلند گریه می‌کنه.. عمو حالا که باید منو ببینی نمی‌بینی.* در سفر می‌زدن ماها را هر گذر می‌زدن ماها را یک نفر یا حسین اگر می‌گفت صد نفر می‌زدن ماها را سیلی و تازیانه‌ها کم بود با سپر می‌زدن ما را نه به لب‌های تو فقط پای تشت زر می‌زدن ماها را *بغضً لابیک هرچی داشتن از علی بود* وای اگر یک نفر علی می‌گفت آنقدر میزدند ماها را وسط کوچه‌ی یهودیا دربدر می‌زدن ما را توی خواب و به وقت بیداری بی‌خبر می‌زدن ماها را یک اربعین به جای همه سنگ خوردن یک اربعین شده بدنم سنگسار تو یک اربعین به روی سرم شعله ریختند با معجری که سوخت رسیدم کنار تو * اگه نماد شرمندگی تو کربلا رو بخوای یکیو علم کنی میشه کی؟ اباالفضل..اگه بعد کربلا نماد شرمندگیو بخوای علم کنی میشه زینب می‌دونی چرا؟ آخه همچین که رسید کربلا صدا زد برادر یادته روز عاشورا دو تا بچه‌هامو فدات کردم از خیمه بیرون نیومدم وقتی جنازه اشون اومد.گفت: داداش یه درخواست خواهرانه ازت دارم سراغ رقیه اتو از من نگیر نگو چی شد نگو کجا گذاشتم نگو چرا نیاوردم...* تنهای تنهای تنهام بابا کجایی همه‌ی دنیام بابا اینم از آخرین مهمونیشون الشامو الشامو الشام بابا مگه میشه ما روز اربعینی واسه رقیه گریه نکنیم..* شام بده من از اینکه تک و تنهام بده یه سوال دارم بابایی ازت اینکه من بابامو می‌خوام بده؟ شام بده وضع زخمای کف پام بده چقده حرفای بد می‌شنوم تو مگه نگفتی دشنام بده غمت پیرم کرد پیرم کرد پیرم کرد بابا بابا کتک سیرم کرد سیرم کرد سیرم کرد دختر تو به شکایت افتاد خیلی عمه‌ امون به زحمت افتاد اینقده زخم زبون من خوردم که زبون من به لکنت افتاد بابا کشت منو هی می‌زد با لگد و مشت منو یه نفر میون بزم یزید هی نشون می‌داد با انگشت منو کشت منو کجا داشتی این همه دشمنو من تنم می‌لرزه تا زجر میاد هل میده با لگد از پشت منو *بذار یکم تو روضه رقیه گیر کنیم* گل سر داشتم گرفتن دزدیدن یه معجر داشتم یکم سوخت یکم ریخت همه دیدن گرفتار شدم بابا بابا بابا النگو داشتم گرفتن دزدیدن چقدر مو داشتم یکم سوخت یکم ریخت همه دیدن گرفتار شدم بابا گفت بابا..! تا گل روی تو نمی‌دیدم چشم من کاسه گلابی بود در میان دو دست تو رخ من مثل عکسی میان قابی بود بابا باز تصویر من ببین اما خود نپندار اشتباه شده قاب اگر نیست چهره آن چهره است عکس رنگی فقط سیاه شده به روی خاک صحرا با سر انگشتر از زخمم نوشتم اسم تو اما سنان با پا خرابش کرد ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ ✊🇮🇷 ✊🇮🇷 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ بزن روی لینک واردشو⏬ ↙️خادم الذاکرین آرامش↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠 Eitaa.com/navayehzakerin2
#⃣ ‍#⃣ #⃣ #⃣ #⃣ 💠💠 "وَأَشْهَدُ أَنَّ اللّٰهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَکَ ، وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ ، وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ" *خدا عذابشونو زیاد کنه * "وَأَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللّٰهِ ، وَجاهَدْتَ فِی سَبِیلِهِ حَتّیٰ أَتَاکَ الْیَقِینُ ، فَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ ، وَلَعَنَ اللّٰهُ مَنْ ظَلَمَکَ ، وَلَعَنَ اللّٰهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذٰلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ" *امروز بهش بگو: آقا! من ناراحتم، اون عده راضی شدن وقتی شنیدن حسین رو‌کشتن، گفتن‌خوب شد!... ولی تو بگو: ما ناراحتیم، تا عُمر داریم برات گریه میکنیم ..* "اللّٰهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی وَلِیٌّ لِمَنْ والاهُ " *ای حسین جان! دیگه سال دیگه این برخورد رو با مانکن، ما طاقت نداریم، ایمانمون محکم نیست، دعوت کن ما بیاییم کربلا، دست خودته، واقعا همه مون بیایم، بریم اونجا عزاداری مزه میده اونجا بوی خاک کربلا وجودت رو‌ میگیره، حسین‌جان! سفارش مارو هم به اما زمان بکن... آقاجان! ما واقعا تو‌ این چهل پنجاه روز سوختیم، هنوز باور نکردیم اینقدر امام چهارم باسختی این بدن رو دفن کرد، نکه مثلا بگن بدن تیکه تیکه بود... جمع کردن؟ نه! این نیزهایی که از بدن به زمین فرو رفته بود، این شمشیرها این سنگها .. اونم تو‌ تاریکی.... لذا امروز که یه ذره گذشت بنی اسد دیدن این لشگر یزید و نامردا نیستن، بنی اسد اومد تا چشم‌حضرت زینب به اینا افتاد، گفت: ان شاالله خدا بهتون خیر بده، شنیدم داداشم روکمک کردید، دفن کردید، رفتید بوریا آوردید، حصیر آوردید. امروز کاروان آل الله وقتی حرکت کردن این زنها میدونی پرچمشون چی بود ؟ یه گهواره داغون رو‌ روی دست گرفته بودن، از میان قتلگاه تا علقمه سینه زنان میومدن... چرا میگی گهواره؟ گهواره رو‌آوردن، آقا جانم! عموم‌جانم! ببین آب ندادن به اصغر، همه نشستن دور قبرِ کوچیک‌عمو .. از چشای بچه ها خون‌ میچکه، میگن عمو‌چرا قبرت اینقده کوچیک شده ..حسین..* "وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ ، بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ ، أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ ، وَالْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِأَنْجاسِها ، وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیابِها ، وَأَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعائِمِ الدِّینِ ، وَأَرْکانِ الْمُسْلِمِینَ ، وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنِینَ ، وَأَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ ،وَأَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْویٰ ، وَأَعْلامُ الْهُدیٰ ، وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقیٰ ، وَالْحُجَّةُ عَلَیٰ أَهْلِ الدُّنْیا ، وَأَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ ، وَبِإِیابِکُمْ مُوقِنٌ ، بِشَرایِعِ دِینِی ، وَخَواتِیمِ عَمَلِی ، وَقَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ ، وَأَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ ، وَنُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّیٰ یَأْذَنَ اللّٰهُ لَکُمْ ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لَامَعَ عَدُّوِکُمْ ، صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ ، وَعَلَیٰ أَرْواحِکُمْ وَأَجْسادِکُمْ، وَشاهِدِکُمْ وَغَائِبِکُمْ ، وَظَاهِرِکُمْ وَبَاطِنِکُمْ ، آمِینَ رَبَّ الْعالَمِینَ." ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅ 🌹 🌹 💠💠 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ⬅️مدیر ╚═══💫💎═╝
#⃣ ‍#⃣ #⃣ #⃣ #⃣ 💠💠 وَاَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ، وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ، وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ،وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ، وَجاهَدْتَ فى سَبیلِهِ ،حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ، وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ، وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِه * اي امان ازساعتي كه اسب به خيمه ها برگشت... اي فَرَس ازچه تو خود باخته اي مگر اين گونه كه ماتي تو شه انداخته ا ي ؟* اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ، وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ... {*آقاجونم،بچه هات برگشتن كربلا...شيخِ صدوق نقل كرده دراَمالی،دیگران، ابن فتاح،مرحوم مجلسي ، همه گفتن از فاطمه بنت علی: "إنَّ یَزیدَ أمَرَ بِنِساءِ الحُسَینِ علیه السلام فَحُبِسنَ مَعَ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهماالسلام فی مَحبِسٍ"داداش! بذار برات بگم که شام چه خبر بود...این زن و بچه رو با زین العابدین در خرابه ای حبس کردن..." لا یُکِنُّهُم مِن حَرٍّ ولا قَرٍّ" نه از گرما نگهشون میداشت و نه از سرما... "حَتّى تَقَشَّرَت وُجوهُهُم…." صورت های مبارکشون پوست انداخت... "إلى أن خَرجَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلام بِالنِّسوَةِ"*تا اینکه خاندان امام حسین حرکت کردند با زین العابدین*" ورَدَّ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام إلى کَربَلاءَ"*تا اینکه سر برگشت کربلا....*} اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَصْلابِ الشّامِخَهِ، وَالاْرْحامِ الْمُطَهَّرَهِ،لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّهُ بِاَنْجاسِها ، وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ،وَاَرْکانِ الْمُسْلِمینَ، وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ* {شهادت میدم تو پناهگاهِ مؤمنانی،تو پناهِ عالمیانی،پناهِ عالمیان!زینبت بی پناه شده... ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود ای کاش این روایت پُر غم سند نداشت بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود ای کاش گرگ های تاخته بر یوسفِ حجاز مانند گرگ قصه ی کنعان دروغ بود} وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ، الْهادِى الْمَهْدِىُّ،وَاَشْهَدُ اَنَّ الاْئِمَّهَ مِنْ وُلْدِکَ، کَلِمَهُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى، وَالْعُرْوَهُ الْوُثْقى، وَالْحُجَّهُ على اَهْلِ الدُّنْیا،وَاَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ، وَبِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ، بِشَرایِعِ دینى وَخَواتیمِ عَمَلى، وَقَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ ،وَاَمْرى لاِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ، وَنُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّهٌ، حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ ،فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ ،لامَعَ عَدُوِّکُمْ* {آقا! من با شما هستم، کمکم کن تا آخرِ عُمر دَرِ خونه ات بمونم،همه ی بچه هام و دودمانم تا روز قیامت نوکر دَرِ خونه ات باشن...یه وقت نکنه من دشمنِ تو باشم...یه وقت نکنه با کارهام جلویِ تو بایستم،یه وقت نکنه یه موقعی که آقام،مولام صدا زد: "هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی" منم رو صورتش شمشیر بکشم...} فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ ،لامَعَ عَدُوِّکُمْ ،صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَعلى اَرْواحِکُمْ، وَاَجْسادِکُمْ وَشاهِدِکُمْ وَغاَّئِبِکُمْ، وَظاهِرِکُمْ وَباطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ. ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅ 🌹 🌹 💠💠 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ⬅️مدیر ╚═══💫💎═╝
#⃣ ‍#⃣ #⃣ #⃣ #⃣ 💠💠 ✅ وَاَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ، وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ، وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ،وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ، وَجاهَدْتَ فى سَبیلِهِ ،حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ، وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ، وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِه * اي امان ازساعتي كه اسب به خيمه ها برگشت... اي فَرَس ازچه تو خود باخته اي مگر اين گونه كه ماتي تو شه انداخته ا ي ؟* اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ، وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ... {*آقاجونم،بچه هات برگشتن كربلا...شيخِ صدوق نقل كرده دراَمالی،دیگران، ابن فتاح،مرحوم مجلسي ، همه گفتن از فاطمه بنت علی: "إنَّ یَزیدَ أمَرَ بِنِساءِ الحُسَینِ علیه السلام فَحُبِسنَ مَعَ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهماالسلام فی مَحبِسٍ"داداش! بذار برات بگم که شام چه خبر بود...این زن و بچه رو با زین العابدین در خرابه ای حبس کردن..." لا یُکِنُّهُم مِن حَرٍّ ولا قَرٍّ" نه از گرما نگهشون میداشت و نه از سرما... "حَتّى تَقَشَّرَت وُجوهُهُم…." صورت های مبارکشون پوست انداخت... "إلى أن خَرجَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلام بِالنِّسوَةِ"*تا اینکه خاندان امام حسین حرکت کردند با زین العابدین*" ورَدَّ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام إلى کَربَلاءَ"*تا اینکه سر برگشت کربلا....*} اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَصْلابِ الشّامِخَهِ، وَالاْرْحامِ الْمُطَهَّرَهِ،لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّهُ بِاَنْجاسِها ، وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ،وَاَرْکانِ الْمُسْلِمینَ، وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ* {شهادت میدم تو پناهگاهِ مؤمنانی،تو پناهِ عالمیانی،پناهِ عالمیان!زینبت بی پناه شده... ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود ای کاش این روایت پُر غم سند نداشت بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود ای کاش گرگ های تاخته بر یوسفِ حجاز مانند گرگ قصه ی کنعان دروغ بود} وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ، الْهادِى الْمَهْدِىُّ،وَاَشْهَدُ اَنَّ الاْئِمَّهَ مِنْ وُلْدِکَ، کَلِمَهُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى، وَالْعُرْوَهُ الْوُثْقى، وَالْحُجَّهُ على اَهْلِ الدُّنْیا،وَاَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ، وَبِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ، بِشَرایِعِ دینى وَخَواتیمِ عَمَلى، وَقَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ ،وَاَمْرى لاِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ، وَنُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّهٌ، حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ ،فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ ،لامَعَ عَدُوِّکُمْ* {آقا! من با شما هستم، کمکم کن تا آخرِ عُمر دَرِ خونه ات بمونم،همه ی بچه هام و دودمانم تا روز قیامت نوکر دَرِ خونه ات باشن...یه وقت نکنه من دشمنِ تو باشم...یه وقت نکنه با کارهام جلویِ تو بایستم،یه وقت نکنه یه موقعی که آقام،مولام صدا زد: "هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی" منم رو صورتش شمشیر بکشم...} فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ ،لامَعَ عَدُوِّکُمْ ،صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَعلى اَرْواحِکُمْ، وَاَجْسادِکُمْ وَشاهِدِکُمْ وَغاَّئِبِکُمْ، وَظاهِرِکُمْ وَباطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ. ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅ 🌹 🌹 💠💠 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ⬅️مدیر ╚═══💫💎═╝
و توسل ویژهٔ شهادت پیامبر صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ کربلایی جبار بذری 🥀🌹🥀🌹 *بعدِ دقایقی دوباره در زدن، بی‌بی در رو وا کرد، دید همان جوانِ با همان هیبت.گفت: اومدم پیغمبرِخدا رو عیادت کنم.بی‌بی فاطمه فرمود: دفعه‌ی قبل گفتم که پیغمبرِ خدا ممنوع الملاقاته، طبیب ممنوع کرده کسی نباید پیغمبر رو ببینه.در رو بَست، سه‌باره در زدن، بی‌بی در رو وا کرد.قبلِ این که در رو وا کنه پیغمبر فرمود: فاطمه جان کیه در میزنه؟ گفت: یه جوانی به این هیبت، گفت اومدم پیغمبرِ خدا رو ملاقات کنم.گفت: فاطمه جان اجازه بده بیاد، اینی که در زده و اجازه گرفته مَلکُ الموتِ، برادرم عزرائیله آمده جانِ منِ پیغمبر رو بگیره اول از فاطمه اجازه داره میگیره مَلکُ الموت در میزنه وارد میشه اما هنوز آبِ غسل پیغمبر خشک نشده بود ...* آتیشِ خونه‌ امون چقد هیزم ریختن پیشِ خونه‌مون مگه مثلِ سابق میشه خونه‌مون محکم در میزدن لایِ تخته‌های در خنجر میزدن یه زنُ جلو چشِ شوهر میزدن محکم در میزدن ... تویِ هیجده بهار پیرِت کردن از زندگی .. * گفت علی جان! آرام آرام واردِ حجره شو مولا اومد کنارِ پیغمبر، گفت همه برن بیرون، فقط علی موند و پیغمبریه چیزایی تو گوشش پیغمبر میگفت، فاطمه‌ی زهرا این صحنه ها رو داره میبینه هِی علی میگه نَعَم یا رسول الله ... بله یا رسول الله حتماً انجام میدم.چی شده مگه ؟!آه علی جان! بعدِ من در خونه‌ت رو میسوزونن، تو باید صبر کنی.. بله یا رسول الله ، صبر میکنم آقاجان. علی جان! جسارت به خونه‌ ات میشه، هتکِ حرمتت میکنن، باید صبر کنی. یه وقت دیدن امیرالمؤمنین با هیبتِ حیدری رو زانو نشست. پیغمبر یه چیزی گفت، مولا رو کرد به فاطمه..اشک از گوشه‌ی چشمایِ علی جاری شد. با حالتِ گریه گفت بله یا رسول الله...چه خبر شده؟! علی جان! جلویِ چشت فاطمه رو میزنن باید صبر کنی علی جان..* چندتایی زدن با پا، در تا که افتاد رویِ زهرا، در گیرم از دستِ سنگها نشکست چه کند بارِ شیشه‌اش با در *میگن وقتی بنده به حالتِ محتضَر میرسه، همینطور که دراز کشیده‌اس، دکمه هایِ پیراهنشو وا کنید، این پیراهن رو سینه‌اش سنگینی میکنه، بذارید آزاد باشه سینه اشو نمایان کنید. پیغمبرِخدا فرمود: علی جان! برو حسن و حسینت رو بیار کنارم.صدا زد علی جان حسینو بذار رو سینه‌ ام من آرامش بگیرم. اصلاً ممنوعه، نباید چنین کاری کرد، باید سینه آرام باشه.."الشمرُ جالِسٌ علی صَدره "یه روزم زینب داره بالا تَلِ گودال میبینه شمر رفته رو سینه‌ی برادر.. میدونی کجا نشستی؟ اینجا همون جائیه که پیغمبر بوسه میزد، مادرم زهرا بوسه میزد* هنوز در تهِ گودال تارِ گیسو هست هنوز نیزه شکسته میانِ پهلو هست چقدر زار زدم که نَبُر، رسیدم من به خنده داد جوابم دِگر بُریدم من گفت داداش! مرا به حرمله یا شمر یا سَنان مَسِپار مرا به‌خاطرِ مادر به ساربان مَسِپار ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ 🪷=صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️ 💠کانال⏬ Eitaa.com/navayehzakerin2 💠ابرگروه⏬ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 ⬅️مدیر ╚═══💫💎═╝
و توسل ویژهٔ شهادت امام رضا اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری 🥀🌹🥀🌹 "صلی علیک ملیک السماء، هذا حسین بالعراء، مقطع الاعضاء، مسلوب العمامه و الرداء، المجزوز الرأس من القفا" *جوادالائمه اومد. با هر کیفیتی بود آن قدر کفن های قیمتی و، بدن امام رضا رو با احترام غسل داد. با احترام کفن کرد. با احترام دفن کرد. نیمه های شب وقتی بنی اسد جمع شده بودن دور گودال، با تعجب داشتن به این بدن ها نگاه میکردن. یه وقت دیدن زین العابدین داره میاد. آقا فرمود: بنی اسد کنار برید؛ این بدن ها رو من خوب میشناسم. این بدن بریره. این بدن حبیبه. این بدن مسلم بن عوسجه ست. همه رو یک به یک دفن کردن تا رسیدن به گودال. یه بدن قطعه‌ قطعه. نه سر به بدن داره، نه پیراهن به تن داره. الان دیدی زنها میان، دسته بنی اسد میان، ازاین زنبیل ها میذارن. اینا همینطوری نیست. اینی که حضرت طلب کرد برید قطعه ای حصیر بیارید. حضرت نگاه کرد دید این بدنو هر عضوی برمیداره، یه عضو رو زمین میفته. باید با یه چیزی انتقال بدن تا کنار قبر. فرمود: برید یه قطعه حصیر بیارید. اگر نه تو این قبیله چند متر پارچه بود بخواد این بدنو کفن کنن. آقا دید این بدن کفن نمیشه. با هر کیفیتی بود بدنو آورد. میخواد دفن کنه. "بسم الله و بالله و فی سبیل الله، و علی ملة رسول الله" بدنو روونه قبر کرد. بنی اسد ایستادن، دارن گوش میدن. دیدن صدای حضرت نمیاد. گفتن شاید حالش بد شده. نزدیک تر اومدن. دیدن داره با بابا حرف میزنه. باباجان! رسم دین ماست؛ صورت میت رو، رو به قبله رو خاک میذارن. من با این بدن چه کنم؟ دیدن خم شد، لب ها رو به رگ های بریده. ای حسین* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ ✊🇮🇷 ✊🇮🇷 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ بزن روی لینک واردشو⏬ ↙️خادم الذاکرین آرامش↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠 Eitaa.com/navayehzakerin2
و توسل ویژهٔ شهادت امام رضا اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری 🥀🌹🥀🌹 به سخت جانی خود اینقدر نبود گمانم که بی تو زنده ز دشت بلا به شام رسیدم پس از تو جان برادر چه رنجها که کشیدم چه کوچه ها که نگشتم چه شهرها که ندیدم داداش شدم چو وارد بزم یزید بازوی بسته هزار مرتبه ز خدا مرگ خود طلبیدم *به دستور هارون الرشید ملعون جَلودی ملعون اومد منزل امام رو‌غارت کنه اومد دم در هر چی اصرار کرد امام رضا فرمود: هر چی مال میخوای بهت میدم. اون اصرار، امام رضا نذاشت بالاخره امام رضا زن و بچه رو برد توی اتاق اون اومد هرچی مال خواست غارت کرد و رفت یا امام رضا! خبر داری مرا بازار بردن؟...* «جای علی اکبر و اباالفضل دور و بر اوست خیل اشرار میداد سلام و سنگ میخورد سنگ است مگر زبان گفتار این مجلس شوم مجلس کیست جمع است در آن چقدر کفتار از حد تصور است بیرون فهمیدن روضه است دشوار ناموس یزید در حجاب و ناموس حسین بزم شراب» میان کوچه و بازار پای برهنه پر از خجالت نامحرمان به جیب کشیدم *ای خانم ای خانم قدیمیا چی میخوندن ..* میان این همه دشمن چو بی کسم دیدن به اشک بی کسی ام ناکسانه خندیدن ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅ 🌹 🌹 💠💠 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ⬅️مدیر ╚═══💫💎═╝
|⇦•ساحت عرش ... و توسل ویژهٔ شهادت امام رضا اجرا شده به نفسِ سید رضا نریمانی 🌹🥀🌹🥀 *امشب برای امام رضا بلند بلند گریه کنید راه افتاد از مجلس مأمون میخواد برگرده ، اما اباصلت میگه هی دیدم بین راه رو زمین مینشینه ،هی بلند میشه رو زمین میشینه بعضیا میگن این مسیرو امام رضا پنجاه بار رو زمین نشست و بلند شد شاید هر باری که می خواست از زمین بلند بشه شاید هی زیر لب می گفت مادر.....آه مادر، به من زهر خورونده اینجوری زمین خوردم، خودم‌ می دونم زهر خوردم حالم بهم ریخته ست. اما بمیرم برات بی هوا زدنت زمین خوردی ، قربونت برم که بی هوا زدنت، نمیدونم‌ چجوری زدن مادر ما رو..دیدی تو‌ دعواها من ندیدم کسی تو گوش کسی بزنه زمین بخوره، نمیدونم چجوری اون نامرد تو‌ گوش مادر ما زد هم زمین خورد هم وقتی تو صورت مادر زد گوشواره شکست...* ساحت عرش غرق غمهابود جگری در حصار سَم ها بود ناله ی او به آه بند شده داد انگورها بلند شده هر چرا خورده بود پس می زد من بمیرم نفس نفس می زد هی نشست و بلند شد در راه تا زمین خورد گفت: وا أماه آه با مادرش چه بد کردند چادرش را همه لگد کردند خاتم عشق بی نگین افتاد با سر و صورتش زمین افتاد در دل شیعه ها شرر انداخت با عبایی که روی سر انداخت سینه ی او مسیر سوختن است اثر زهر تشنه لب شدن است *هی میگفت جگرم می سوزه، خدا رو شکر اگه آقامون جگرش می سوخت اباصلت بوده اونجا، حتما ظرف آبی دست امام رضا داده، حتما وقتی آقامون میگفت جگرم،آب به آقاداده، اما یه آقایی سراغ دارم هی می گفت جگرم، میومد جلو آقا آب میخورد آبها رو زمین می ریخت می گفت ببین حسین آب هست و بهت نمیدم..* سینه ی او مسیر سوختن است اثر زهر تشنه لب شدن است لااقل داده اند تسکینش پسرش آمده به بالینش این غریبی که سخت بی حال است کنج حجره به یاد گودال است *گفت فرشای حجره رو‌ جمع کن، هر کدوم از اهل بیت آخر کارشون یه روضه برا امام حسین خوندن. چه خبره تو این روضه که اگه امام رضام باشی لحظه آخر باید بگی حسین، ببینم به منم اجازه میدی لحظه ی آخرم بگم حسین.....* این غریبی که سخت بی حال است کنج حجره به یاد گودال است یاد آن تشنه ای که عریان شد بدنش پایمال اسبان شد باز هم شکر پا نخورده تنش نوک‌نیزه نرفته در دهنش قدر یک نصف روز پیر نشد شیرخواره اش ذبیح تیر نشد پای قاتل در آستانه ش نیست زجر دنبال دخترانش نیست صلی الله علیک یا عطشان مقتل میگه افتادی آقاجان مقتل میگه از مادر آب خواستی آقا بردن پیرهنت رو راستی خواهرت به نفس نفس افتاد خیمه دست شمر و شبث افتاد پای قاتل در آستانه اش نیست زجر دنبال دخترانش نیست همسرش این همه عذاب نداشت خواهرش غصه ی حجاب نداشت اهل بیتش ندیده بد دهنی وسط بزم می نرفته زنی یا اباعبدالله! مظلوم بودی و از آب فرات محروم بودی و تنها بودی و فکر خیمه ی زنها بودی و حسین جان تا حالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارت افتاد انگار داره دست و پا می زنه ای داد، انگار، داره ، مادرو صدا می زنه ای وای، زهرا، اومد نبینه کاش چطور داره شمر با خنجر بی هوا می زنه خنجر روی حنجر، نا نجیب نشسته روی تنش ضربه پشت ضربه داره میبره سرو از بدنش سرو جدا کرد واویلا علی الحسین تن و رها کرد واویلا علی الحسین این بدنش رو، روی خاک کربلا سوا سوا کرد واویلا علی الحسین «مقطع الاعضا، حسین.....» ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅ 🌹 🌹 💠💠 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ⬅️مدیر ╚═══💫💎═╝
@babolharam_netFadaeian_Shahadat_Imam_Reza14030613_02.mp3
زمان: حجم: 39.14M
|⇦•ساحت عرش.. و توسل ویژه شهادت امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید رضا نریمانی 🥀🌹🥀🌹 امام رضا علیه السلام: هر کس خودش را از ما بداند و خدا را اطاعت نکند از ما نیست!. 📚سفینه البحار 2/ ص 98 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅ 🌹 🌹 💠💠 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ⬅️مدیر ╚═══💫💎═╝
و توسل ویژهٔ شهادت ابا المهدی آقا امام‌حسن‌عسکری علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه 🥀🥀🥀 فرمود: جیگرم داره می‌سوزه لبا خشکه..آقا حجت بن الحسن العسکری خودشون ظرف آبی رو آوردن مقابل دهان بابا گرفتن. همه بچه‌ها زودی میان بالا سر باباشون اگه کاری داشته باشه. همه ی بابا هم عشق میکنن میگن موقع جون دادن بچه‌مون بالا سرمون باشه.. تشنه بودی می‌دونم اما مهدی برات آورد. یه نفرم گفت من آب ببرم سپرشو آب کرد تا رسید نزدیک گودال دید شمر داره بیرون میاد. گفت: بگو ببینم هلال کجا میری؟ گفت می‌خوام حسینو سیرابش کنم. یه وقت نگاه کرد گفت من حسینو سیرابش کردم..* زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان به لب خشک پدر جرعه آبی برسان که من از سوز عطش شعله‌ورم مهدی جان قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد کشته از صحنهٔ دیوار و درم مهدی جان لحظه‌ای نیست عزیزم که تداعی نشود واقعهٔ کرب و بلا در نظرم مهدی جان قدح آب روان تا به لبم شد نزدیک عطش اهل حرم زد شررم مهدی جان بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد به رخ عمه نیکو سیَرم مهدی جان *بازم بی‌حرمتی کردن به حضرت چند تا از این بچه‌های حضرت زهرا بوده ریختن تو خونَشون به هم زدن اما آقای من شما رو آزار دادن خونه زندگیتونو به هم ریختن ریختن تو خونَتون، امام صادقم به همین شکل، امام عسکری هم به همین شکل، اما فقط یه در خونه رو آتیش زدن.یا امام عسکری خیلی اذیتت کردن ی ابن الحسن خیلی غربت شنیدی و غربت کشیدی آقا جان.. درسته شما چهار ساله بودید باباتونو شهید کردن بارها و بارها حرمت باباتونو نگه نداشتن.. اما من بمیرم برای اون بچه‌های قد و نیم قدی که بعد پیغمبر همه دور مادر و گرفتن برا پیغمبر عزاداری می‌کنن که ریختن تو خونه در خونه رو آتیش زدن دستای باباشونو بستن. علامه امینی گریه می‌کرد. گفتن آقا چرا این‌جور گریه می‌کنی؟ گفت الان تو این فکر بودم.. اگه برا مادر اتفاق بیفته بچه‌ها پناه می‌برن به بابا، اگه برا بابا یه اتفاق بیفته بچه‌ها پناه می‌برن به مادر. تو کوچه بچه‌ها به کی پناه بردن؟ یکی علی رو میکشه یه عده حرومی خانمی رو می‌زنن.. جانم بعضی روضه‌ها گریه داره اما بعضی روضه‌ها داد داره بلدی داد بزنی یا نه چرا داد نزنم، چرا فریاد نزنم، یه کاری کردن مادر هجده ساله امون مثل پیرزنا راه می‌رفت. یا الله می‌دونی چرا مثل پیرزنا راه می‌رفت؟ الان یه بیت می‌خونم..* از آن روزی که سیلی خوردم دشوار می‌بینم به چشم نیمه باز خود جهان را تار می‌بینم دلم می‌خواست چشمانم نمی‌دیدن جایی را که خون محسن خود بر در و دیوار نمی دیدم « آخ مادر...» *بی‌ادب میگه بچه ای که به دنیا نیومده مگه میشه براش روضه بخونن الان یه روضه فقط برای زنا می‌خونم مردا رو نمی‌دونم چیکار می‌کنن..اما بدون زنی که می‌خواد بچه به دنیا بیاره قبلش براش لباسا آماده می‌کنه..بعد در و دیوار نیمای شب هر وقت بچه‌ها می‌خوابیدن مادرمون لباس بچه‌ اشو بغل میگرفت هی می‌گفت: محسن مادر خیلی دوست داشتم ببینمت اما این مغیره تو کوچه امون نداد...شبیه این مادر فقط یکیه، تو شام یه وقت زینب نگاه کرد دید رباب دستش رو تکون‌میده چی شده عروس مادرم ؟ گفت خانوم مابین این زنا دیدم زنی بچه‌ اشو بغل گرفته یاد علی اصغرم افتادم..* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ 💠کانال نوای ذاکرین💠 Eitaa.com/navayehzakerin2