─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
به نام خدا
#مسمط_تضمینی
#اسارت_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
تضمین ازشعر شیخ اجلّ ، سعدی شیرازی
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
می بینمش بالای نِـی ، جـــانِ جــــهانم می رود
سیلاب غـــم در غـــربـتــش از دیدگانم می رود
با دیدن ســـرها به نِــی ،تاب و تـــوانم می رود
((ای ساربان آهــسته ران ،کارام جــانم می رود
وان دل که با خودداشتم بادل سـتانم می رود))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
مانده به صحرا پیـکرش،اماسرش شـد دور از او
می تابـد از بالای نــی ، بر آســــمـانها نور از او
افتاده در جــان جـــهان در اشتیاقـش شور از او
((من مانده ام مهجوراز او،درمانده ورنجور ازاو
گویی که نیشی دور از او دراستخوانم می رود))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
از بس جســـارت دیده ام از دشمن خوار و زبون
از کوفـــه تا شـــام بلا دردم شـــده از حد فزون
بر چشمه اشکم شده ، جـاری زِ دل ، دریای خون
((گفتم به نیرنگ و فسون ،پنهان کنم ریش درون
پنهان نمــــی ماند که خــون بر آستانم می رود))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
منزل به منـزل می روم ، تا مقصـــدی بی آشیان
دیگر نمـانده طاقتـــی بر جســم و جان کودکان
بر حال زار ما چـرا ، رحمـــی ندارد ســــاربان؟
((محمل بدار ای ساربان ! تــندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان ، گویــی روانم می رود))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
درگلشن زینـــب دگــــر از گل نمانـــده یک نـشان
با رفتــن گلها شــــده ، باغ و بهـــار او ، خـزان
هستم به دنــبال سری ، افتان وخیزان،نیمه جان
((او می رود دامن کشان ،من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان ،کز دل نشانم می رود))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دیدم به صحرای جنون،هر دَم،مصیبات ومِـحَن
گشتم اسیر موجِ غم ، در غـــربتی دور از وطن
وقت وداعِ پیکــرت ، دیگــــر درآمــد جان زِ تن
((در رفـتن جـان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خودبه چشم خویشتن دیدم که جانم می رود))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
این روزها بـر هـــر زبـان افــــتاده نام کـــربلا
آنجــا که دارد تـربتــش ، بر دردهـا حکــــم شِـفا
دسـتــم به دامــــان تو و دریای لــطـفت ، زینبا!
برگ بـــرات کـــــربلا ، روزی نمــــا بر "کیمـــــیا"
هــــر دَم به یاد کــــربلا ، آه از نـهانـــم می رود
شعر:رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۰/۶/۱۴
┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان #تخصصی_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
ایتا↙️
کانال👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
ابرگروه👇👇
انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️
#ابرگروه_نوای_ذاکرین
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
@Aaramesh42
╚═══💫💎═╝
❀﷽❀
#مسمط_تضمینی
#اسارت_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
تضمین ازشعر شیخ اجلّ ، سعدی شیرازی
─━⊰••❃❀❃••═⊱━─
می بینمش بالای نِی ، جانِ جهانم می رود
سیلاب غم در غربتش از دیدگانم می رود
با دیدن سرها به نِی ،تاب و توانم می رود
((ای ساربان آهسته ران ، کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود))
مانده به صحرا پیکرش ، اما سرش شد دور از او
می تابد از بالای نی ، بر آسمانها نور از او
افتاده در جان جهان در اشتیاقش شور از او
((من مانده ام مهجور از او ، درمانده و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود))
از بس جسارت دیده ام از دشمن خوار و زبون
از کوفه تا شام بلا دردم شده از حد فزون
بر چشمه اشکم شده ، جاری زِ دل ، دریای خون
((گفتم به نیرنگ و فسون ، پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود))
منزل به منزل می روم ، تا مقصدی بی آشیان
دیگر نمانده طاقتی بر جسم و جان کودکان
بر حال زار ما چرا ، رحمی ندارد ساربان؟
((محمل بدار ای ساربان ! تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان ، گویی روانم می رود))
درگلشن زینب دگر از گل نمانده یک نشان
با رفتن گلها شده ، باغ و بهار او ، خزان
هستم به دنبال سری ، افتان وخیزان،نیمه جان
((او می رود دامن کشان ،من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان ، کز دل نشانم می رود))
دیدم به صحرای جنون ، هر دَم ، مصیبات و مِـحَـن
گشتم اسیر موجِ غم ، در غربتی دور از وطن
وقت وداعِ پیکرت ، دیگر درآمد جان زِ تن
((در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود))
این روزها بر هر زبان افتاده نام کربلا
آنجا که دارد تربتش ، بر دردها حکم شِفا
دستم به دامان تو و دریای لطفت ، زینبا!
برگ برات کربلا ، روزی نما بر "کیمیا"
هر دَم به یاد کربلا ، آه از نهانم می رود
─━⊰••❃❀❃••═⊱━─
رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۰/۶/۱۴